گفت و گو با «آن سوفى موتر» به مناسبت انتشار CD جدیدش
آن سوفى موتر CD جدیدى منتشر کرده است. او در این CD به رهبرى و نواختن ویولن سولو پرداخته و در آن قطعه «چهار فصل» ویوالدى و «ابلیس» تارتینى را اجرا کرده است. ویوالدى در سال ۱۷۲۵ هنگام اولین اجراى این چهار سونات درباره هرکدام از آنها توضیحاتى داده است که عبارتند از:
بهار: بهار لذت بخش فرا رسیده است.
پرنده ها با آهنگ هاى شادشان به آن خوشامد مى گویند و نهرها در وزش ملایم نسیم ها، زمزمه شیرینى مى کنند. آسمان را ابرهاى سیاه پوشانده است و رعد و برق هاى مکرر از یک توفان قریب الوقوع خبر مى دهند.در علفزار پرگل زمزمه ملایم برگ ها و گیاهان شنیده مى شود. چوپان خوابیده است و سگ وفادارش در کنار او ایستاده.زنان زیبا و چوپان ها در یک منطقه بسیار زیبا در یکى از روزهاى قشنگ بهار، با صداى شاد و فرح بخش نى انبان روستایى، مى رقصند.
تابستان: در زیر آفتاب سوزان و بى رحم تابستان چوپان و گله اش رنج مى برند. گرما باعث سوخته شدن درخت کاج مى شود، در این زمان کوکو (فاخته) شروع به آوازخواندن مى کند و سپس قمرى و سهره طلایى با هم همراهى مى کنند.
نسیم ملایمى مى وزد اما بوریز Boreas شروع به جنگ با همسایه اش مى کند و چوپان به خاطر توفان هاى سهمگین و وحشتناک و سرنوشتش آهسته گریه مى کند.او به خاطر ترس از رعد و برق و توفان هراس انگیز و حمله ناگهانى حشرات موذى، فرار مى کند و با وجود تمام خستگى لحظه اى براى استراحت توقف نمى کند.افسوس که ترس او بى دلیل نبود رعد و برق شد و سپس دانه هاى درشت تگرگ بر سر خوشه هاى سر به فلک کشیده ذرت ریخت و آنها را قطع کرد.
پاییز: روستایى ها پس از دروى خرمن هاى پرمحصولشان جشن مى گیرند و با خوشحالى آواز مى خوانند و مى رقصند. آنها پس از عیش و نوش به خواب شیرین مى روند.
هواى معتدل و مناسب پاییز آنها را به یک خواب خوش دعوت مى کند.غروب شکارچیان با بوق ها و سگ هاشان، خانه ها را ترک مى کنند حیوانات مى گریزند و آنها به ناچار ردپاهاى آنها را دنبال مى کنند.حیوانات از صداى شدید اسلحه ها و سگ ها ترسیده اند و آنها بسیار خسته شده اند. یکى از آنها زخمى است و این زخم ها توان فرار و حرکت را از او گرفته است و سرانجام او مى میرد.
زمستان: سرانجام زمستان فرا مى رسد. زمستانى یخ زده و لرزان. مردم باید در این برف هاى یخ زده و وزش هاى وحشتناک باد، بسیار آهسته و محتاطانه بروند و صداى به هم خوردن دندان هایشان از سرما، کاملاً به گوش مى رسد.
روزهایى آرام و شاد را در کنار آتش مى توان گذراند در حالى که بیرون از خانه، باران همه را خیس کرده است. از ترس افتادن باید روى برف و یخ، با قدم هاى آهسته راه رفت.
با عجله روى برف ها رفتن و سپس لیزخوردن و افتادن. دوباره روى یخ دویدن، تا زمانى که ترک بخورد و باز شود.
صداى بازشدن درهاى آهنى خانه ها شنیده مى شود.
همه بادها با هم پیکار مى کنند. بله این زمستان است، اما این زمستان است که شادمانى مى آورد.
•••
آن سوفى موتر: مى توانم بحث کوچکمان با شما را با عوض کردن جایگاهمان با هم شروع کنم و در ابتدا من چند سئوال از شما بپرسم؟ سئوال هایى از طرف یک ویلنیست از یک ژورنالیست که اجراى اخیر ویوالدى و تارتینى اش را به صورت زنده شنیده است.
•هارالد ویزر: با کمال میل. اما از من انتظار باریک بینى و موشکافى یک منتقد را نداشته باشید. از مردى که در ردیف شماره ۱۷ نشسته و دهانش از تعجب بازمانده است، سئوال مى کنید فقط در حد یک بیننده ساده.
