گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

سلطانی: اعتراض شاملو به موسیقی ایرانی نادرست است

فیثاغورث هم شش قرن قبل از میلاد با پنهان شدن در تاریکی و در سکوت به هنرجویانش می آموخت که ذهن جنجالی شان را در حوزه ی تمرکز پرورش دهند. به همین دلیل آن چه که در این بین، میان مخاطب و اصوات فاصله ایجاد می کند و یا ارجاع تصویری می یابد، عدم تمرکز موسیقایی و متمرکز نشدن بر روی صوت و ترکیب است.

به نظر شما مردم در برابر این نگرش چه واکنشی نشان می دهند؟

در مورد مسائل علمی و تاریخمند علاقه ندارم خیالبافی کنم. نظرات مساعد و یا نا مساعد اشخاص به راحتی در من نگرانی ایجاد نمی کند.

همانطور که ممکن است نظرات من نیز برای کسی ایجاد نگرانی نکند. غالباً آدم ها در برابر موضوعاتی که ناآگاهند واکنش های منفی از خود نشان می دهند، به همین دلیل من نظراتم را بر مبانی علمی، استتیک و تاریخ استوار می کنم تا گفتار ناشی از تختب و اظهارنظر های شفاهی و بیمار گونه.

شما چه پیشنهادی برای یک شنونده دارید که بتواند بهتر با موسیقی ارتباط برقرار کند؟

تأکید من بر تفاوت گوش کردن و شنیدن است. من معتقدم برای لذت بردن از موسیقی نیازی به ایماژ وجود ندارد. ترکیبها و مناسبات اصوات و در هم آمیزی شان می تواند مبدل به کانسپت های صوتی گردد و این کانسپت ها می توانند به درک سریعتر موسیقی کمک کنند. تصاویر اجازه ی این نزدیکی به موسیقی را از ما می گیرند. بنابراین اگر ما باور کنیم که شنیدن با گوش کردن تفاوت دارد و بی نیاز از هر تعریفی به این تفاوت قناعت کنیم، بخشی از راه را پیش رفته ایم.

و بعد از آن چه باید کرد؟

همیشه صدای دیگری از سینه ی خالقین هنر شنیده می شود “همیشه آفرینش نماینده ی قرابت های مسلم است که دارای مکانیزم های ترکیب شونده اند و عامل تصادف و محاسبه هر دو بر آن مؤثرند.” این تصویر اکتاویو پاز است از تجربه های هم آمیختگی. به تصور من هنر قادر است خالق و مخاطب را با هم در آمیزد. آیا شما برای فهم و درک تاریخ گذشته ی خود حتماً می بایست نهار بوقلمون میل کنید؟

ایماژ نمی تواند به ما بگوید که موسیقی چیست و حتا نمی تواند بگوید که موسیقی چگونه است و چگونه ساخته می شود. برای همین است که گوش کردن با شنیدن تفاوت پیدا می کند. گوش کردن بر مبنای آن است که هر چه صداست با حواس و تمرکز ما آمیخته و درگیر شود، اما آن چه شنیده می شود، مانع از دریافت های سایر حواس ما نخواهد شد. در طول شبانه روز صداهایی را می شنویم که مدام در کنار ما قرار دارند؛ صدای کولر، صدای خیابان، صدای تپش قلب و … ، اما قرار نیست که آن ها را به طور مداوم درک کنیم و با تمرکز در کنارشان زندگی کنیم. اما اگر هنگام گوش کردن به موسیقی ای که خود انتخاب کرده ایم و شرایط خود را برای همراهی اش فراهم کرده ایم، خود را به ایماژها و تصاویر رؤیایی بسپاریم، با مقوله موسیقی پیوندی بر قرار نخواهیم کرد.

من فکر می کنم شاید مطالعات شما در زمینه ی فلسفه باعث شده تا به این شکل به موسیقی نگاه کنید.

