وی داستان دیگری را حکایت می کند که:
«روزی به کارگاه یحیی تارساز (آوانس آبکاریان) می رود و تاری را به قصد امتحان کردن برمی دارد اما استاد تارساز که همنام او بود دستش را می گیرد و می گوید: آخر چنان مضراب به سیم می زنی که پوست را پاره می کنی. اما زرپنجه هنگام نواختن با سازهای لطیف و ظریف و خوش صدا این گونه نبود، هیچگاه به ساز فشار نمی آورد بلکه قدرت و ورزیدگی خود را در سریع نوازی و به خصوص ریزهای آبشار مانندش به کار می گرفت».
در سال ۱۳۰۶ خورشیدی کمپانی انگلیسی H.M.V. (هیس ماسترویس) دستگاه ضبط صفحه را به تهران وارد کرد تا از صدای قمرالملوک وزیری و تار نی داوود صفحه پرکند، زرپنجه نیز از کسانی بود که چند صفحه پر کرد. صفحاتی با آواز پروانه و تک نوازی تار. این تکنوازی ها آثاری بسیار دلنشین و زیبا از تار زرپنجه و حاوی مشخصات اصلی لهجه کلیمی نوازی در تارنوازی موسیقی سنتی است. اکنون بعد از هفتاد سال می توان گفت که ساز زرپنجه حقیقتا آیتی در قدرت بی همتا به مفهوم جسمانی و چابکی بی منتهای دست و پنجه اوست. بسیار سریع، شمرده، خوش آهنگ، با حالت، روان، منظم، گویا، پراحساس، خوانا و مهم تر از همه اصیل است. شنیدن صفحاتش برای تارنوازان -به ویژه آنهایی که به قدرت جسمانی و قابلیت های اجرایی ناشی از تمرین زیاد علاقه دارند- بس مسحور کننده است. از شنیدن همین صفحات می توان دریافت که او تا چه حد زحمت کشیده تا توانسته است به این میزان از ملاحت و روانی و زیبایی ساز بزند.
مرحوم فرهاد دلشاد چنین ادامه می دهد:
«یحیی زرپنجه چند سفر به اصفهان، رشت و دیگر شهرها داشت؛ نوای ساز او همه جا با استقبال فراوان و بسیار همراه بود و مشتاقان زیادی را به دنبال خود می کشید. در جوانی ازدواج کرده و صاحب فرزند یا فرزندانی شد. اما بعد ها به دام عشقی ناخواسته افتاد که در این مورد اقبال مساعدت نکرد و روح حساس او را به تباهی و خانه و خانواده اش را به فروپاشی کشانید».
زرپنجه از تاب و توان اولیه افتاد و ضعف روحی بیماری را برایش به ارمغان آورد. سی و دو سه سال بیشتر نداشت که گرفتار بیماری مهلک شد و در بیمارستان بستری اش کردند. ناچار شدند او را زیر تیغ جراحی بفرستند اما جراحت وارده از نحوه عمل چرک کرد و از آن جا که در آن زمان (۱۳۱۱ خورشیدی- ۱۹۳۲ میلادی) هنوز پنی سیلین در ایران شناخته نشده بود، عفونت در سراسر بدنش جاری شد و او را به کام سرد و سیاه مرگ فرستاد.
زرپنجه در میان سکوت مردم و بی اعتنایی همقطاران و تلخی بسیار با حضور معدودی از بستگان به خاک تیره رفت. یادش در فراموش خانه ذهن زمان و صفحاتش در کنج منازل ماند.
۱ نظر