خیلى خوب. بیننده عزیز. تو هنوز مى توانى اجراى قدیم چهار فصل من را که به رهبرى هربرت فون کارایان و با ارکستر فیلارمونیک برلین در سال ۱۹۸۴ نواخته ام به یاد بیاورى؟
•بله. کاملاً روى جلد CD آن یک عکس از شما بود که در جنگل نشسته بودى و هربرت فون کارایان در کنار شما ایستاده بود و یک پیراهن قرمز به روى شانه اش انداخته بود.
شما با چشمانت به سئوال من جواب دادى، که البته نگاه شما هم براى من خیلى مهم است و بعداً علت آن را خواهم گفت ولى از شما مى خواهم که ابتدا با گوشت به من جواب دهى. با مقایسه دو اجراى جدید و قدیم ویوالدى آیا شما صداى متفاوتى را شنیدید؟
•شنیدم؟ آن را با تمام وجودم احساس کردم. اجراى شما با کارایان خیلى زیبا بود. خیلى زیبا ولى در عین حال بسیار سنگین و موقر. آن مانند شراب تلخ قرمز بسیار خوب بود. اما اجراى جدیدت مانند شامپاین است که با صداى زیاد چوب پنبه از سرش بیرون مى پرد. اجرایى که با این گروه جوان نروژى کردید، اجرایى که در آن با حرکات چشمانتان آنها را رهبرى کردید و این بسیار جالب بود.
با این صمیمیتى که اکنون بین ما به وجود آمده است اگر نوشیدنى داشتم، حتماً براى تشکر از تو آن را باز مى کردم.
•با این حرف ها من را از مسیرم منحرف نکنید. من هنوز هم چیزهایى براى گفتن دارم. براى من این اجرا به جشن زیبایى با صداهاى خالص و زنده تبدیل شده است. در پرستو Presto سونات تابستان و آلگروى پاییز واقعاً تماشاچیان را به روى صندلى هایشان خشک کردید و من در آن زمان واقعاً احساس رضایت و شادى زیادى کردم. اجراى چهار فصل شما با کارایان نمونه بارزى براى زندگى براى هنر بود. اما اجراى جدیدتان با رهبرى خودتان، مثالى براى هنر براى زندگى است و این آن چیزى است که به آن سوفى موتر جوان ابدیت مى بخشد.
مرد ردیف شماره ۱۷ آدم عجیبى است. او سرعت هاى خیلى تند و پورشه مانند قطعه را ترجیح مى دهد و موومان هاى آهسته و شیطنت آمیز ویوالدى را دوست ندارد. – جاهایى که ویوالدى ویولن را به مگس هایى که در اطراف چوپان پرواز مى کنند تبدیل کرده است.
•اما به نظر او موومان هاى آهسته از نظر سطح فیزیکى هم قابل تقدیرند. وقتى که در قسمت آلگرونون مولتوى زمستان سرماى سخت و خشک از موسیقى او در سالن گرم پراکنده مى شود، خود آن سرما به مبارزه با سرمازدگى و خشک شدن مى پردازد و تماشاچیان را در بهت فرو نمى برد. اختلاف برخى از موومان هایى که تو رهبرى کردى با کارایان مانند اختلاف آتش پرسوز و شراره است با آتشى کم سو. البته اختلافى در این حد زیاد وجود ندارد.
من دیگر هیچ اثرى از ویوالدى و «ابلیس» تارتینى را با ارکستر اجرا نخواهم کرد. یک ارکستر بزرگ با ۸۰ نوازنده به راحتى مى تواند این آثار را اجرا کند، ولى از لحاظ احساسى، ظرافت و باریک بینى در آن کم است. این ریزه کارى هاى موسیقى تارتینى و پاس دادن هاى زیباى سازها در آثار ویوالدى را نمى توان با یک ارکستر بزرگ به خوبى نشان داد. ارکستر سمفونیک درست مانند رولز رویزى است که تلاش مى کند مرزهاى یک کشور را به سلامت پشت سر بگذارد. من معتقدم که قایق کاغذى کوچک ارکستر مجلسى مى تواند با ساخت موزون و هوشیارانه اش با زیبایى و خردمندى این آثار را اجرا کند.
•سونات «ابلیس» تارتینى و چهار فصل ویوالدى از آثار مشهور و افسانه اى کلاسیک به شمار مى روند، در این اثر ویوالدى آواز فاخته ها و پارس سگ ها هم وجود دارد، بسیارى از منتقدان از توصیفات ساده طبیعت در این اثر او شکایت مى کنند.