قرار نیست که ما فقط آشیانه ی خود را بنا کنیم. این که از موسیقی به روش موسیقی و با امکانات و ابزار موسیقی لذت ببریم، لازمه اش صرفاً درگیری با فلسفه و دانش مبانی موسیقی قرن بیستم نیست. البته این تنها مشکل مردم عادی نیست. برخی از چهره های فرهنگی و هنری که من با عقاید و آرا و منش شان آشنا هستم، متأسفانه هنوز به درک عمیقی در موسیقی نرسیده اند. اغلب فقط در حوزه ی کارهای خود به نتایج مساعدی رسیده اند و گاه هم معاصر شده اند.

شما توجه کنید به عقاید شاعر بلند آوازه آقای شاملو در مورد موسیقی. شاعری توانا و با آن حساسیتی که در مورد موسیقی هم نشان می دهد، شما انتظار ویژه ای در مورد شنود موسیقایی ایشان و تجربه های شنیداری موسیقایی شان دارید. اما ایشان به موسیقی ایرانی اعتراضی نامعقول و نادرست می کنند.

به موسیقی های متن دکلمه های آغازین خودِ ایشان توجه کنید، غالباً موسیقی دانانی درجه ی چندم آن مجموعه ها را کار کرده اند، یک سری موسیقی دِمده شده ی رمانتیک با کشش ها و تکرار ها و افکت های صوتی اغراق شده، آن شعر ها را همراهی می کند و طبعاً این موسیقی ها نتیجه ی سلیقه ی موسیقایی آقای شاملو نیز به حساب می آیند و طبیعی است که ایشان هم به عنوان مؤلف و صاحب صدا و هم به عنوان کسی که به موسیقی توجه ویژه ای دارد، باید دخالت ویژه ای در مورد موسیقی متن اشعارشان نیز به خرج بدهند.

درست است که آن موسیقی ها با سازهای غیر ایرانی نواخته شده اند، اما همه ی آن ها غالباً ساختار موسیقی ایرانی را دنبال می کنند و وابستگی شان به موسیقی دستگاهی، محدوده ی دانگ، فواصل ایرانی و لحن و بیان ایرانی دارند. در همین موارد هم یک سری موسیقی ایماژ گونه با ارجاعات تصویری فراوان، تماتیک و نشانه های ملودیک پیش پا افتاده هستند که هیچ شباهتی به فضای موسیقی باروک و رمانتیک و کلاسیک و نئو کلاسیکی هم که آقای شاملو آن ها را در مقابل موسیقی دستگاهی ایران قرار می دهند، ندارند.

شاید آقای شاملو به اجراها و به نوعی هم زمان نبودن این موسیقی با دوران معاصر اعتراض داشتند.

به هیچ وجه این گونه نبوده، ایشان قبل از هر چیز یک فرهنگ را زیر سؤال بردند. ببینید اظهار نظر کردن در مورد موسیقی، به سادگیِ اظهار نظر درباره ی شعر و یا هر هنر دیگری نیست، چرا که در موسیقی هم مقوله ی علم مطرح است، هم زیبایی شناسی و هم شناخت، هم موضوع ارجاع ناپذیری و دوری از نشانه هایِ مفهومیِ انتزاع و عدم حضور نشانه ها آن قدر با مخاطب فاصله ای شناختی ایجاد می کند که قضاوت را دچار اشکال می سازد. این که به صرف علاقه و به دلیل نگرانی ای که آقای شاملو احتمالاً در مورد موسیقی برایشان ایجاد شده با آگاهی ناکافی که از نوشته هایشان مشخص است، درباره ی یک فرهنگ به قضاوت بنشینند، عادلانه به نظر نمی رسد.

روزبه دارابی

روزبه دارابی

دیدگاه ها ۹

  • شاملونه تنهادرموسیقی دیدی کودکانه ومزدورانه داشت؛بلکه بجزاشعاری که ترجمه می نمودوبه نام خودمعرفی می کرد،آثاری که اوراشاعری توانامعرفی کند،نداشت.

