از نقدهای روشن جز کانِ زر چه آید؟
چرا «نقد موسیقی» مینویسیم؟ چرا عدهای حتا تا آنجا پیش میروند که وجود نقد موسیقی را برای یک جامعهی موسیقی پیشرفته و بالنده لازم میبینند؟ اینها سوالهایی است که گاهی به ذهن میرسند و حتا گاهی هم به زبان میآیند و پرسش مهمتر و ریشهایتری را در دل خود پنهان میکنند. پس برای آن که بتوانیم پاسخ درستی به آنها بدهیم باید اول آن پرسش اصلی را بیابیم و سپس به سراغ مجموعه نقدهای موجود و حرف و حدیثهای جامعهی موسیقی بر سر موضوع رفته و ببینیم چه پاسخی برای آن میتوان پیدا کرد.
اگر با دقت بنگریم پرسش اصلی را اینطور خواهیم دید؛ هدف نقد موسیقی چیست؟ هدف نوشتهای که دربارهی یک اثر هنری است چه میتواند باشد؟ گشتی در میان نقدها و خواندن توقعهایی که اعضای جامعهی موسیقی از نهاد «نقد» دارند به ما نشان میدهد که آنها اغلب الگوی نوعی «نگهبان مهربان» را در ذهن دارند. مایلند این نهاد بیآن که خشونت بیش از حد به خرج دهد یا در خردهگیری زیادهروی کند با نشان دادن اشکالات، فضا را سالم نگه دارد یا حتا بهبود بخشد.
آیا این تنها هدف نقد است؟ به نظر نمیرسد این طور باشد. اگر یک مدل سهگوش برای موسیقی در نظر بگیریم که از مولف، مخاطب و اثر موسیقی تشکیل شده و جای نهاد نقد را در آن مشخص کنیم، آنگاه میتوان جنبههای دیگری از هدف نقد را هم دید. به این ترتیب سه هدف عمده پدیدار میشود. اولی با مولف حرف میزند، به او و دیگر موسیقیدانان پیام میدهد، حسن و ایراد کارشان را میگوید و اوضاع را اصلاح میکند.
دومی رو به سوی مخاطبان دارد و برای برگزیدن آثار ارزشمند/اجتناب از آثار بیارزش و درک بهتر آنها راهنماییشان میکند. و سرانجام سومی با «خود اثر» سخن میگوید، دانش موجود از درون متن یک اثر هنری را کشف میکند، گسترش میدهد یا دگرگون میسازد. نقد در این سومین ایستگاه (که به گمانی عالیترین مرحلهی آن هم هست) معرفت موجود را برمیاندازد و افق دید ما را از دنیای هنر همراه با خود توسعه میدهد.
این سه هدف عمده جمع ناکردنی نیستند. برعکس گاه دوبهدو و گاهی نیز هر سه با یکدیگر در پیوندند و به طور حاشیهای بر هم اثر میگذارند. و به هر ترتیب کنش و واکنششان نشان میدهد که نقد در ارتباط میان اثر، مخاطب و مولف نوعی نهاد میانجی است که سازوکارهای جامعهی موسیقی را از طریق مجموعهی سازوکارهای پالایشی و ادراکی تسهیل میکند.
نویز
۱ نظر