چکیدهای از گزارش یوسف خانعلی از خاکسپاری نورعلی برومند که یک ماه پس از درگذشتش، در هفتهنامهی تماشا (شمارهی ۲۹۸، بهمن ۱۳۵۵) چاپ شده است.
قرار بود، ساعت نهوسی دقیقهی بامداد روز یکشنبه، مراسم تشییع از منزل شخصیاش آغاز شود. اما بهدلیل گروه بیشماری از یاران و مشتاقانش که هر لحظه از راه میرسیدند تا در آخرین وداع با استاد گرانقدر شریک باشند، حرکت مشایعین تا دهوده دقیقهی بامداد به تعویق افتاد و در این دقایق بود که همه به راه افتادیم.
جماعتی که در اتاقها و محوطهی حیاط خانهاش جمع شده بودند، وقتی از خانهی شمارهی شصتوهفت در انتهای کوچهی گنجهای قدم در کوچه گذاشتند، سراسر کوچهی بنبست لبریز از جماعت شد و همه بهقول سعدی، سر در جیب فرو برده بودند.
حرکتمان از انتهای کوچهی گنجهای بسیار بیشتر از آنچه تصورش میرفت، به درازا کشید و وقتی به خیابان رسیدیم پیشاپیش، ما با تاجگلهایی روبرو شدیم که از سوی سازمان رادیو تلوزیون ملی ایران، از سوی واحد موسیقی تولید رادیو ایران و چند تاج گل دیگر آمده بودند. گلها بر پیشانی اتومبیلهایی نشستند که پیشاپیششان برومند برای همیشه آرمیده، در حرکت بود.
به راه افتادیم و کوچهی گنجهای و خیابانهای تهران را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتیم. تا آنجا که به گورستان ظهیرالدوله رسیدیم. آنجایی که ایرجمیرزا، فروغ فرخزاد، داریوش رفیعی و دیگرانی چون اینان نیز در آنجا آرمیدهاند.
همهی آنهایی که زیر تابوت نورعلی برومند راه میرفتند، همگان مردانِ ساز و صدا بودند اما شگفت اینکه سکوت و شاید هم بهت، نقطهی مشترک همهی آنها بود. حتی گریه هم نمیکردند و این بهت ادامه یافت تا دقایقی که برومند در برابر چشم همگان و همهی شیفتگان، بر گور گذاشته شد و مشتهای خاک، کمکم دیواری چنان جداییانداز شدند که یکباره ما که اینسوی دیوار و در کنار یکدیگر بودیم، احساس تنهایی کردیم و درست در همین لحظات بود که شجریان، آوازخوان جوان و پرلیاقت که هنوز اصیل مانده است، یکباره به فغان آمد و در حالیکه هیچکس گمان نمیبرد فغانی اینچنین سرداده شود، او به فریاد خواند که:
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
شجریان که تا همین واپسین روزها در محضر استاد نورعلیخان برومند شاگردی میکرد، با این آواز حزین نشان داد که غمگینیاش تا چه اندازه سنگین است و تا چه اندازه خود را تنها مانده احساس میکند.
۱ نظر