گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

گفتگو با ویلالوبوس

قطعاتی که امروز از ویلا لوبوس دررپرتوار گیتار موجود است از ارزش و اعتبار خاصی برخوردار است و از نظر بسیاری از منتقدین و نوازندگان سطح بالای این ساز، ویلالوبوس بزرگترین آهنگساز گیتار در قرن بیستم می باشد. محدوده کاری ویلا لوبوس بسیار متنوع و وسیع است. او بیش از ۱۶۰۰ قطعه برای پیانو، قطعات زیادی برای ارکستر و کنسرتو های مختلفی برای سازهای گوناگون نوشته و امروز نزدیک به ۲۰۰۰ قطعه از او باقی مانده است.

جولیان بریم یکی از مفسرین کارهای ویلالوبوس درباره او گفته است: ویلالوبوس خیلی بزرگتر از چیزی بود که در ظاهرش می نمود. او اصلا به نظر نمی رسید که یک آهنگساز یا انسانی متفکر باشد چرا که لباس های پرزرق وبرق می پوشید، دائم سیگار می کشید، اخبار و موسیقی های ملایم رادیو را گوش می کرد، اما با همهُ اینها او قلب بسیار بزرگی داشت.

این مصاحبه توسط گیلبرت ایمبر (Gilbert Imbar)، مدیر مجله موسیقی گیتار در ۸ ژوئن ۱۹۵۸ با هیتور ویلالوبوس صورت گرفته است:

گیلبرت ایمبر: استاد، با توجه به این که شما برای سازهای مختلفی قطعه نوشته اید، حضور گیتار را در زندگی خود چگونه توصیف می کنید؟

هیتور ویلالوبوس: یک جایگاه ویژه و بسیار مهم. البته من پیانو را زودتر از گیتار شناختم. من از سن ۳ سالگی پیانو می زدم در حالیکه گیتار را در ۷، ۸ سالگی ام دیدم. سه سالگی سن بسیار کمی برای یادگیری پیانو است. مادر من در مقابل این اشتیاق زودرس من به موسیقی و پیانو خیلی نگران بود. او برای من آرزوهای دیگری داشت… برای همین یک روز تصمیم گرفت که دیگر نگذارد من به سراغ پیانو بروم! من هم چون به موسیقی وابسته شده بودم به سراغ گیتار رفتم و از ترس این که مبادا از این ساز هم محروم شوم بدون اجازه مادر، گیتاری گرفتم و آن راهمیشه زیر تختم پنهان می کردم.

گیتار را خودم یاد گرفتم و چون علاقه من بیشتر به موسیقی کلاسیک بود، طولی نکشید که به آهنگسازان کلاسیک گیتار، نظیر کارکاسی (Carcassi)، کارولی (Caruli) و سور (Sor) علاقه مند شدم. از همان موقع هم برای گیتار قطعه می نوشتم. البته گاهی در قطعاتم از تکنیک هایی استفاده می کردم که قبلا کسی از آنها استفاده نکرده بود و هنوزم درنوازندگی گیتار مرسوم نیست. مثلا در آکوردهای ۵ تایی، از انگشت کوچک دست راست استفاده می کردم. یا در بعضی از قطعات، از انگشت شصت دست چپ برای انگشت گذاری جاهایی که جور دیگر ممکن نبود، استفاده می کردم. خب این ها چیزهایی است که هنوزم کسی از آنها در گیتار زدن استفاده نمی کند.

گ.ی: البته بعضی از گیتاریست ها، مثل نارسیسو یه پز (Narciso Yepes)، کم و بیش نظیر این تکنیک های خاص را، در نوازندگی شان بکار می برند.

ویلالوبوس: من تا زمانی از چنین تکنیکهایی در قطعاتم استفاده میکردم که هنوز با سگویا آشنا نشده بودم. او طی چند جلسه مرا با تمامی تکنیکهای استاندارد گیتار آشنا کرد و چیزهایی در باب نوازندگی گیتار به من یاد داد که از آن پس آهنگسازی این ساز را برای من راحت تر کرد.

گ.ی: از اولین برخوردتان با سگویا بگویید.

ویلالوبوس: آشنایی من و سگویا بسیار طوفانی و هیجان انگیز بود و خیلی زود ما را به بهترین دوستان برای یکدیگر تبدیل کرد. او مرا تحسین می کرد و برای من احترام زیادی قائل بود. من هم با تقدیم قسمت اعظم ساخته های گیتارم به او، احترامم را به او نشان داده ام؛ مثل کنسرتو گیتاری که ساخته ام.

البته من و سگویا در مورد خیلی از مسائل گیتار نیز با هم اختلاف نظر داریم. مثلا این که من می گویم: صدای گیتار، به لحاظ وسعت و ارتفاع آن، به تنهایی برای اجرای رسیتال خوب است، به خصوص اگر گیتار سگویا باشد. اما هنگام اجرای کنسرت همراه با سازهای دیگر، صدای گیتار باید با چیزی مثل میکروفون تقویت شود. وقتی تکنولوژی و علم این قدرت را به ما داده که بتوانیم صدای قوی تری از سازمان در بیاوریم، چرا از آن استفاده نکنیم؟ اما سگویا در این مورد اصلا با من هم عقیده نیست.

