گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk
محمدرضا درویشی

در قسمت قبلی این نوشتار اشاره ای شد به وضعیت منتقدین و نویسندگان موسیقی در ایران و اینکه هنوز در این بخش کمتر شاهد مطالب و مقالات و نقد های جدی و درخور توجه هستیم. در مورد نقد ها و مطالبی که در مورد کلیدر نوشته شد کمتر به ویژگی های ساختاری این اثر اشاره شد و بیشتر نویسندگان به بررسی ویژگی های ظاهری این اثر از دیدگاه عموم پرداخته اند.

بسیاری از نویسندگان و منتقدین که در مورد کلیدر دست به قلم شده اند، در تلاش برای قیاس این اثر با یک موسیقی عامه پسند و بازاری بوده اند و احتمالا انتظار داشتند در میانۀ اثر شاهد چند اتفاق بزمی و نمایشی هم باشیم.

به عقیدۀ نگارنده در اجرای قطعۀ کلیدر می توان به شناخت و توانایی های محمدرضا درویشی در استفاده از امکانات ساز های زهی پی برد و مهمترین نکتۀ قابل توجه در این اثر استفادۀ آهنگساز از جلوه های متفاوت صوتی در ساز های زهی است که این جلوه های صوتی بیشتر در خدمت درونمایه و بیان توصیفی داستان و ماجرا هستند تا جلوه های نمایشی. بنابراین بهتر است محمدرضا درویشی را آهنگساز جلوه های ویژۀ نمایشی و حرکات محیرالعقول و سیرک گونه و سرگرم کننده ندانیم، چرا که وی هیچ گاه درونمایۀ ساختاری اثرش را فدای جلوه های جذاب و ظاهری موسیقی نخواهد کرد.

سوال دیگری که شاید در پاسخ برخی منتقدین و نویسندگان مطرح است اینست که :

ملال آور بودن کلیدر را در قیاس با چه نوع آثاری بیان کرده اند؟

و در قیاس با برخی از آثار مشابه و مثال های صوتی که در قسمت های قبلی این نوشتار ذکر شد ، آیا به نظر این نویسندگان اینگونه آثار هم ملال آور و یکنواخت هستند؟

و اصولا این منتقدین و نویسندگان تا چه حد با موسیقی جدی و تعاریف و (معیار) پارامتر های آن آشنا هستند که اینگونه اظهار نظر می کنند و دست به قلم می شوند؟

البته علاوه بر دلایل ذکر شده در قسمت های قبلی، شاید یکی از دلایل اصلی انزوای هنر موسیقی و موسیقی هنری در ایران، بلاتکلیفی جایگاه اجتماعی آن در سه دهۀ اخیر باشد. هنوز شاهد هستیم این هنر هر از چند گاهی مورد بی مهری برخی مسوولین و تصمیم گیرندگان آن قرار می گیرد تا حدی که بود و نبود آن در اجتماع نیز زیر سوال می رود.

به همین خاطر رسانه های جمعی در ایران نیز در قبال موسیقی موضعی نامشخص و بلاتکلیف دارند و هنوز بسیاری از دلایل واکنش ها در قبال موسیقی در رسانه های ما معلوم نیست. برای مثال در تلویزیون ایران حتی نمایش ساز و آلات موسیقی با مشکل مواجه است. از طرفی کمتر تلاشی برای معرفی موسیقی هنری و جدی در تلویزیون و رادیو می شود.

از همه جالب تر اینکه به تازگی شاهد واژه ها و نام ها و عناوین من درآوردی جدیدی برای موسیقی هستیم تحت عنوان “فاخر” و هر که از گرد راه می رسد برای این واژۀ نوظهور و نا آشنا تعریفی ارائه می دهد.

گاهی مخاطبین یا خوانندگان مطالب ارائه شده در قبال واژۀ فاخر چنین استنباط می کنند که این عنوان برای موسیقی هایی استفاده می شود که به نوعی برای موجه جلوه دادن خود، ناگزیرند خود را به عناوینی مانند مقدسات مذهبی و مسائل مورد علاقۀ حکومت وقت، برای مثال (خلیج فارس) و (انرژی هسته ای) و … ، بند کنند در صورتی که یک هنر ناب و خالص فارغ از عناوین مقطعی و تمهیدات حکومت پسند است و اصولا یک هنر ناب نیازی به پیش زمینه و پس زمینه های توجیه پذیر برای برخی ظاهر نمایان ندارد. (*)

با وجود این همه شعار های مسئولین در قبال موسیقی به اصطلاح فاخر، هنوز هیچ حمایت خاص و قابل توجهی در قبال این نوع موسیقی نشده است و شاید فقط و فقط در چند روز محدود و معدود در طول سال مانند جشنوارۀ موسیقی فجر شاهد اجرای زندۀ موسیقی به اصطلاح فاخر هستیم وگرنه در مابقی روز های سال خبری از هنرمندان و برگزار کنندگان این جشنواره های مقطعی نیست و معلوم نیست در مابقی روز های پر شمار سال چه باید بر سر این قشر از جامعه بیاید.

در رادیو به لطف و همت چند تهیه کنندۀ دلسوز و علاقمند به فرهنگ و هنر ایران زمین ، هر از چندگاهی شاهد برنامه هایی پیرامون موسیقی هنری و جدی هستیم، وگرنه اگر بخواهیم در پی آماری کلی برای ارائۀ موسیقی جدی و هنری در رادیو باشیم، به اعداد و ارقام ناامید کننده ای خواهیم رسید و با این همه تبلیغات بر ضد موسیقی در رسانه ها، شاهد سطحی ترین و مبتذل ترین انواع موسیقی در این رسانه ها هستیم.

بنابر این همانطور که قبلا نیز گفته شد به دلیل وجود سیاست های نامشخص در قبال هنر موسیقی در رادیو و تلویزیون، امیدی به بهبود وضعیت پخش موسیقی در رادیو و تلویزیون نیست و قرار هم نیست شاهد رشد و تعالی فکری و هنری از طریق این دو رسانه ملی باشیم و متاسفانه همانطور که شاهد هستیم در این زمینه هیچ تلاشی از سوی مسئولین صورت نمی گیرد و روز به روز موسیقی هنری ایران در گرداب ابتذال و تباهی غوطه ور میشود. که بسیاری از این بی توجهی ها از سوی مسئولین رادیو و تلویزیون صورت می گیرد.

(*) برای همین شاید ارزش هنری و ساختاری اثری به مانند سنفونی ۳ بتهوون (اروئیکا) زمانی دوچندان شد که وی آن را به یک قهرمان تقدیم کرد، همانطور که می دانیم این سنفونی در ابتدا به ناپلئون بناپارت تقدیم شده بود و زمانی که بتهوون پی به شخصیت جنگ طلب و ستیزه جوی ناپلئون برد، از عنوان اولیۀ این اثر صرفنظر کرد و آن را به یک قهرمان تقدیم نمود.

علیرضا جواهری

علیرضا جواهری

۱ نظر

بیشتر بحث شده است