من مى خواهم آن منتقدان را به اجراى این قطعه بى اهمیت و ساده ویوالدى دعوت کنم! چهار فصل ویوالدى از نظر سختى تکنیکى با آثار موتسارت تفاوت زیادى ندارد. و این اثر از نظر پیچیدگى با سمفونى Alpine ریچارد اشتراوس برابرى مى کند. بله این قطعات را یک دانش آموز خوب رشته موسیقى هم در سنین نوجوانى مى تواند اجرا کند اما هنر چیزى فراتر از نواختن سریع، تمیز و دقیق یک قطعه است. هنر به روح احتیاج دارد. چهار فصل ویوالدى تحسین منحصر به فردى از زندگى است و در آن رنگ ها واقعاً آشوب مى کنند. این قطعه ویولنیستى را مى خواهد که با احساس تمام این آشوب ها را به صورت نت بنوازد.
•درست است! و این ما را به سمت نقاش مورد علاقه شما گوتهارت گرانبر هدایت مى کند کسى که بیشتر از یک طراح ساده براى این CD زحمت کشیده است.
بله. قطعاً بدون نقاشى گوتهارت گرانبر این CD ویوالدى وجود نداشت. به همین خاطر بود که گفتم دوست دارم مخاطبانم در تفسیر این CD از چشم هایشان هم در حد گوش هایشان استفاده کنند. ایده انتشار این CD در من در یکى از بازدیدهایم از آتلیه گوتهارت گرانبر، به وجود آمد. نقاشى هایى که مى دیدم ناخودآگاه مرا مجبور مى کردند که به چهارفصل ویوالدى فکر کنم شباهت زیادى در رنگ آمیزى نقاشى مدرن و موسیقى باروک وجود دارد. در هر دوى اینها نور به یک شکل است. نقاشى هاى گرانبر همان احساس عمیق آثار ویوالدى را دارند.
در آثار آنها یک چیز مشترک وجود دارد نت ها و رنگ ها و براى درک آنها فقط کافى است که استنشاقشان کنى.
•معروف ترین دوقلوها در تاریخ هنر آرنولد شوئنبرگ (آهنگساز) و واسیلى کاندینسکى (نقاش) هستند. البته آن دو در یک زمان بودند و با هم تبادل اطلاعات مى کردند. آنتونیو ویوالدى و گوتهارت گرانبر سه قرن با هم اختلاف زمان دارند اما با این وجود احساس هماهنگى و توازن بین هنر دوره باروک و مدرن احساس مى شود.
من فکر مى کنم ما ناچاریم تعبیر جدیدى داشته باشیم مبنى بر این که مدرن در هنرها شامل موسیقى هم مى شود. من معتقدم که آنتونیو ویوالدى و گوتهارت گرانبر هر روز چندین بار با هم تماس دارند.
پى نوشت:
هارلد ویزر کتابى راجع به زندگى آن سوفى موتر تحت عنوان «روح موسیقى» Dieseele derMusik چاپ کرده است.
اول، تبریک به هستی که با نوشتههای مفیدش به جمع نویسندگان ثابت مجله پیوست. بیلطف نیست اضافه کنم، کمتر جوانی دیدهام با این قلم محکم و فارسی درست. زنده باد! دوم، در این نوشته چندین بار سونات آمده به جای کنسرتو، حیفم آمد تصحیح نشود. سوم اما، سفارشی پدرانه یا دوستانه، اگر نویسنده جوان و خوش سلیقه از همین ابتدا وقتی بیشتر صرف کیفیت کند و فقط به فکر تولید بیشتر نباشد، قطعا به موفقیتی بینظیر دست خواهد یافت، هر روز بیشتر… تا کلی نگفته باشم و بی استناد، نمونهای بیاورم از ترجمه اشعار همراه با چهار کنسرتو، اگر از خود نویسنده باشد که تصورم چنین است؛ در همان شروع کار میشد گفت “بهاران بر ما رسید” مثلا، نمیدانم، متن راحتی (راحت به معنی آسان را در نظر ندارم) نیست. در اصل، اگر مطابقه شود، لذت بخش اصلا نیامده. یا دو مصراع انتهای موومان اول، “و در سکوت محو میشوند” الی آخر، کاملا حذف شده. به هر روی، ارزشهای نویسنده هیچ کم نمیشود با این اوصاف. باز هم تبریک!
سلام از هستی خانم متشکرم به خاطر دو مقاله اخیرشون که من رو با این نوازنده بیشتر آشنا کرد