خانه دورژاک در نیویورک نزدیک به ساختمان پرلمان (Perlman Place) بود و با آنکه رئیس جمهور چک؛ والکالف هاول (Václav Havel) از دولت آمریکا خواست تا از آنجا به عنوان مکانی تاریخی محافظت شود اما دولت آمریکا این خواسته را نپذیرفت و آنجا را برای ساخت مرکز درمانی برای بیماران دارای ایدز تخریب کرد. اگرچه برای گرامی داشت و حفظ نام دورژاک مجسمه وی را در میدانی نزدیک بیمارستان برافراشتند.
آثار سالهای آخر دورژاک، روی آهنگسازی برای اپرا و موسیقی مجلسی متمرکز بود.
در سال ۱۸۹۶ برای آخرین بار به لندن سفر کرد و اولین اجرای اثرش؛ کنسرتوی ویولن سل در مینور B، را آنجا شنید. در سال ۱۸۹۷ دخترش با یکی از هنرجویانش به نام جوزف ساک (Josef Suk) آهنگساز ازدواج کرد. دورژاک از سال ۱۹۰۱ تا دم مرگش ۱۹۰۴ بر اثر حمله قلبی، مدیر کنسرواتوری پراگ بود. شصتمین سالرزو تولدش به عنوان واقعه ای ملی جشن گرفته شد. وی در آرامگاه ویشارد (Vyšehrad) در پراگ به خاک سپرده شد و مجسمه ای نیم تنه از او ساخته مجسمه سازی از چک لادیسلاو سالون (Ladislav Šaloun) در آنجا نهاده شد.
دورژاک آثار نیمه تمام بسیاری از جمله؛ کنسرتوی ویولون سل در ماژور A را بر جای گذاشت.
فرم آثار دورژاک از تنوع قابل ستایشی برخوردار است؛ ۹ سمفونی او اغلب بر اساس مدلهای کلاسیک به خصوص بتهوون نشات یافته، اما اشتراووس بر روی پوئم سمفونی که فرمی جدید محسوب می شود کار کرده است که متاثر از ریچارد واگنر بوده. بسیاری از آثار وی هم در ریتم و هم در ملودیها، موسیقی قومی چک را در خود دارد.
شاید بهترین نمونه ها دو مجموعه “رقصهای اسلوانی” باشد. دورژاک همچنین قطعه هایی برای اپرا نوشته است که مشهورترین آن اپرای “راسالکا” (Rusalka) است. همچنین آثاری برای ارکستر زهی و گروه کوچکی از سازهای بادی، موسیقی مجلسی شامل کوارتتهای زهی و کوئینتت ها، موسیقی برای کر و قطعاتی برای پیانو و ویولن ساخته و تنظیم نموده است.
بسیاری از آثار دورژاک با اعداد شناخته شده اند، اما به دلیل آنکه این شماره گذاری بر اساس ترتیب چاپ آنان می باشد نه بر اساس ساخت آنها، به همین دلیل در طول سالها شماره آنان تغییر کرده؛ برای مثال سمفونی شماره ۵ بعدها سمفونی شماره ۸ شناخته شد!
لیستی از تمام آثار دورژاک بر اساس تاریخ ساخت آنها، توسط ژارمیل بورگاشر (Jarmil Burghauser) در کاتالوگی به همراه بیوگرافی دئورژاک، خلاصه ای از زندگی و آثار او، به نام “آنتونین دورژاک” در سال ۱۹۶۰ در پراگ به چاپ رسید. در زمان زندگی دورژاک تنها ۵ سمفونی او به طور وسیعی شناخته شد. سمفونی شماره شش خود را به هانس ریشتر تقدیم کرد.
بعد از مرگ دورژاک، ۴ اثر چاپ نشده وی کشف شد که اولی به دست خود او گم شده بود. سمفونی شماره ۱ در مینور C زمانی نوشته شد که دورژاک ۲۴ ساله بود، بعدها آنرا “زنگهای زلونیک” خواند، این اثر؛ بی تجربگی در عین حال نبوغ فوق العاده او را با قابلیتی جذاب نمایان می کند و شباهت زیادی به سمفونی شماره ۵ بتهوون دارد، همانند حرکت ها که از کلیدهای یکسان عبور می کنند؛ با اینحال از لحاظ هارمونی و استفاده از سازها دورژاک در ابتدا سبک شوبرت را دنبال می کند.
بشنوید قسمتی از سرناد زهی را ساخته دورژاک
سمفونی شماره ۲ در B ماژور همچنان ردی از سبک بتهوون را در خود دارد، اگرچه تا حدی شفاف تر و صادقانه تر است. سمفونی شماره ۳ در E ماژور تاثیر ناگهانی از واگنر و فرانز لیست را بر او نشان می دهد. سمفونی شماره ۴ در D مینور همچنان تاثیر واگنر را در خود دارد اما بیشتر دارای شخصیتی قوی چک گونه است.
سمفونی شماره ۵ در F ماژور و سمفونی شماره ۶ در D ماژور تا حد زیادی طبیعتی شفاف دارند و آخرین آثار حضور موسیقی واگنر در آنان رو به پایان است. سمفونی ششم تا حدی شبیه به سمفونی شماره ۲ برامس است، به ویژه در نوع حرکت، اگرچه این شباهت از رقص چک نیز ریشه گرفته است.
بشنوید قسمتی از سمفونی دنیای نو را ساخته دورژاک
در سمفونی شماره ۷ در D مینور از سال ۱۸۸۵ نوعی احساس عذاب وجدان حس می شود و مشکلات شخصی وی را بیان می سازد، زیرا در آن زمان دورژاک با مشکل دریافت مجوز برای اجرای اپرایی به زبان چک در وین مواجه بود، او قانع شد که آن را به زبان آلمانی بنویسد، طرحهای او حاکی از آن است که سمفونی هفتم، کاری طاقت فرسا بود و انرژی بسیاری از وی گرفت.
۱ نظر