«مینال چنانکه نشنوند آوازت»
بنا کردنِ بنیادِ موسیقی بر هر چه غیرموسیقی، زمانی موجه میتواند باشد که خودِ موسیقی حرفی برای گفتن داشته باشد. در ساحتِ موسیقی، میزبان موسیقی است و هر چه غیر آن، میهمان و فرع؛ هر که و هر چه که باشد؛ سخیف و عامیانه و سطحی، یا بدیع و فیلسوفانه و عمیق. حکایتِ دکمهی پنبهای (۱) باشد یا افلاکیترین سرودههای حافظ و مولوی. موسیقیِ خوب روی پای خود میایستد و میهمان را بر صدر مینشاند. «عاشق کیست» چنین اثری از آب درآمده است.
هم آهنگساز و هم خواننده در تجربههای اخیر خود حسب اتفاق هر دو سراغ فردوسی رفته و نماز میت فردوسی را دوباره خوانده بودند. یکی با گذاشتن دکلمههایی لوث و لوس بر موسیقیای که اساساً مجالِ شنیدهشدن نمییافت (۲) و دیگری در کنار پسر که همچون همیشه جنازهی شعر را به قنارهی موسیقیِ عابرفریبندهی خود آویخته بود.
اینگونه است که سراغ شنیدنِ «عاشق کیست» رفتن، که اسطورهی دیگری را هدف گرفته، واهمههایی با خود دارد. اما اینجا، موسیقی، بستر ایدهآلی برای شنیدهشدنِ شعر فراهم کرده و اگر هدف، ارائهی موسیقاییِ شعرِ بوسعید بوده، محقق شدهاست. برخورد با شعر بوسعید مسألههای شعر فردوسی را ندارد. آواز ایرانی با این نوع تغزل، پرورده و آشناست و ناظری نیز بطور خاص تجربههای مشابه داشتهاست.(۳) مهمتر از آن موسیقی در اینجا اندیشیدهشده و ایدهمند است: یک نمایش در سیزده پردهی کوتاه و مجمل، با فضاهای ارکسترالِ (در بیشترِ موارد) متنوع، تغییر مایهها در روند پردهها و بازگشتهایی به تمِ آغازین. هرچند ملودیِ آوازها به ویژه در نقطهی شروعشان چنگی به دل نمیزند (که دائماً روی مراکز ثقل فواصل سوم و پنجم میافتد و مسیرِ پاکوبیدهای دارد) اما بافت و رنگبندیِ موسیقی، فضاسازیهای متناسب و ذوق در تنظیمهای باحوصله و گاه بدیع و درخشان (۴)، این فقدان را جبران کردهاست.
هراسِ دیگر، در مواجهه با شگردهای شخصیِ خواننده است که خوشبختانه موسیقی تا حد زیادی آنها را مهار کرده و در خدمت خود درآوردهاست. هرچند هنوز کلکسیونی از این شگردها را در خودِ قطعهی «عاشق کیست» میشنویم (تأکیدهای غلوآمیز روی واژهها، اشتباه در آکسانگذاریِ شعر، بیانهای نمایشی و آواهای کمیک) اما بااینحال جاذبههای مجموعه، بر اینگونه دافعهها غلبه دارند.
همینکه موسیقی، مجالِ شعرشنیدن میدهد… همینکه همراهِ موسیقی، شکوهِ شعر (۵)، گوش و هوش را با خود میبرد، از درست و متناسب بودن موسیقیست. گویی جهانِ بوسعید مهلتی به ترسها نداده است…
پی نوشت
۱- اشاره به تصنیفی از عارف قزوینی
۲- آلبومِ «آفرینش»
۳- شعر در «عاشق کیست» اتمسفری همانند رباعیهای مولوی در آلبومِ «یادگار دوست» دارد؛ وزن همان است و آنسامبلِ همراه نیز مشابه. همچنین ناظری پیشتر در آلبومهایی مانند «تو را من چشم در راهم» یا «لولیان» نیز از رباعیهای بوسعید خوانده بود.
۴- مانند قطعهی «عاشق»
۵- داشتن مشاور ادبی – در اینجا شفیعی کدکنی- در انتخاب و خوانشِ شعر، کار ضروری و پسندیدهایست.
نویز
***
گفتگوی هارمونیک
آلبوم «عاشق کیست» اثری با آهنگسازی امیر پورخلجی و خوانندگی شهرام ناظری است. «عاشق کیست» به مناسبت هزاره «ابوسعید ابوالخیر» و با استفاده از رباعیات این شاعر ساخته شده و از ۱۳ قطعه با عنوانهای «عشق تو»، «در سلسله»، «در دل»، «عاشق کیست»، «خرقه خون آلود»، «آفتاب»، «اینترلود»، «عاشق»، «امید وصال»، «گفتوگو»، «ای عشق»، «خاک» و «باده شوق» تشکیل شده است.
اجرای آهنگهای این آلبوم توسط ارکستر سمفونیک پراگ و به رهبری امیر پورخلجی انجام پذیرفته. این آلبوم در سال ۹۶ منتشر شده است و ناشر این اثر موسسه فرهنگی هنری پردیس موسیقی معاصر بوده است.
تنظیم فوق العاده است اما ربطی به موسیقی ایرانی ندارد. موسیقی ایرانی منطق خودش را در هارمونی دارد که می تواند شیوه های بسیار مختلفی را هم نیز در بر بگیرد ( منظورم ارائه موسیقی ایرانی در قالب ۱۲ پرده ای است چون با ریزپرده محدودیتی در پرشها و هارمونیها ایجاد می شود ) اما با تکیه بر قوانین هارمونی غربی متاسفانه از رسیدن به یک سبک مخصوص ایرانی جلوگیری می کنیم.