محمدرضا درویشی دربارهی موضوعِ تکرار در هنر شرقی مینویسد: «ما در یک مرحلهی برزخی، عنصر تکرار در هنر شرقی را یکنواختیِ ملالانگیز پنداشتیم و رنگارنگی، تنوع و عظمت بیرونیِ هنر غربی را نشانهی عمق. واقعیت این است که نه تکرار در هنر شرقی ملالانگیز است و نه تنوع و رنگارنگیِ هنر غربی الزاماً گویای عمق اندیشه.
این وجوه بستگی به زاویهی نگاهمان دارد و بستگی به میزان معرفتمان از هر دو سو. […] هنر شرقی در پسِ تکرار الگوهای بهظاهر یکنواخت، جویای جوهر آنچنانیِ پدیدهها بود. جوهری که البته در هر تکرار، آفرینشی دوباره مییافت. بهسان موجهای دریا که بهظاهر شبیه مینمایند اما از دید کسی که دریا را دریافته، تکرارناشدنیاند.» (درویشی۱۳۷۳/ج: ۹) داریوش شایگان هم دربارهی همان موضوع نوشته بود: «فرق عمدهی هنر غربی […] و هنر آسیایی آنقدر در اختلافِ صورتها و نحوهی ترکیب نیست که در اختلاف دید از حقیقت. […] تکرار در هنر آسیایی که همواره همان الگوها را برمیگزیند، یکنواختی ملالانگیز نیست. همچنانکه تنوع خیرهکنندهی هنر غربی، قهراً گویای عمق دیدِ این هنر نیست. […] هنر آسیایی در پسِ الگوهای یکنواخت، جویای جوهر آنچنانیِ چیزهاست. جوهری که باید هربار در نحوهی بیان هنرمند از نو زنده شود و بازتابد. همانطورکه دو موج دریا علیرغم شباهتشان، هیچگاه همسان نیستند.» (شایگان۱۳۵۶: ۲۶۲)
درویشی هنرمند شرقی را توصیف میکند و مینویسد: «هنرمند شرقی در اثری که مراحل کمال را درنَوردیده حل میشود، محو میشود و چنین کیفیّتی بیانگر چیزی جز مقام شهود نیست.» (درویشی۱۳۷۳/ج: ۱۰) و شایگان نوشته بود: «محو شدن در اثری که به کمال رسیده است بیانگرِ مقام شهود و آزادگی هنرمند است.» (شایگان۱۳۵۶: ۲۷۹)
درویشی معتقد است: «مداومت و پاسداری از میراثِ گذشته، تشییع جنازهی این میراث نیست.» (درویشی۱۳۷۳/ج: ۱۰) شایگان هم میگفت: «پاسداریِ میراث گذشته، فقط تشییع جنازه نیست.» (شایگان۱۳۵۶: ۵۷)
بینش تأویلی از مباحثی است که محمدرضا درویشی دربارهاش مینویسد: «متفکران بزرگ ما حضور مفاهیم در بینش تأویلی را بهمانند آیینههای مطبّقی دانستهاند که روی هم قرار میگیرند. […] در هنرهای سنتیِ ما، انعکاس چنین بینشی بهصورت خلق یک فضای متحرکِ تعلیقی با بهرهگیری از سطوح مختلف است.
این سطوح در مینیاتور، موسیقی و… قابل مشاهده است.» (درویشی۱۳۷۳/ج: ۱۰, ۱۱) داریوش شایگان نیز نوشته بود: «این بینش [شاعرانه و اساطیری] در زمینهی هنر، آنچه را که هانری کوربن پدیدهی آینه مینامد، میسّر میسازد. […] مینیاتور خصوصیتِ دیگری هم […] دارد که […] یکی از جنبههای اساسیِ تفکر ایرانی و هنر ایرانی است: عبور از سطحی به سطح دیگر که منظور همان تأویل است. این امر در مینیاتور […] یک فضای متحرّک و یک دیالکتیک حرکت میآفریند که بهعلت تأثیر انطباق سطوح، احساس عمق پدید میآورَد.» (شایگان۱۳۵۵: ۷۹, ۸۴)
۱ نظر