در صفحۀ ۸۷ کتاب «موسیقی ایرانی»شناسی، جعفرزاده این مشکل را با مطرح کردن عنوان «مقامهای ترکیبی» تا اندازهای حل کرده است. او با مثال آوردن نمونههای متنوعی از ترکیب مدهای متفاوت در موسیقی محلی، موسیقی ایرانی و حتی موسیقی ترکی و عربی، امکان بهوجود آمدن مدهای جدید و روش بررسی آنها را بهاختصار معرفی کرده است.
مبنا قرار دادن ردیف یک مشکل بزرگ دیگری را در تئوری موسیقی ایرانی بهوجود میآورد و آنهم این تصور برای مخاطب است که مدلاسیونهای موسیقی ایرانی تنها از طریقی که در ردیف موجود است برای گوش ایرانی مطبوع میباشد، درحالیکه ما حتی در کارگانِ (repertoire) موسیقی ایرانی گاه به مدلاسیونهای مطبوع و رایجی برمیخوریم که در هیچ ردیفی وجود ندارد؛ با این توصیف میتوان به این نتیجه رسید که بهتر است در تئوری موسیقی ایرانی، تنها مدهایی را زیرمجموعۀ مد اصلی بدانیم که از نظر علامتهای عرضی با مد اصلی تفاوتی نداشته باشد (مانند «داد» در ماهور).
جعفرزاده در این کتاب برخلاف اصطلاحشناسیِ (terminology) رایج نوشتارهای امروز مربوط به موسیقی ایران، از دو واژۀ نغمه و مد استفاده نمیکند و بهجای «نغمه» از «صدا» (البته منظور صداهای موسیقایی است) و بهجای «مد» از «مقام» استفاده میکند. (۷) تعریف او از صدای موسیقایی و مقام اختلاف خاصی با تعریفهای محسن حجاریان ندارد. (۸) او در این کتاب با مشخص کردن علامتهای مخصوصی برای نغمههای «شاهد»، «ایست» و «شاهد و ایست» به طراحی جداول مختلفی پرداخته است که بهوسیلۀ آنها به تحلیل دقیق مدها روی پنج خط حامل می پردازد. در کنار این جداول در کتاب با انواع جداولی مواجهیم که از توضیح خصوصیات مختلف فواصل در موسیقی ایرانی گرفته تا نمونههای آماری مربوط به میزان تکرار نغمهها را در مدهای مختلف نشان میدهد، این جدولها به فهم مطلب کمک شایانی میکند.
هرچند نمونههای آماری از تکرار نغمهها همیشه نمیتواند نشاندهندۀ اهمیت و اولویتهای نغمهها در یک مد باشد؛ ممکن است یک یا دو نغمه که نقش اصلی را در تشکیل مد بازی نمیکنند، در یک قطعه خاص بهمراتب بیشتر از نغمههای اصلی تکرار شوند. (۹)
در پایان لازم است به این نکته اشاره شود که کتاب «موسیقی ایرانی»شناسی امروز یکی از مهمترین و نظاممندترین کتابهای تئوری موسیقی ایران بر اساس ردیف است ولی هنوز جای خالی یک کتاب تئوری موسیقی ایرانی که بر مبنای ردیف نباشد خالی است؛ لازمۀ نوشته شدن چنین کتابی، نیازمند پاسخ به این سؤال است که: «مرزهای موسیقی ایرانی کجاست؟»
پی نوشت
۶- برای نمونه میتوانید به دو موسیقی آشنا مربوط به دورۀ جنگ ایران و عراق رجوع کنید، سرودهای «ای لشکر صاحب زمان» و «ممد نبودی ببینی». هر دوی این آثار بهوضوح حال و هوای موسیقی ایرانی دارند ولی چطور این «حال و هوا» را میتوانیم بهوسیلۀ تئوری مشخص کنیم؟ فعلا چنین ابزاری نداریم!
۷- جعفرزاده در تعریف مقام مینویسد: «یک سیستم صوتی است برای ساختن ملودی که شامل تعداد معینی از صداهاست، با فواصل معین و با نقشهای معینی که در روند ملودی دارند. تعداد صداها، فواصل آنها و نقشهایشان، در مقامهای مختلف، متفاوت است.»
۸- واژههای «نغمه» و «مقام» هر دو به دلیل کثرت استفاده در زمینههای مختلف موسیقایی، مخاطب را دچار کژتابی در انتقال مفهوم میکند، کاش جایگزین بهتری برای این دو واژه توسط موزیکولوگها بهکار برده میشد.
۹- در آنالیز یک قطعۀ تنال بهتر است بهجای استفاده از مقایسۀ آماری تعداد نغمهها، به نقش نغمهها بر اساس آکسانها و نغمههای ایست و شاهد توجه کرد.
۱ نظر