در ادامۀ بحث های قبلی نگاهی اجمالی خواهیم داشت به شرایط و امکانات موجود برای آشنایی بیشتر مخاطبین بخصوص جوانان و نوجوانان با ویژگی های ساختاری یک اثر هنری (موسیقی، نقاشی، تئاتر و …)اگر بخواهیم عمیق تر به این مساله نگاه کنیم شاید بهتر باشد نگاهی به آموزش های عمومی در کودکان و نوجوانان داشته باشیم. مدرسه به عنوان یکی از مهمترین مراکزیست که وظیفۀ آموزش و پرورش فکری کودکان و نوجوانان را بر عهده دارد.
در نظر داشته باشیم کودکان و نوجوانان امروزه در مدارس چه نوع آموزشهایی را در زمینه درک و دریافت هنری می بینند و آیا برای این مسالۀ مهم و اساسی ضرورتی در اینگونه مکانهای آموزشی از طرف مسوولین احساس می شود؟
آیا تمامی دروسی که در مدارس آموزش داده می شوند مفید و کاربردی هستند؟
شاید هر یک از ما در مورد دروسی که در مدارس آموخته ایم و چگونگی استفاده از آنها در زندگی امروزه امان اندیشیده ایم و بارها و بارها به بطالت سالیان جوانی و نوجوانی که می تواند هر لحظه آن همراه با پویایی و آموزش موارد مورد نیاز در زندگی واقعی ما باشد، افسوس خورده ایم. سالیانی که با فشار و سختگیری های بی مورد از سوی معلمین و خانواده به آموختن دروسی میگذرد که هیچگاه در زندگی واقعی ما مورد استفاده قرار نمیگیرد.
بهتر است به یاد آوریم که در دوران تحصیل چه آموختیم؟
کدام یک از دروس سرتاسر تئوریک و خشک توانست کاربرد مفید خود را در زندگی امروزمان به ما نشان دهد؟
کدامیک از این دروس خشک می تواند در مراحل مختلف زندگی راهگشایمان باشد؟
چند درصد از جوانان و نوجوانان توانستند به علایق واقعی خود برسند و در همان زمینه به ادامۀ تحصیل بپردازند؟
آیا در دروس آموزشی مدارس توجهی هم به ویژگی های ساختاری هنر و بالا بردن درک و بینش هنری شده است؟
و در نهایت اینکه آیا جز دلخوش بودن به چند معلم دلسوز و نفس گرم آنها، آیا میشد به چه چیز دیگری دلخوش بود؟
بر یاد داشته باشیم، درک و دریافت و بدست آوردن بینش هنری، جزء دروسی می باشد، که در تمام کشورهای پیشرفتۀ جهان به کودکان و نوجوانان آموزش داده می شود. چرا که متفکرین معتقدند که بالا بردن درک و شعور و بینش هنری باعث بالا رفتن فرهنگ عمومی جامعه می شود . معضلی که نه تنها در زمینۀ موسیقی، بلکه در سایر زمینه های هنری و حتی در ادبیات غنی فارسی از دوران کودکی در مراکز آموزشی با آن مواجه هستیم.
بسیاری از جوانان و نوجوانان ما حتی با شعر و ادبیات و فرهنگ گفتاری خود نیز آشنایی چندانی ندارند و به دلایل متعدد ضرورتی برای پرداختن به آنها در خود نمی یابند و حتی شاهد هستیم به واسطۀ برخی برنامه های تلویزیونی و رادیویی ، ادبیات جدیدی در نسل جوان ما ظهور می یابد که جز لطمه زدن به ساختار فرهنگی یک جامعه ، تاثیر دیگری ندارد.
بنابر این می توان از مراکز آموزشی عمومی مانند مدارس انتظار داشت که در این زمینه تلاش بیشتری داشته باشند و سعی بر این داشته باشند که جوانان و نوجوانان ما را بیشتر با فرهنگ اجتماعی خود آشنا کنند. ولی همانطور که شاهد هستیم، ظاهرا قرار بر این نیست. و قرار نیست که در این راستا در مدارس و مراکز آموزشی ما تلاشی صورت پذیرد. پس در مرحلۀ اول به آموزش و پرورش و دروس آموزشی آن نمی توان دل خوش کرد. چون به راحتی می توان بازتاب اینگونه آموزش را در نسل جوان دید.
