عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو!
این مصرع حافظ را همه میشناسیم. ضربالمثل شده است. کاربرد امروزیاش دربارهی عدل و انصاف در قضاوتهاست. مردم آن (یا تعبیرهای مشابه) را در مقابل نقد هنگامی به کار میبرند که احساس کنند به چیزی بیش از آن که مستحقش بوده خرده گرفته شده. تصور «انصاف» در حافظهی فرهنگی ما این طور است؛ اگر عیب چیزی را میگوییم همزمان از حسنهایش هم غافل نشویم. معمولا همراه این نوع درخواست یا پند اخلاقی نوعی طلب همدلی نیز وجود دارد. گوینده از نقد میخواهد نسبت به او یا آنچه دوست دارد رحم و شفقت داشته باشد، میخواهد از آشکار شدن عیب مصون بماند.
به سختی میتوان با عدل و انصاف مخالف بود. پس ناچار چنین پندی پذیرفته میشود و راه را بر نوعی حد وسط، میانمایگی، باز میکند. اما گذشته از این نکتهی فرهنگی واقعا این ضربالمثل چه ارتباطی با نقد هنری دارد؟ تقریبا هیچ. زیرا اولا نقد همیشه داوری دربارهی آثار نیست، ثانیا داوری هنری معنیاش اغلب فراتر از یافتن بد و خوب است و ثالثا نیازی نیست هر نوع داوری شامل همهی جنبههای یک اثر باشد. با وجود این حتا اگر هم نقد فقط خردهگیری بود یا اگر این ضربالمثل را تنها هنگام زیاده عیبجویی کردن به کار میبردیم، چنین تصوری از انصاف ناقص و کجنما میماند.
برای این که ناقص بودنش روشن شود کافی است بپرسیم «انصاف نسبت به چه چیزی»؟ مثلا هنگامی که انصاف داشتن نسبت به یک اثر و با آن قدری بر سر مهر و مروت بودن، نتیجهاش اندکی بزرگنمایی در جایگاه یک اثر باشد، تکلیف چیست؟ آیا نقد موظف نیست نسبت به جایگاه کلی آثار انصاف بورزد؟ آیا نقد متعهد نیست نسبت به آگاهی مخاطبان عدل و انصاف را رعایت کند؟ پاسخ مثبت به این سوالها آشکار میکند که سادهترین مفهوم عادلانه داوری کردن ممکن است در تضاد کامل با گونههای پیچیدهتر و البته مهمتر عدالت قرار گیرد.
از همین رو در دنیای واقعی آنچه را که به عنوان «هنر مِی» پیشنهاد میدهند بیشتر اوقات نسبت به آنچه نقد در حال واکاوی آن است اهمیت کمتری دارد و احتمالا به همین دلیل هم مورد توجه قرار نگرفته است. این نکتهی فرهنگی و روانشناختی که اگر در یک نوشته همزمان حسنها و عیبهای یک اثر بیاید برای خواننده پذیرفتنیتر میشود (البته در این هم میتوان شک کرد)، نباید موجب شود مفهوم انصاف کاملا یکطرفه به سود مولف باشد و راه را بر تحسین همهگونه ویژگیهای پیش پا افتاده باز کند یا نویسندگان را مجبور کند تمرکز توجه نقدشان را از یک موضوع به چندین موضوع پراکنده سازند.
۱ نظر