گ.ی: استاد، در کلوپ پلین ونت (Plien Vent)، گیتاریست های زیادی، هرشب کارهای شما را اجرا می کنند و معمولا در بین آنها این بحث جالب وجود دارد که اجرای چه کسی به آن چیزی که ویلالوبوس نوشته و می خواسته بگوید نزدیکتر است. آیا این کافی است که بگوئیم که هر اجرا که لحن فولکوریک تری داشته باشد؟

ویلالوبوس:(ویلالوبوس به این سوال با حالتی عصبانی جواب می دهد.) هیچ چیز فولکوریکی در موسیقی من وجود ندارد. برای تفسیر واجرای خوب این قطعات، باید با آن چیزی که نوشته شده، خودتان را مطابقت دهید. دقیقا مثل کسی که می خواهد یک قطعه از رپرتوار گیتار کلاسیک اجرا کند؛ مثل کسی که می خواهد مثلا کارهای باخ را اجرا کند.

گ.ی: اما تا اینجا به نظر می رسیده که در موسیقی شما یک صفت و هویت ملی قوی وجود دارد. این طور نیست؟

ویلالوبوس: درست است، اما من هیچ وقت سعی نکردم موسیقی برزیلی بسازم. بدیهی است به خاطر این که من یک برزیلی هستم و هویت و اصالت برزیلی دارم رنگ برزیلی در موسیقی من وجود داشته باشد. اما نمی خواهم بگویم که یک آهنگساز فولکوریک و محلی بودم و اگر کسی موسیقی من را نظیر موسیقی فولکوریک برزیلی اجرا و تفسیر کند، اشتباه بزرگی مرتکب شده، چوروهای من، زامبا (Samba) نیستند!

گ.ی: در مورد اجراهایی که جولیان بریم از کارهای شما داشته چه نظری دارید؟

ویلالوبوس: من جولیان بریم را خوب می شناسم و برای او احترام زیادی قائلم. من به اجراهای او خیلی دقت کردم و بی شک او برداشت بسیار خوبی از هر قطعه ای که می نوازد دارد.

گ.ی: من فکر می کنم در اجراهایی که جولیان بریم از قطعات چوروی شما داشته یک رنگ فولکوریک خیلی قوی ای به آنها داده؟

ویلالوبوس: او نوازنده بزرگی است و تفسیر او از موسیقی من هم درست بوده.

(در اینجا استاد، یک صفحه ضبط شده بوسیله یکی از گیتاریست های کشورش را برای ما می گذارد که در آن یکی از قطعات معروف او بنام گوت – چورو را می نوازد.) مدت خیلی زیادی است که من این گوت را نشنیدم و باید اعتراف کنم که الان یادم رفته.

گ.ی: چطور چنین چیزی ممکن است؟! امکان دارد کسی، قطعه ای را که خودش نوشته فراموش کند؟

ویلالوبوس: این چیه که شما می گوئید؟! من پدر یک خانواده بزرگ هستم که فرزندان زیادی دارم وامکان ندارد تمام آنها را خوب به یاد بیاورم!

گ.ی: این قطعه ای که ما می شنویم (گوت –چورو)، با سرعت خیلی کمی نواخته می شود. خیلی آهسته تر از حالت یک گوت. چرا؟

ویلالوبوس: بله درست می گوئید. سرعت این قطعه از گوت کمتر است. اما این گوت – چورو است. (چورو یعنی گریه کردن بی صدا). برای نشان دادن این احساس بهتر است که این قطعه را آرام بنوازید. آرام تر از گوت قطعه کلاسیک.

گ.ی: آیا هم اکنون نیز برای گیتار چیزی می نویسید؟

ویلالوبوس: در حال حاضر خیر. کار در خور توجهی برای گیتار ندارم. اما سگویا مشغول تنظیم صفحاتی از “کتاب راهنمای” من است…

گ.ی: که متاسفانه شما آن را برای پیانو نوشته اید.

ویلالوبوس: درست است؛ اما اگر کسی بتواند که آنها را برای گیتار تنظیم کند کار بسیار عالی ای خواهد شد.

گ.ی: یک سوال دیگر! گیتار کلاسیک در کشور شما در چه جایگاهی قرار دارد؟

ویلالوبوس: گیتار کلاسیک در برزیل واقعا با پیشرفت های زیادی، نسبت به زمان های قبل روبه رو شده است. با افرادی نظیر باریوس (Barrios)، آهنگساز پاراگوئه ای، که برای گیتار قطعات زیادی نوشته و یا لیوبت (Liobet) که اولین کنسرت گیتار کلاسیک را در برزیل اجرا کرد و به خصوص از زمانی که سگویا برای اولین بار به این کشور مسافرت کرد، فعالیت های انجمن دوستداران گیتار خیلی زیاد شده و باعث شده که گیتار بهتر شناخته شود.

اما خیلی غم انگیز است که بگویم، هنوز در قشر مردم عادی برزیل، موسیقی گیتار کلاسیک، خیلی از آنها دور است. خیلی زشت تر و بدتر این که خیلی از کسانی که گیتار می نوازند را اصلا نمی توان گفت گیتاریست! برای خیلی از مردم هنوز مراتب زیادی هست که باید طی کنند تا به فهم موسیقی کلاسیک برسند.

در این لحظه ویلالوبوس خود را بر روی صندلیش تکان می دهد و شروع به غرولند به مردمی می کند که طبع بسیار بدی دارند و می گوید: یک ساز بزرگ مثل گیتار می تواند تمام عقل و هوش و احساس عمیق انسان ها باشد و هم می تواند وسیله ای باشد برای نشان دادن عمق حماقت ها وجهل شان!

villalobos.ca

finefretted.com

ایمان رفیعی

ایمان رفیعی

۱ نظر

بیشتر بحث شده است