پس شاید بتوان در مرحلۀ بعد به والدینی دل خوش کرد که مقداری درک و بینش هنری در ذهن آنها در حرکت و جنبش است و این دغدغه را نیز دارند که این حرکت و بینش را با توجه به بضاعت فکری خود به فرزندانشان نیز انتقال دهند. ولی این جریان برای چند درصد از جامعۀ جوان و نوجوان ما مهیاست و چند درصد از نوجوانان مملکت ما در چنین شرایطی رشد می یابند؟
با توجه به گرفتاری های شغلی و مشکلات اجتماعی رایج شاید کمتر بتوان به این جریان آموزشی از طرف والدین دل خوش کرد. چون بسیاری از درگیری های شغلی و فشارهای اجتماعی، فرصتی را برای اینگونه مسائل آموزشی به فرزندان، برای آنها مهیا نمی سازد و بسیاری از والدین ترجیح می دهند فرزندان خود را به کلاسهای عمومی و آزاد بسپارند.
در مرحلۀ بعد می توان به جوانانی پرداخت که به ناگهان در وجودشان جرقه ای زده می شود تا گمشده ای را در مسیر زندگی خود پیدا کنند و به صورت خود جوش این مسیر را ادامه دهند که اتفاقا این بخش درصد بیشتری از جمعیت مورد نظر ما را تشکیل می دهد.
آنتون بروکنر سنفونی ۸ مومان دوم
آنتون بروکنر – سنفونی ۳ مومان دوم
آنتون بروکنر – سنفونی ۹ مومان سوم
ارنست شوسون – پوئم برای ویلون و ارکستر
گابریل فوره – سوئیت برگاماسک (پاستورال) اپوس ۱۱۲
فیبیچ – پوئم برای ارکستر ( آداجیو)
حال باید در نظر داشت چه درصدی از این قشر می توانند مسیر اصلی خود را پیدا کنند و بتوانند بدون معلم و راهنما به مراجع مورد نظرخود دسترسی پیدا کنند؟
بنا براین به دلایل متعدد نمی توان از مردم با این همه مشکلات انتظار داشت که در مواجهه با اثری چون کلیدر به عمق و درون آن پی ببرند و شاید بسیاری از مخاطبان با پرداخت هزینه های سنگین بلیط های کنسرت های این روز ها در پی فرار از مشکلات روزمرۀ زندگی هستند.
در هر صورت درک و ارتباط با اثری چون کلیدر نیاز به پیش زمینه های بسیاری دارد که این عوامل در جامعۀ امروز ما مهیا نیست و فقط و فقط می توان به اتفاقات خاص و محدود و معدود دل خوش کرد.
هنوز بسیاری از ما شنوندگان نمی دانیم چه اتفاقی باید در یک موسیقی بیفتد که از نظرمان جذاب و جالب باشد ، یا در یک موسیقی هنری باید در پی چه معیار هایی باشیم.
ساختار اثر؟ فرم؟ جمله بندی ها ؟ …؟
فکر می کنید چند درصد از شنوندگان موسیقی کلیدر یا آثار مشابه، به ساختار این آثار، لایت موتیف ها، تم ها، بسط و گسترش آنها و تکنیک های اجرایی همزمان با آن فکر می کنند؟
در مورد کلیدر، چند درصد از شنوندگان پر تعداد این اثر توانستند به عمق و محتوای جمله بندی، گردش ملودیک و ساختار این اثر پی ببرند؟
کاش از این دست قطعه های زیبای شنیدنی بیشتر در بلاگتان بگذارید .
همیشه مطالب مفیدتان را دنبال می کنم و شنیدنی ها را هم .
خسته نباشید و درود
momkene bad az in hame modat dast az sare in badbakht bardarid?
با سلام
اینروزها مطالب عجیبی شنیده میشود . عده ای سنت گرا ها معتقدند باید یک ساعت برای مردم سخنرانی کرد تا بتوانند ده دقیقه سازشان را تحمل کنند و صد البته علت را هم در خرابی گوش مردم میدانند .
شما هم که میفرمایید باید زمینه های زیادی ایجاد شود تا مردم موسیقی آقای درویشی را درک کنند .
پس هنرمند اگر اثرش مورد توجه واقع نشد در هر صورت گناه از مخاطب است . آیا براستی هنرمند نباید شرایط زمان ومکان خود را که مستقیما بر مقوله زیبایی تاثیر دارد بشناسد و درک کند .
بعنوان مثال عرض میکنم : هر جای دیوان سعدی را باز کنید یکی دو بیت را مییابید که در افواه مردم بصورت مثل تکرار میشود آیا همه مردم مطالعات ادبی دارند ؟
ولی همین مردم متون سنگین ادبی را که خیلی هم با ارزش است نمیشناسند . چرا ؟
چون شعر هنر است ولی آن یکی علم .
