در قسمتی از این مقاله چنین می خوانیم: «آموزگار هیچگاه نباید به هنرجو اجازه دهد که اشتباهی را (چه لغزش انگشت، نت اشتباه، یا ریتم، آهنگ و کشش اشتباه) با نواختن شکل صحیح آن بلافاصله پس از شکل اشتباه آن، تصحیح کند. بایستی توجه نمود که چنین تصحیحاتی در هنگام نواختن را می توان در حقیقت بدآموزی یا تمرین غلط نامید، زیرا این کار باعث گسستن پیوندهای صحیح موسیقی در ذهن می گردد.» (متی/۱۳۸۴)
ولی این فقط نظر شخصی آن نویسنده (متی) است و چنانکه در مورد آموزش ردیف موسیقی ایرانی نیز شاهدیم، مدرس همزمان به تصحیح و اصلاح نوازندگی غلط اعم از انگشت گذاری ناصحیح و یا غلط نواختن کشش ها و مضرابها و… می پردازد.
یکی از موارد مطرح شده در رد کل کتاب و نه بخشی از آن، مورد گواه و شاهد آوردن از «خیل هنرجویانی است که پس از سالها آموزش با این سیستم حتی توانایی خواندن روان یک ملودی دو ماژور را نیز کسب نکرده اند» (بیضایی ۱۳۸۴، ۱۹۵) که هیچ مدرک مستند و مستدلی برای این ادعا ارائه نشده است.
بنابراین ما هم بدون مدرک نقیض آنرا می توانیم ارائه کنیم و بگوئیم: خیر! تمام هنرجویان این شیوه در بالاترین سطح پرورش شنوائی قرار دارند. یادمان نرود که از این دست ادعاها در مصاحبه ها، گزارشات و مقالات موسیقی فراوان است و هر کس بدون آنکه تا کنون در زمینه جامعه شناسی موسیقی یا میزان ارتباط و بازدهی سیستم های آموزش موسیقی در ایران تحقیق علمی و عملی انجام گرفته باشد، به اظهار نظرهای شخصی و بی پایه می پردازد. از آن جمله میزان علاقه مندی به سبکی خاص از موسیقی است که هر کس باتوجه به سبکی که در آن فعال است، میزان هواداران آن سبک را مثالی بر حقانیت شیوه فعالیت خویش می خواند ولی چنانکه مشخص است دلایلی از این دست بدون ارائه سند و مدرک قطعی، مردود می باشد.
به نظر می رسد منتقد محترم در نگارش این نقد دچار دستپاچگی بوده باشد، چراکه در مواردی دچار تناقض گویی گردیده است. مانند، «می همان اندازه به سوی فا گرایش دارد که سی به دو و نه برعکس» (بیضایی ۱۳۸۴، ۲۰۰) که نقض آن در پاراگراف بعدی آمده، «نتهایی که به فاصله نیم پرده از یکدیگر قرار دارند، کشش بیشتری نسبت به یکدیگر دارند. اما این ارتباط دوسویه است. یعنی هم فا به سوی می گرایش دارد هم می به سوی فا» (بیضایی ۱۳۸۴، ۲۰۱) و این جمله دوم خود اثبات وجود جاذبه است، همچنین: «به طور کلی نغمه های موسیقی از دو گروهِ حرکت کننده (پویا) و ساکن (ایستا) تشکیل شده اند (پورتراب ۱۳۷۷، ۴۰).
۱ نظر