از آنهایی که شناخته شدهاند و در دانشگاه ملّی درس خواندهاند میتوانید بگویید کدامها همدورهتان بودهاند؟
همدورههای ما که الان خیلی پیر هستند امّا از شاگردهای ما آقای کامبیز نوایی و کامبیز حاجقاسمی بودند که دوستانِ هم نیز بودند که کتابی هم راجع به معماری ایران نوشتند. هنوز هم با هم هستند و با هم دفتر دارند و فکر میکنم هنوز هم درس میدهند. آقای [علیاکبر] زرگر و آقای هادی ندیمی هم جزو شاگردان من بودند و آقای هادی ندیمی رئیس دانشگاه ملّی شد. من در این سالها میآیم و میروم؛ امّا بیشتر ارتباط من با اهالی موسیقی است تا معماری. از سال ۱۹۸۴ که از ایران خارج شدم هم برای گذران زندگی کار معماری میکردم و هم موسیقی درس میدادم. بخشی وابسته به دانشگاه سوربن وجود داشت که مرکز مطالعات موسیقی شرقی نام داشت و من را برای تدریس به آنجا دعوت کردند و من برای مدّتی بسیار طولانی در آنجا تدریس میکردم.
بعد از مدّتی این مرکز تعطیل شد و از طرف دانشگاه میخواستند تسهیلاتی برایم قائل شوند تا آنجا درس بدهم و من در آنجا، در فضای دانشگاه سوربن، کلاسهای خصوصی داشتم یعنی جزو کادر آموزشی دانشگاه سوربن نبودم. بعد در سال ۲۰۰۰ به UCLA کالیفرنیا آمدم و دو کوارتر تحصیلی موسیقی تدریس کردم و در سال ۲۰۰۳ مرا به دانشگاه سیاتل در واشنگتن دعوت کردند و آنجا هم به عنوان استاد مدعو موسیقی تدریس کردم و بعد مرکز مطالعات و فرهنگ ایرانی در دانشگاه ارواین به همت یک ایرانی به نام آقای مسیح تأسیس شد و ایشان پولی به دانشگاه دادند و این مرکز را تأسیس کردند. در این مرکز سه نفر کار میکنند: آقای تورج دریایی تاریخ قبل از اسلام درس میدهند، خانم رحیمی تاریخ تطبیقی ادبیات درس میدهند و من هم موسیقی و در دانشکدۀ موسیقی دانشگاه ارواین هستم. من از سال ۲۰۰۶ دیگر معماری کار نکردم.
میدانیم که پدیدۀ کنسرت برگزار کردن در ایران پدیدهای وارداتی است و شکل و شیوۀ طراحی ساخت سالنها بر اساس موسیقی کلاسیک غربی شکل گرفته است. حال، با توجه به این که شما معمارید و موسیقیدان، چه نوع سالنهایی را برای اجرای موسیقی ایرانی مناسب میدانید؟
موسیقی ما هم عوض شده است. اگر از من سؤال کنید که فرض کنم نایباسدلله و آقاحسینقلی زنده شدهاند و میخواهند بنشینند کنار هم ساز بزنند، چه فضایی برای [اجرای] اینها متصوّر میشدی، من اینها را میبردم و در یک اتاق مینشاندم، با هفت هشت نفر دورشان، آنهم کسانی که اهل باشند. خدابیامرز دکتر صفوت همیشه میگفت قدما موسیقی را برای نامحرم نمیزدند. حتماً شنیدهاید که آقاحسینقلی ساز میزده و یکی گفته «بهبه» و آقاحسینقلی جواب داده «خفه شو! تو که نمیفهمی!»؛ یعنی حاضر نبودند برای کسی که نمیفهمید ساز بزنند و فاصلهای بین اینها و جامعه بود و فقط برای شاگردان و محرمان اجرا میکردند؛ نه اینکه در سالن بنشینند. من کنسرت دادهام که هزار و پانصد نفر در آن نشستهاند، یا کنسرت بروکسلم – که [نشر] ماهور هم سیدیاش را اخیراً منتشر کرده – برای پانصد نفر بود که بهندرت در جمعیّت [شنوندۀ] ایرانی وجود داشت.
۱ نظر