هنر اگر مخاطب را (عام و خاص با هم )تسلیم نکند هنر نیست .
بحث سواد جامعه و … بجای خود محفوظ لطفا اینقدر به مردم توهین نکنید .
جناب آقای پیوندی
با سلام و ادای احترام
مرز ظریفی میان آرت و اینترتیمنت وجود دارد که متاسفانه در ایران به هر دو گروه هنر میگویند.بعضی وقتها حتبی به تردست هم هنر مند میگویند. بدیهی است، هرکس به علوم هنر آشنا تر باشد لذت عمیقتری از آن میبرد. فیلم اخراجیها و هریک از نمایشنامههای شکسپیر که به فیلم تبدیل شدهاند را درنظر بگیرید، به تعبیر شما آیا میتوان گفت چون اخراجیها مخاطب بیشتری را تسلیم کرده، پس به هنر نزدیکتراست؟
در مورد شعر کلاسیک ایران هم متاسفانه باید بپذیریم که چون آگاهی نسل جدید از مفاهیم و صنایع ادبی نسبت به گذشتگان کمتر شده،ارتباط کمتر و به تبع آن لذت کمتری از آن برده می شود و میبینیم این جهالت در اشعار و ترانههای مردمی هم تاثیرگذاشته. (مقایسه کنید اشعار ترانههای قدیمی را با ترانههای جدید ویا میزان بهکارگیری بهقول شما مثلها و ابیات شعرای قدیم را)بنابراین اگر کسی این نکته را گوشزد کرد به مردم توهین نکرده. در شکل آکادمیک آن، ببیند دانشجوی هنر (در هریک از شاخههای آن) چه دروس جانبی برای ارتقا این آگاهیها باید بخواندتا فارغالتحصیل شود، ضمن اینکه در سایر کشورها، مبانی عمومیاین علوم در مدارس و رسانهها به مردم اطلاع رسانی میشود تا حدالمقدور از فرهنگ آن جامعه مراقبت شود.در همه کنسرتهای موسیقی کلاسیک،اطلاعات کلی درخصوص آثار و آهنگساز آن داده می شود تا شرایط برای لذت بردن آگاهانه مخاطابان محیاتر شود.
آقای جواهری بهتر است به این پرسش پاسخ دهند و بروند شرایط کار غیر اخلاقی و غیر قانونی آقا درویشی را مورد پژوهش قرار دهند.
در ضمن چه اصراری دارند که آقای درویشی نام کارشان را کلیدر بزارند . بروند نامش را بزارند یکی از همین رمان های پست مدرن . ایشان ۱۶ میلیون تومان پول بیزبان را از ناشر گرفتند و تازه سوژه وهمه چیز هم از ناشر بود و وگرنه چرا طی این مدت ایشان کلیدر را نساختند.
شاید بگویید اینها حاشیه است. اما گاه حاشیه از متن مهمتر میشود. چرا؟ چون اهل موسیقی بیش از آنکه مشکلات موسیقایی داشته باشند مشکلات انسانی دارند. یعنی اول باید آدم بشوند وبعد موسیقیدان.
با سلام واحترام خدمت آقای جواهری
سوال من فقط این بود :
اگر یک اثر هنری که شما آنرا دوست دارید نتوانست با مخاطب ارتباط برقرار کند براحتی بقیه را زیر سوال میبرید ؟
در یادداشتی که در انتهای مقاله قبل هم نوشتم عرض کردم فرق علم با هنر در اینست که علم فقط مخاطب خاص دارد ولی هنر هم مخاطب عام و هم مخاطب خاص و به جمله ای از استاد پایور اشاره کردم که فرموده بودند : هنر آنست که مردم بپسندند و خواص بپذیرند (فیلم اخراجی ها را خواص نپذیرفتند .)
بسیاری مطالبی که شما مرقوم فرموده اید علمی است .درست است که دانستن بیشتر باعث درک بیشتر میشود ولی اگر عنصر زیبایی در کار نباشد علم تنها ضامن ارائه کار هنری نیست . ولی بر عکس آن صادق است . یعنی صاحب قریحه بیسواد میتواند شعر بگوید ولی دکتر ادبیات بدون طبع روان نمیتواند .
نهایتا اینکه کسی در سواد و پشتکار استاد درویشی شکی ندارد ولی بقول حافظ :
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که آنی دارد
یا بقول نابغه موسیقی زمان ما جلیل شهناز : ” موهبت هم لازم است “