بهرغم بیاعتنایی گستردهی فلاسفه و نظریهپردازانِ معنا به ایدههای نشانهشناختی پیرس و حتی رد آنها، این ایدهها سهم مهمی در ارائهی نظریههای مؤثر در باب معنای موسیقی داشتند (مانند Nattiez 1990 ). با این حال موسیقی به آسانی با تمایزات طبیعی- قراردادی که از مسائل بنیادی نظریهی پیرس است، تطابق نمییابد. موسیقی در میان امور طبیعی و قراردادی جایگاه مبهمی دارد؛ همچنین بیان معنا با رویکرد نشانهشناختی نیازمند جایگاهی مشخص بین این دو امر است که مبهم بودن جایگاه موسیقی این امکان را محدود میسازد.
ممکن است چنین به نظر برسد که در حقیقت، معنا ارتباطی میان یک چیز و مدلول آن است (و برعکس)، اما سرچشمهی معنا در اندیشهی پیرس، ذهن است. به نظر او «تفکر با زبانِ نشانهها صورت میگیرد» (نقل قولی از پیرس درVioli 1999 ). این ایده که درک ذهن در معناشناسی ضروری است، در علوم شناختی معاصر، مرکز توجه قرار گرفته و از محورهای اصلی فلسفهی معاصر زبان و معناست. گفته میشود حالتها و فرایندهای ذهنی، نیتمندی یا دربارهگی (۸)
از خود نشان میدهند (Dennett 1987,1995) و به پدیدههایی در ورای خود ارجاع میدهند. برای درک اینکه زبان به چه روشهایی حامل معناست میتوان مفهوم دربارهگیِ ذهن را به کار برد که این امر با بررسی چگونگی به کارگیری زبان، برای بیان دربارهگیِ حالتهای ذهنی میسر میشود.
رویکرد دیگری که به شدت در تقابل با رویکردهای مبتنی بر تبیین معنا در چهارچوب انتزاعی مناسبات نظامهای صوری قرار میگیرد، نظریات تجربهگرایان است که لیکاف (Lakoff) و جانسون (Johnson) از پیشروترین آنها هستند (نک.Johnson,1987; Lakoff, 1987 ). از این منظر، معنا متعلق به روابط میان ذهن و جهان است که به سبب ذات تجربههای ما از زیستن در جهان ادراک میشود و نه با اصول منطق صوری. معنا به سبب اَشکال حسی- حرکتی ایجاد میشود (Lakoff 1987: 267) که «ساختارهای نسبتاً ساده و تکرار شوندهای در زندگی روزانهی جسمانی ما هستند» و میتوانند شکلهایی چون «ظرفها، مسیرها، پیوندها» را به خود بگیرند. این اشکالِ تصویری- اندامی، مفاهیم پیشینی لازم را برای تشکیل و ترکیب تصورات به دست میدهند که بنیان معنا در تجربهی جسمانی ما از بودن در جهان هستند. جیکن داف (Jackendoff) نیز در نگرشی تجربهگرایانه به معنا، شیوهی نسبتاً متفاوتی را برگزیده است (۱۹۸۷, ۲۰۰۲) اگرچه نگرش او به معنا، بیشتر به ساختار و کارکرد زبان معطوف است. همانطورکه در ادامه خواهد آمد نظریههای تجربهگرایان، به ویژه نظرات لیکاف و جانسون، در فهم ذات معنا در موسیقی مؤثر بودهاند.
ایدههای مرجع و مفهوم، نشانههای طبیعی و قراردادی، و دربارهگی، از جهات گوناگون به تفاسیری کمک میکنند که در آنها چیزی میتواند معنادار باشد؛ اما ظاهراً موسیقی مشکلاتی بر سر راه هر یک قرار میدهد. معمولاً نمیتوان موسیقی را، مانند زبان، برای ارجاع به وضعیتی از جهان به کار برد. دستکم از نظر تولید معنا براساس ایدهی مرجع و مفهوم، موسیقی به یقین نمیتواند مانند زبان کارآمد باشد. رابطهی معنای موسیقایی با هر تمایزی میان نشانههای طبیعی و قراردادی نیز مبهم است. همچنین روشن نیست مفهوم دربارهگی چگونه میتواند بیانگر این مطلب باشد که ذهن به هنگام پرداختن به موسیقی به چه چیز توجه دارد.
پی نوشت
۸ – Intentionality or Aboutness
ممنون عالی بود