گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

نقد آرای محمدرضا درویشی (۶)

درویشی درباره‌ی عالَم مثال می‌نویسد: «متفکران و هنرمندان بزرگ ما فضای آفاقی عالم مثال را در جزء مقابل آن، در فضای انفسی مشاهده می‌کردند.» (درویشی۱۳۷۳/ج: ۱۱) و شایگان معتقد بود: «به‌این خاطر است که فضای آفاقی عالم مثال، جزء مقابل خود را در فضای انفسی می‌یابد.» (شایگان۱۳۵۵: ۸۱)

درویشی در ادامه به موضوع غرب‌زدگی می‌رسد: «غرب‌زدگی بیماری تقدیریِ زمانه‌ی ماست. […] غرب‌زدگی نشناختن غرب است. غرب‌زدگی ناآگاهی به تقدیر تاریخی غرب است.» (درویشی۱۳۷۳/ج: ۱۲) و نظر شایگان درباره‌ی غرب‌زدگی: «غرب‌زدگی حاصل تقدیر تاریخی و روح زمانه‌ای است که درشُرف گذراندنش هستیم. […] غرب‌زدگی برخلاف آنچه بسیاری می‌پندارند، شناسایی غرب نیست بلکه جهل به ماهیّت واقعی تفکر غربی است.» (شایگان۱۳۵۶: ۵۱, ۸)

درویشی می‌نویسد: «غرب‌زدگی دو وجه دارد، یکی عدم شناخت تقدیر تاریخیِ غرب و دوم عدم شناخت تقدیر تاریخیِ خود. […] عدم شناخت تقدیر تاریخیِ غرب و نشناختن کانون اصلی تفکر غربی، یک روی سکّه و روی دیگرِ آن، عدم شناخت تقدیر تاریخیِ خودمان و نشناختن کانون فیّاضِ تفکر شرقیـ ایرانی است.» (درویشی۱۳۷۳/ج: ۱۲, ۱۳) و شایگان هم نوشته بود: «غرب‌زدگی نه فقط جهل نسبت به غرب و ناآگاهی به تقدیر تاریخیِ خودمان است بلکه همراه با بیگانگی از خود نیز هست. […] تقدیر تاریخیِ تمدن‌های آسیایی، درواقع حاصل غفلتی مضاعف است. […] عدم آگاهی از تقدیر تاریخیِ غرب و ماهیّت سنّت خودمان.» (شایگان۱۳۵۶: ۵۶, ۷)

درویشی در ادامه‌ی بحث غرب‌زدگی و تکنیک، مثالی هم از هنر موسیقی می‌آورَد: «ما نتوانستیم بفهمیم که ظاهر موضوع با خودِ موضوع فرق دارد. ما مظاهر تمدن موسیقایی غرب را تنها در مصنوعات و محصولات تکنیکی‌اش جستجو می‌کنیم و از اندیشه‌ای که در پسِ این پیشرفت و تکامل خارق‌العاده نهفته است، کاملاً بی‌خبریم. […] ارکستر را یگانه شکل و ایده‌آل‌ترین ابزار برای بیان دانستیم و در این مسیر، بسیاری از خصوصیات بنیادی موسیقیِ خود را که تنها در شکل تک‌نوازیِ مبتنی بر بدیهه‌سراییِ خلاق بود، به باد نیستی سپردیم.» (درویشی۱۳۷۳/ج: ۱۳, ۱۴) و شایگان درباره‌ی تکنیک اعتقاد داشت: «از یک‌سو، گمان می‌کنیم که تفکّر تکنیکیِ غرب را مهار می‌کنیم و از سوی دیگر، می‌پنداریم که می‌توانیم هویت فرهنگی خود را حفظ کنیم. غافل از اینکه این پیشرفت ظاهری به‌قیمت نابودی جمله‌ی آن ارزش‌هایی تمام می‌شود که مذبوحانه درصدد حفظ آن‌ها هستیم.» (شایگان۱۳۵۶: ۴۹)

محمدرضا درویشی می‌نویسد: «ما ناهشیارانه معروضِ روح زمانه هستیم. ما غافلگیر شده‌ایم. […] آگاهی نداریم، زیرا فرصت انتخاب نداشته‌ایم و البته امکان آن را نیز.» (درویشی۱۳۷۳/ج: ۱۸ , ۱۹) و داریوش شایگان می‌گفت: «ما معروض روح زمانه هستیم بی‌آنکه از هشیاری که همراهِ آن می‌آید، بهره‌مند شویم. […] چرا آگاهی نداریم؟ آگاهی نداریم، چون مجال انتخاب نداشته‌ایم.» (شایگان۱۳۵۶: ۳۹, ۴۶)

درویشی نگرانی‌هایی دارد و معتقد است: «گنجینه‌های فکری و هنری ما در معرض نابودی است. آیا متفکران، هنرمندان و موسیقی‌دانانِ قرون گذشته نیز در معرض چنین نگرانی‌هایی بودند؟ آیا آن‌ها نیز مانند ما، در فکر ایجاد پیوند با آن کانون فیاضِ فرهنگی بودند؟ بدون شک، پاسخ به این سوال منفی است زیرا آن‌ها در متنِ آن کانون بودند و ما امروز در حاشیه‌ی آن. آن‌ها خود، تجسّم زنده‌ی آن خاطره‌ی قومی و جزیی از آن کانون فیاض فرهنگی بودند و مسایل را بی‌واسطه درک می‌کردند.

فرهود صفرزاده

فرهود صفرزاده

۱ نظر

بیشتر بحث شده است