به عبارت دیگر با هماهنگ گرداندن افسون صدا و موسیقی با حرکت و تپش درونی شعر و ترانه، تأثیری شگرف به آوای خویش بخشیده است. کشش و تحریر و وقف و تأکید و اوج و فرود در آواز او بجاست. هیچگاه شنیده نمیشود کلمهای را بشکند و نابجا درنگ یا شتاب کند، یا بر سر حروف صامت و انسدادی برای تحریر دادن تلاشی عبث نماید، یا عبارتی را که با نوای بم سازگارتر است با صوت زیر بخواند و برعکس. خلاصه آنکه در آنچه از او میشنویم موسیقی و شعر و آواز همه دارای روحی واحد و همنوا و همگامند، آن هم در کسوت همآهنگی ظریف و هنرمندانه. بعلاوه او در عرضه داشتن این کیفیت به ابتکارهایی دست میزند متنوّع و متناسب در هر مورد، چندان که تحریرها و زیر و بمها و کرشمههایی که در آواز اوست برای شنونده آشنا خود در حد موسیقی و آهنگی زیبا و شعری بلند، کشش و رُبایش و جلوه و تابش دارد.
کافی است بار دیگر به این قطعات با تأمل گوش دهیم تا این نکات را بهتر احساس کنیم:
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی (ماهور).
مرا عاشق شیدا، مست و بیپروا تو کردی (سهگاه).
آهنگ کاروان با دیلمان (دشتی).
من از روز ازل دیوانه بودم (سهگاه).
حالا چرا؟ (عشاق و بوسلیک).
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد (سهگاه).
امروز، مها، خویش ز بیگانه ندانیم (ابوعطا).
کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی (شور).
به یاد صبا (سهگاه).
بنان با صدای گرم و دلپذیر خویش نهفقط در مرکبخوانی و اجرای ساختههای علینقی وزیری ـ که محتاج مهارت تمام است ـ این لطف قریحه و هنرمندی را از خود نشان میداد بلکه در خواندن دیگر انواع ترانهها (نظیر آهنگ بختیاری: «دست به دستمالم نزن، دستمالم حریره» و ضربیها مانند: «نه دل مفتون دلبندی») نیز کمال ذوق را به خرج داده است: شیوه بینظیر بنان را در خوانندگی آقای نواب صفا، شاعر معاصر، که با او همکاری هنری داشته است به این خوبی بیان میکند: «بنان به من میگفت: من صدا را با گلوی خودم میسازم.»
تحریرهایش حساب شده بود … غزلی را که به او میدادند یا خود انتخاب میکرد قبلاً میسنجید و زمزمه میکرد تا ببیند اجرای آن با کدام دستگاه تناسب دارد، همان کاری که فرصتالدوله شیرازی در بحورالالحان مورد بحث قرار داده است. شعر آواز را مانند مرحوم ظلّی میخواند و سپس تحریر میداد. روی حرف بیصدا تحریر نمیداد، شعر را با تحریرهای بیجا نمیشکست و نامفهوم نمیکرد. شعر را میفهمید، هضم میکرد و بعد میخواند.
۱ نظر