گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

بررسی اجمالی آثار شادروان
روح الله خالقی (قسمت ششم)

۱.۱.۱۷- حالا چرا (بوسلیک از دستگاه نوا، غزل آواز از محمد حسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار، گلهای رنگارنگ برنامه های شماره:۲۱۰ و ۲۱۰ب)

بهترین تصنیف قرن، عنوانی است که کارشناسان موسیقی برای این اثر برگزیده اند. اما مستقل از سلیقه شخصی، قطعا این آهنگ نقطه عطفی در تاریخ برنامه گلها بود. تا قبل از این برنامه هیئتی چند نفره که ارکستر نامیده میشد و از اساس علمی و پایه فنی بی بهره بود، اجرای آهنگها را به عهده داشت و از آنجا که همه اعضا آنرا اساتید کهنه کار تشکیل میدادند، نتیجه کارشان نیز استادانه بود.

اما خروج از حالت یک صدایی و ارائه هارمونیزه آهنگها نخستین بار با اثر فوق آغاز شد که اولین برنامه پس از شروع همکاری خالقی با ارکستر گلها و انتصاب جواد معروفی بعنوان پیانیست ارکستر بود. تفاوت در کیفیت و انسجام آهنگها قبل و بعد از این برنامه کاملا محسوس و مشهود است.

شاید از یادداشتهای خصوصی خالقی، که هنوز نزد خانواده یا اطرافیان او باقی مانده، نتوان زمانی به انگیزه، تاریخ و چگونگی پیدایش آثار او پی برد. شاهدانی که در ایام خلق “حالا چرا” با خواننده یا آهنگساز در مراوده بوده اند، از سه ماه تمام تمرین و گفتگو به منظور بهبود جزئیات و سپس بیست جلسه تمرین طاقت فرسا و هر جلسه حدود شش ساعت گزارش داده اند (ناصر مجرد، برگی از باغ، تهران ۱۳۸۰)

اما به مصداق “مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوبد” خود اثر نه تنها از امعان نظر در ساخت و پرداخت تابلوی موزیکال حکایت میکند، بلکه نشان دهنده همتی غول آسا و عزمی جزم برای تحولی شگرف است: احیای هنری کهنسال که اکنون در شرف موت است.

نوآوری جدی و پرهیز از هر نوع تکرار ملال آور و رعایت اصل موجزگویی میتوانست درسی برای آهنگسازان نسل بعد باشد. اما آیا چنین شد؟

نمونه ای از اجرای قبلی این اثر در دست است که به نوبه خود- بویژه اگر اجرای نهایی شنیده نشده بود- میتوانست شاهکاری محسوب گردد و این خود نشانگر قانع نبودن و وسواس آهنگساز در پرداختن اثر است. متن ترانه و نت آهنگ آن در کتاب تصنیفهای استاد بنان آمده است.

۱.۱.۱۸- خاموش (ماهور، ترانه از رهی معیری، گلهای رنگارنگ برنامه شماره ۲۳۷)

در تاریخ تفکر مغرب زمین و از قلب حکمت و فلسفه آن، علمی نشو و نما یافته، که هر منویتیک نامیده شده و به عربی آنرا علم التاویل و به فارسی زندآگاهی ترجمه کرده اند. موضوع این علم تعبیر و تفسیر آثار هنری بنحوی مستقل از سلیقه ها و آراء شخصی است.

اما چنین وظیفه خطیر و چه بسا غیر ممکنی، تنها زمانی میسر است که اثر هنری از محدوده احوالات شخصیه خالق آن پا فراتر نهاده و گروهی وسیع و در حالت ایده آل همه انسان را در بر گیرد. نوشته های کافکا و دیوان حافظ نمونه هایی از این دستند.

نقطه عزیمت سیر و سلوکی که در این آثار ترسیم میشود مسلما در درون هنرمند است اما دیر زمانی نمیپاید که مرز حال شخصی پشت سر گذاشته میشود و به بیانی از احوالات کلی همه انسانها بدل میگردد. شاید رمز تفال با دیوان حافظ نیز ریشه در جامعیت آن داشته باشد.

ضرورت طرح این مطلب، آنهم در این وجیزه، از آنجا ناشی میشود که این اثر خالقی از سویی امکان ذاتی موسیقی ایران را در ترسیم حالات بنیادی انسان، آنگونه که در فلسفه هنر غرب مرسوم است، که هر انسان فکور و دردمند، در خلوت میتواند تصویر خود را در این آینه بازیابد.

به این اعتبار نمیتوان “خاموش” را همردیف با سایر آثار موسیقی ایران قرار داد، زیرا “خاموش” فقط برای خواص ساخته شده است. اکثریت افراد عمری در زندگی هر روزینگی خویش غرق بوده و تا آخرین لحظات حیات حتی یکبار این اساسی ترین پرسش یعنی “کیم من” را بنحو جدی مطرح نمیسازند. تنها این اقلیت جریده روی هستند که بخواست تقدیر، پا از حیات صرف بیولوژیکی خویش فراتر نهاده و در سیر و سلوکی گام میگذاردند پر مخاطره، که آغاز و انجام آن در سر سویدای هنرمند نهفته و حیات باطنی وی را تشکیل میدهد.

البته که چنین سفری نه اختیاری است و نه دردی از زندگی روزمره را چاره ساز است، زیرا اصولا بر عقل حسابگر که مبنای تمدن جدید است بنا نشده است. بالعکس جهانسوز رهروی از این دست نه تنها امن و اسایش را از کف میدهد، بلکه نزد عوام کالا نعام نیز بیگانه از جمع: “Idiot” مینماید:

آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست

عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی

عاقلی را گفتم این احوال بین، خندید و گفت

صعب راهی بوالعجب فکری پریشان عالمی

اما چنین انسانی است، که بی تردید و حداقل بمعنای لغوی کلمه به انسانیت خویش نزدیکتر است. آیا لغات انسان و انس عربی و لغت یونانی گنوسیس و لغت فارسی شناسایی همریشه نیستند و آیا پرسش “کیم من” به ذات و سرشت اولیه انسان باز نمیگردد؟

۱ نظر

بیشتر بحث شده است