سرانجام، مقصود را برای دوستی که در سفارت روس کار میکرد، تشریح کرد و به توصیه او، تارش را برداشت و در سفارت روس، نزد دوستش مقیم شد. خودش می گوید:
«هر روز فراشباشی «شعاع السلطنه» جلوی در سفارت می آمد و برای من نیش می کشید، بخیالش که من گنجشکم. من سیه چرده هستم ولی برده نیستم.»
عاقبت طنین سحرانگیز تار «درویش» که آهنگ پیانوی همسر سفیر روس را در سفارتخانه همراهی میکرد، کار خود را کرد و همسر سفیر که سخت شیفته هنر ارزنده و بی نظیر «درویش» شده بود، از سفیر خواست تا به «شعاع السلطنه» توصیه کند «درویش» را آزاد بگذارد و کاری به کارش نداشته باشد.
چه تاسف بار بود که در آن روزگار، حتی هنرمندان بنام و یکتا هم بی حمایت و توصیه سفارتخانه های بیگانه، نمی توانستند آزاد کنند.
با توصیه سفیر روس «شعاع السلطنه» دست از «درویش خان» کشید و این هنرمند آزده را به خال خود رها کرد.
«درویش» از آن پس در تهران، کلاس موسیقی خود را دایر کرد و بتربیت جوانان همت گماشت. ضمنا در سلک «اخوان صفا» درآمد و بظهیرالدوله سر سپرد و در اولین کنسرتهایی که در «انجمن اخوت» تشکیل شد، سمت ریاست ارکستر را داشت.
درویش، نوعی آهنگ ضربی بنام «پیش درآمد» ساخت که تا سالها بعد از او رواج داشت. ساخته های او روان و سلیس است و رنگهای او نیز بسیار زیباست. آهنگی هم بنام «پولکای درویش» دارد. چند تصنیف دارد که اشعار آنها از «ملک الشعراء بهار» و نمونه های بسیار خوبی از موسیقی ملی زمان اوست.
درویش خان، دو سفر برای پرکردن صفحه بخارجه رفت. در سفر اول از راه روسیه بلندن رفت و دفعه دوم هم به تفلیس عزیمت کرد و در هردو سفر چند نوازنده و خواننده همراه وی بودند.
درویش، که بعنوان «یاپیرجان» شهرت داشت، تار و سه تار را نیکو مینواخت و مردی صاحب ذوق و خوش مشرب بود. طبعی لطیف و حساس داشت. هنرمندی بی تکلف و بسیار فروتن و بردبار و بی آزار بود.
انسان دوست و زبردست نواز و خوش معاشرت و رفیق دوست بود از هیچکس بدگوئی نمیکرد، یعنی عارفی بود بتمام معنی کلمه که فقط نیکی میدید و همه را خوب میپنداشت. خوش بیان و نکته سنج و بانمک بود.
هنر را بسیار محترم میداشت و مورد احترام و تکریم همه بود. باستادان خود حق شناسی داشت و با شاگردانش بکمال لطف و مهربانی رفتار مینمود.
او شاگردان بسیاری داشت. از جمله: شکری، صفائی، دادور، موسی معروفی، نی داود، ارسلان درگاهی، ابوالحسن صبا و حسین سنجری.
«درویش» در جوار قبر مرشدش، در امامزاده قاسم بخاک سپرده شد. «ایرج میرزا» شاعر بلند آوازه وصف «درویش را از زبان «زهره» الهه زیبائی چنین تجلی می بخشد:
تار نهم در کف درویش خان
تا بدهد بر بدن مرده جان
غلامحسین درویش «یاپیرجان» استاد تار که در دوم آذرماه سال ۱۳۰۵ در یک تصادف اتوموبیل با درشکه در تهران جان سپرد.
۱ نظر