عصر جدیدی است که خود محصول رنسانس و روشنگری در اروپا است؛ همراه با شکست نیروهای ارتجاعی در جنگ اول جهانی، فرهیختگان و هنرمندان اروپایی به خصوص دربرلین، پاریس و وین، با امیدواری و خوشبینی به آینده ای چشم دوخته بودند که ملت های رها شده از سلطه حکومت های خود کامه با استفاده از دانش و صنعت پیشرفته یک «نظام جدید جهانی»، شکل یافته از ایده های دموکراسی و سوسیالیزم، به وجود آورند. انگیزه و موضوع فعالیت های هنری یکسره دگرگون شده بود. برنامه «جهان نو» و «انسان نو» در دستور کار هنرمندان قرار داشت. درگیری و رویاروئی هنرمندان با ضابطه ها و معیارهای جدید آنها را در پی شیوه های جدید بیان به جستجو وا داشته بود. در تمام رشته های هنری به یک باره مکتب های مختلف و متنوع هنری، با برداشت های جدید و«مدرن» به وجود آمدند. برنامه «هنر مدرن»، پا به پای ایدئولوژی های جدید، آزاد کردن هنر از قیدهای تاریخی، سنتی، بومی، دینی و طبقاتی و قابل استفاده کردن آن برای عموم مردم دنیا یا همگانی کردن آن بدون تفکیک های نژادی، قومی و دینی و طبقاتی بود. به عبارت دیگر دو ویژگی مهم هنر مدرن، یکی «جهانی بودن» هنر در سطح جهان و دیگری «همگانی بودن» آن در عمق جامعه بود. سومین ویژگی هنر را می توان «پیراسته بودن» نامید. در ادبیات آلمانی، شروع ادبیات مدرن به مکتب ناتورالیسم موسوم شد. یعنی تعریف و توصیف هرچیز به خصوص انسان آن طور که «هست».
هنر مدرن درصدد بود که هم از کوله بارهای تاریخی و هم از زوائد و مناسبات دیگر غیرهنری،
پیراسته شود. تا به جوهر هنر و به آن هنر ناب که در زیر پوسته های مختلف و متفاوت بومی،
طبقاتی، دینی و تاریخی، گمان برده می شد دست یابد.
در نقاشی نه رنگ و نقشِ موضوعی یا چیزی، بلکه خود رنگ و نقش، موضوع اصلی شدند. امپرسیونیسم، اکسپرسیونیسم، کوبیسم، فوتوریسم، دادایسم، سوررئالیسم، و ابستراکسیون همه تجربه های مختلف و «مدرنی» بودند. به خصوص ابستراکسیون فصل جدیدی در تاریخ نقاشی گشود.
در موسیقی، سلسله مراتب صداها – متکی به گام های دیاتونیک- به هم ارزش بودن تمام دوازده صوت گام کروماتیک، تحول پیدا کرد و آرنولد شونبرگ وینی که در برلین استاد موسیقی بود، موسیقی دوازده صوتی را بنیان گذاری کرد و در نتیجه شیوه ای جدید در کنار شیوه های تاریخی آهنگ سازی اروپا با گام های ماژور و مینور که از زمان باخ با حدود دویست سال سابقه، چندین سبک مختلف آهنگ سازی را همراهی کرده و به عنوان مصالح کلاسیک جا افتاده بود، نشست.
در معماری مدرن، تزینات و نقش و نگارهایی که «ساختمان» یک بنا را می پوشاند، و به آن
جلوه های غیر از آن چه که «هست» می دادند، به کنارگذاشته شد.
معماران مدرن، والتر
گروپیوس و میس وان دِ روهه – مکتب باهاوس (Bauhaus) در آلمان، له کوربوزیه در پاریس و
آدلف لوز در وین با تاثیرپذیری از بناهای صنعتی و مهندسی خاص آن زمان مانند (پل ها و برج
معروف مهندس ایفل) و همچنین مکتبِ شیکاگو، معماری مدرن و «سبک بین المللی» را به
وجود آورده اند که به کلی خالی از هر نوع تزئین و «روسازی» بودند و به تمام تجربیاتی که
تاریخ معماری اروپا تا آن زمان در دانشگاه های مختلف جمع آوری کرده بود، پشت پا زدند.
۱ نظر