چاپ نخست کتاب «نفیرنامه» در سال ۱۳۵۱ بود و در سال ۱۳۹۰ تجدید چاپ شد. فوزیه مجد پیشگفتار مهمّی در چاپ دوم کتابش نوشت که نشان از تجدید نظر و بازنگریِ او در نظراتش دارد. وی امروزه با نگاهی انتقادی، «نفیرنامه» و بهویژه بخش نخستِ آن را «یک تصویر سورآلیستِ گزنده و تلخ» (مجد ۱۳۹۰: ۸) میداند.
مجد مینویسد: «سالها قبل از نوشتن نفیرنامه، زمانی که پس از تحصیل به ایران بازگشته بودم و تلاش میکردم با موسیقیِ سرزمینم آشنا شوم، متأسفانه چند نفری سرِ راهم قرار گرفتند که کینهورزی و ناآگاهیهایشان بهتدریج برایم مشهود شد. بهنظر میرسد که سخاوتهای فکری و گفتاریِ اینگونه آدمها به حقیقتی متّکی نیست و بیشتر، حکایت از کوچکبینی و تنگنظری دارد.
یکی از این افراد، آنچنان با خصومت از کلنل وزیری صحبت کرد، بهویژه که برای اولینبار نام کلنل را میشنیدم، که تا سالها بعد، تقریباً دو سال پیش از درگذشتِ کلنل در شهریور ۱۳۵۸، کوچکترین تمایلی به شنیدن آثارش نداشتم. سالها طول کشید تا فرصتی پیش آمد و کلنل را دیدم و پس از بررسیِ برخی از آثار او، به واقعیتِ تحولاتی که توانسته بود و میتوانست در موسیقی ایرانی بهوجود آورَد، پی بردم. […] واقعیت آنکه درست قبل از نوشتن نفیرنامه، در دورانِ آموختن و نواختن برخی از دستگاهها، شدیداً تحت تأثیر امواج آن موسیقی قرار گرفتم و شدت آن، هرچه بود، مانند صاعقه فرود آمد و به بیرون راه پیدا کرد.» (همان: ۸, ۹) و یادآوری میکند: «اکنون اگر قرار باشد مطلبی دوباره در این ارتباط بنویسم […] پدیدههایی نظیر نوآوریهای کلنل وزیری و ارزشی که اکنون برای کوششهای او و موسیقیاش قایلم، در آن بخش جای میگرفت.» (همان: ۸)
همانطورکه پیشتر گفته شد، مهمترین اثرِ نوشتاری محمدرضا درویشی در حوزهی نظری، کتاب «سنّت و بیگانگی فرهنگی در موسیقی ایران» است و او اگرچه بهلحاظ فکری تحت تأثیر اندیشههای فوزیه مجدِ اوایل دههی پنجاه بود ولی در کتاب یادشده فرضیههای داریوش شایگانِ اواسط دههی پنجاه، بهزبان موسیقی ترجمه و بازتاب یافته است.
داریوش شایگان در سال ۱۳۵۵ کتاب «بتهای ذهنی و خاطرهی ازلی» و در سال ۱۳۵۶ کتاب «آسیا در برابر غرب » را منتشر کرد. عمده مباحث او در این دو کتاب عبارتند از: توصیف غرب بهصورت یک کلِّ تجزیهناپذیر، انتقاد از تجدّد و تکنیک، اعتقاد به اینکه در حالِ گذراندن دورهی فترت و عسرت هستیم، تأکید بر بیهویتی و ازخودبیگانگی و سعی در احیای سنّتها و خاطرهی قومی.
داریوش شایگان اندیشهای پویا و شاید متغیّر دارد. «اگر تقسیمبندی مشهور آیزیا برلین را از اندیشمندان در کتاب «متفکران روس» بهخاطر داشته باشیم و آثار داریوش شایگان را پیشِ چشم، قطعاً تأیید خواهیم کرد که او از قماش خارپشتهای نظامساز نیست که یک چیزِ بزرگ میدانند و میکوشند با آن، همه چیز را تحلیل و تبیین کنند بلکه در زمرهی گروه دوم است: روباهها. آثار او، آثار نقّادِ نکتهسنج و ظریفی است که چیزهای بسیار میداند و از هر باغ، گلی چیده است. بسیار خوانده است و وسیع و با ذهنِ باز نگریسته است و پذیرا.» (شایگان ۱۳۸۹: ۱۱)
۱ نظر