  • بسیار موافقم که هنر لذت بردن از موسیقی واقعی در رهایی از ایماژهاست.وابستگی موسیقی به نشانه ها حد و مرز انتزاعی برای موسیقی پدید می آورند.که نتیجه اش این می شود که مخاطب از موسیقی جدا می افتد.در حالیکه درک چیستی و چرایی هر پدیده زیبایی شناختی در درآمیختن با آن پدیده می باشد .

  • salam . yek soali dashtam maghar alan chand sale ke mosighi ma elm dare gher az hodode 100 ya kami bishtare? maghe vazee mosighi ma hamchonin ke shamlo goft sabet nist? moshkele shoma ine ke faghat shajariano alizadeo mibinid ke noavari kardand maghar shamlo chizi gheyr in ghoft?maghar baghie khanande ha shajarian nistand ya navazande ha alizade ya taghlid az digharan bas honar mand kame amozesh dahande ziad .

  • محمد جواد جان
    چرا ما عادت داریم همیشه دیگران را به واژه هایی همچون مزدور ، خائن ، کافر و … خطاب کنیم … این بلاهت تاریخی از کی در خون ما ریشه دوانده ست …
    این ادبیات سخیف را تا کجا باید بر دوش ناچیزی ِ خود کشان کشان اینجا و آنجا ببریم ..

    سرزنشت نمیکنم … اینگونه بار آمده ایم … متوهم و جذم اندیش …

    هر که چون ما نیاندیشد را یا حذف میکنیم یا انگش میزنیم و …

    برادرم … باورهای ارثی را به کناری رها کن … و دیگر بار زنده گی را آغاز کن … آن وقت شاید از کنار تمام بدیها و خیانتها و انسانهای مزدور ، بتوانی تو نیز به خلق چیزی هرچند اندک برسی

  • موسیقی تاثیر گذار و در جریان موسیقی آمریکای جنوبی بود,که ۱نفر مث خارا پرورش میده که ۱تنه و تنها با اتکا با گیتارش (ساز فقرا)تا پایین ترین لایه های اجتماعی خودش نفوذ میکند و انقلاب به پا میکنه ,شکل سنتی موسیقی ما تنها دعوت به رکود و انجماد میکنه,شاملوی بزرگ به حق شمشیر از رو به این جریان بسته بود

  • با درود
    انتقاد آقای شاملو درباره موسیقی سنتی را میشود وارد و درست دانست که موسیقی سنتی دارای تکرر و غمی اندوه بار میباشد. و از ردیف آوازی ها و گوشه های خاص و بدون انعطاف تشکیل شده است. اما برای اثبات و قبولاندن سخنی به مردم میبایست مسیری ادیبانه تر برگزید (البته نه با تملق)سخنان آقای شاملو شایسته و سزاوار کسی که در ادبیات ایران سهمی دارد نیست و غالبا فردی ادیب را شایای گفتن چنین سخنانی نیست.

  • همکاری شاملو با بزرگانی چون حنانه منفرد زاده و. احمد پژمان است اگر این استادان موزیسین درجه چندم محسوب میشود آقای سلطانی درجه خودشان را بفرمایند گمان میکنم ستوان دوم مناسب است

  • آقای سلطانی عزیز اگر از نظر شما موسیقی دان هایی همچون مرتضی حنانه، فرهاد فخرالدینی (استاد خود شما)! فریدون شهبازیان ، احمد پژمان، اسفندیار منفرد زاده که با احمد شاملو همکاری کرده اند و برای دکلمه هایش موسیقی ساخته اند آهنگسازانی درجه چندم هستند، فکر می کنید خودتان بعنوان آهنگساز چه جایگاهی دارید؟ شما که در مقابل این موسیقی دانان نامبرده شده یک شاگردی بیش نیستید! با این حساب و قطعاً شما یک مبتدی خواهید بود. لطفاً در اظهارات خود قبل از بیان کمی تفکر کنید. حرفتان اصلا در این رابطه صحیح نبود.

بیشتر بحث شده است