یافته در تاریکی شناخت
آنچه را که در دنیای قابل لمس و درک، نوا و آوا می نامیم به شکلی قابل فهم می تواند ریشه هایی کاملا طبیعی داشته باشد. برای درک بهتر می شود، آنرا به دو گروه مبدا تعریف و ترسیم کرد. این گروه ها در جهان هستی ساختارهای اصلی را شامل می شوند و در تمام موجودات وجود دارند. این دو پدیده یکی تولید است و دیگری دریافت (مصرف).
شاید اگر زیر ساخته های آنرا کاملا بررسی کنیم، متوجه می شویم در بخش وسیعی از هستی این دو پدیده، حتی برای معیارهای دیگر نیز کاربرد دارند.
حال اگر به بحث اول یعنی تولید و ایجاد نوا و آوا بازگردیم، می بینیم این محصول، مبادی مختلفی در جهان پهناور دارد و ابزارهایی برای ارائه خود، که شاید توجه نکرده باشیم.
به اشکال مختلفی آنرا می بینیم: پرندگان، غرش حیوانات، تلاطم دریا، باد، صدای باران، رعد و برق، انسان و… . (قدرت بیان و تولید آوا)
پس کلام و بیان نشانه ایست برای خلق عاملی بنام اصوات، تولید، ایجاد انرژی، که ما آنرا گویایی می نامیم، اولین بخش ساختن و پرداختن که فقط همیشه آنرا تعریف کرده ایم! و شاید کمترمی دانیم، منطق حاکم بر آن چیست؟
هرگاه مبداها تحلیل وبررسی می شوند، نتایج و عملکردها پرداخته می گردد و امکان رشد و ارتقاء می یابند. زیرا که عناصر و چهارچوبهای بنیادی آن مورد موشکافی و تجزیه قرار می گیرد، آنگاه یافتن و استنتاج صورت پذیرفته و به شناخت منتهی می شود.
چنین می شود که دیگر نمی توانیم هر لحن و هر موجی را خوش آوا بنامیم، در این زمان تفکیک صورت می گیرد، زیرا تولید انجام پذیرفته است اما نوع آن بسته به شرایط حاکم و قالب تعریف مشخصی دارد و اگر به دنبال شکل و معنایی ثابت باشیم، باید بدانیم که چگونه می شود آنرا تولید کرد و برای احیای آن، چگونه آنرا تجربه می کنیم، تمرین می کنیم و به دانستن می رسیم.
در نتیجه گیری کلی، معرفی این دو گونه که تولید و ایجاد نوا و آوا می باشد، به فهم و شناخت اندیشه، ابزار و هدف آن تعریف می گردد.
در حالت دوم، بصورت ساده و مشخص دریافت این تولید بر اساس جنس و شاکله طبیعیش میسر است که آنرا شنیدن و یا بهتر بگوییم هنر شنیدن می توان نام نهاد.
در این مسیر شاید به نظر برسد تمام تعاریف در بخش اول (تولید- گویایی) مشتمل بر نوع دوم نیز می باشد! قطعا بدین گونه است و با در نظر گرفتن جایگاه و فرم و عملکرد رفتاری این شاخصها، حساسیت به نحوی چشمگیر وتا حدی عجیب دیده می شود.
زیرا که بنا به دلایل متعددی قوه بیان و شنود به هم متصل و مرتبط است، بدین جهت که می دانیم اگر شخصی از کودکی قوای بیان را از دست بدهد، در شنیدار او نقصان دیده می شود و بالعکس نیز صادق است. (این موضوع حتی برای سنین بالاتر، به دور از مشکل نخواهد بود.)
دریافت، که می تواند تشخیص داشته باشد، چون این امکان وجود دارد که لحنی ناپسند پدید آید و یا الحانی ناخوشایند و شنیدار توان این را دارد که تمیز دهد و یافته ها و بر گرفته ها را آنچنان که لازم است پردازش نماید ، در اینجا باید گفت که مغز و ساختار کنترلی مسلط بر تمام اعضا، به این هماهنگی رسیدگی کرده و پالایش آنرا در سطوح وسیع برعهده می گیرد، امر قضاوت بر قوه شنیدن در تمام صورتها متجلی می شود و استیلای آن ملموس است. همانطور که احساس می کنیم کمترین صدا و حرکت منتهی به ارتعاش که در محدوده شنوایی ما باشد، توجه ارگانیسم وجودی ما را به خود جلب می کند.
این بخش یکی از دقیق ترین و مهمترین ورودی های اطلاعات به درون کالبد است.
در اینجا تاکید می کنم که قوای تولید و یا بهتر بگویم مشخصا بیان نیز از همین حساسیت برخوردار است، فقط با این اختلاف که همیشه ورودی های انرژی بنا به دلایل حیاتی و بیو لوژیکی از اهمیت ویژه ای برخوردارند، دریافت امواج و سیگنالهای ارتعاشی با توجه به پیچیدگی های این عضو قابل استدلال و جذاب است، از این روست که شاید بتوان گفت پدیده شنوایی دارای ارزشی گرانمایه و وزین است.
۱ نظر