یافتن دلیل این رویکرد همگانی نویسندگان و تفاوتی که با دیگر متنها وجود دارد چندان ساده نیست زیرا عوامل تبدیل شدن قطعات و اشخاص به مرجع،بسیار پیچیده هستند. اما در تحلیل اولیه چند دلیل به ذهن میرسد. نخست این که شاید پای نوعی اغراق ملیگرایانهی شورویایی در میان بوده و در حقیقت موسیقیشناسان به نفع همکاران آهنگسازشان جهتگیری کرده باشند. دوم که درست عکس این است، شاید تاریخ موسیقی آوانگارد که تاکنون میشناختهایم بیش از اندازه غربمحور (اروپای غربی و آمریکای شمالی) بوده است خواه به دلیل آن که نویسندگان در بیشتر سالهای قرن بیستم دسترسی اندکی به آثار شورویها داشتند و درنتیجه این آثار در یک فرآیند تهنشینی طولانی مدت در کتابهای موسیقیشناسی جایگاهی نیافتهاند و خواه به این علت که نوعی خودبینی و خودمحوری در کار منتقدان و موسیقیشناسان وجود داشته است و سوم که از این نقدهای پیچیدهی تاریخ علم بهدور است شاید تنها با کاربردی بودن کتاب مربوط باشد؛ این یک کتاب آموزشی برای دورههای تحصیلات تکمیلی در روسیه بوده پس عجیب نیست اگر لااقل بخشی از مثالهایش به آثاری اختصاص یابد که دانشجویان با آنها آشناتر هستند.
باری، دلیل هرکدام که باشد از نگاه خوانندهی ایرانی این فرصتی است برای گستراندن افق شنیداریاش. او که احتمالا با موسیقی آوانگارد اروپایی-آمریکایی تا حد مطلوب آشنا است اکنون مجال آن را مییابد که با موسیقی آوانگارد روسی نیز به شکلی باریکبینانه آشنا شود.
تنها دشواری در این راه دسترسیناپذیری برخی آثاری است که در کتاب نام برده یا تجزیه و تحلیل شدهاند که آن را نیز با همراه کردن یک سیدی (و ملازم آن قدری عبور از مرز حق کپی که در ایران خودبهخود از آن چشمپوشی میشود) برطرف کردهاند. اکنون میتوان اهمیت یادآوری نقش پردهی آهنین را به روشنی درک کرد. در همین فقره آنچه محتوای این کتاب را برای ما جالب توجه میکند عمیقا با دور از دسترس بودن رویدادهای موسیقی پس پردهی آهنین گره خورده بهخصوص با آن سویه از کارکرد پرده که بیرونیان را از چشم انداختن به درون محروم میکند و ما بیرونیایم. اگر کمی دقیق بنگریم رد پای همین تاثیر را در سه دلیل نوع نگاه نویسندگان نیز بازخواهیم یافت.
شگفتا که همان پدیدهای که سبب بهرهی اصلی کتاب (یا یکی از بهرههای آن) شده بود موجب یکی از بزرگترین ایرادهایش هم میشود؛ یعنی ناآشنایی ما (و حتا در مواردی موسیقیشناسی بسیار پیشرفتهی غرب نیز) با دانش موسیقی در اتحاد شوروی (۳).
روسها مکتب موسیقیشناسی خاصی، یا موزیکوودینیا (музыковедение)، دارند که بهویژه پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و گاه تحت تاثیر ایدههای مارکسیست-لنینیستی (۴) و بیش از همه تحت تاثیر برجستهترین و نامآورترین چهرهی موسیقیشناسی اتحاد شوروی «بوریس ولادیمیرویچ آسافیف» شکل گرفت و رشد کرد (۵) (بیآن که بخواهیم نقش چهرههای قبل از انقلاب مانند «کرساکف» یا بعد از انقلاب مانند «تانیف» یا حتا شخصیتهای سیاسی-فرهنگیای مانند «لوناچارسکی» را نادیده بگیریم).
پی نوشت
۳- وضعیت اکنون اندکی بهتر است چون علاوه بر ترجمهی آثاری از نظریهپردازان روسی در سالهای گذشته دانشجویانی نیز در مراکز اصلی آموزشی روسیه یا کشور استقلال یافته از اتحاد شوروی تحصیل کردهاند که برخیشان اکنون استادان مراکز آموزشی عالی ما هستند.
۴- Jarustovsky, B. (1974). Soviet
Musicology. Acta Musicologica,
۴۶ (Fasc. 1), 50-57.
PETRUSHKEVICH, L. (1993).
Recent Trends in Soviet
Musicology. Current
Musicology, 52, 38.
۵- Viljanen, E. (2005). Boris
Asaf’ev and the Soviet
Musicology.
۱ نظر