دربارهی محمدرضا شجریان میتوان بسیار داد سخن داد. میتوان بسیار ستودش کما این که تاکنون نیز با لقب خسرو آواز و مانند آن بسیار ستوده شده است. میتوان از صدای داوودیاش گفت و از حضورش در بسیاری از زبدهآثار چهار دههی گذشته. میتوان مهارت فنیاش را برای خواندن آثار دشوار ستود و سلیقهاش را نیز برای برگزیدن آنچه با آن همراه شده است. میتوان از نقشاش در آثار دورانسازی گفت که بعدها سبک غالب عصر بازگشت را تشکیل داد. میتوان حتا به بزرگی مسئولیتی پرداخت که صدای او در همگانی ساختن همان آثار داشت. قدری تحلیلیتر اگر بنگریم میتوان از راههایی (۱) گفت که او در دل ذخیرهی ملودی مدلهای آوازی باز کرد و امروزه مرزهای درک شنیداری بسی از شنوندگان و تخیل آفرینشی بسیاری از خوانندگان را میسازد.
حتا میتوان تحسیناش کرد که توانسته با مایهی موسیقیای تا آن اندازه نخبهگرا در یک برههی زمانی خاص از مرز مجموع پتانسیلهای مفروض آن موسیقی فراتر رود و چنان در دل مردم بنشیند که مرز یک موسیقیدان کلاسیک را با یک موسیقیدان مردمپسند (از لحاظ شهرت، و عدد و شور طرفداران) بهکلی مخدوش کند.
درست وارون این، و چنانکه انتظارش میرود، میتوان به همان اندازه سرزنشاش کرد. گو این که عملاً به خاطر نیمی از همان ویژگیهای ستایشآمیز، در آشکار و نهان نکوهیده هم شده است. میتوان حضور چیرهاش را در دنیای آواز مانع رشد صداها و سلیقههای دیگر دید و خسروی و یکهسالاری نسبتدادهشده به او را مایهی خودسانسوری و سکون. میتوان از تأثیر او بر گسترده شدن خوانندهسالاری گفت و جایگاهی که هر خوانندهای (به درست یا نادرست) به پیروی از او برای خود قائل است. و حتا میشود او را مسئول میل به عامهپسندی در موسیقی کلاسیک ایرانی، روند تغییرات یکی دو دههی گذشته، قلمداد کرد. و از یاد برد که اینهمه چیزی نیست جز صحه گذاشتن تلویحی بر نقش بااهمیت و بزرگیاش در موسیقی دهههای گذشته، حتا به هنگام نکوهش.
اما اینها همچون هر پدیدهی دیگر، هیچکدام بهتنهایی حقیقت چیزی که اکنون دیگر میتوان «پدیدهی شجریان» خواند نیست. یا دقیقتر بگوییم حتا مهمترین جنبههایش نیز نیست. یعنی او نه این است و نه آن و درعینحال هم این است و هم آن. آنچه به گمانی امروز ارجمندتر از همهی اینها مینماید و شایستهتر به بازگویی، شجریان همچون یک پدیدهی اجتماعی است (۲).
پی نوشت
۱- اینجا منظور از راه، یک گذر یا مجموعهای از نغمههاست که در یک گوشه یا فضای مدال خاص خوانده و بهعنوان الگوی حرکت یا نقش نغمات ثبت و از طریق آموزش یا تقلید تکرار میشود.
۲- بهطور خالص، همهی پدیدههای موسیقایی پدیدههای اجتماعیاند زیرا خارج از ظرف اجتماع نمیتوان تصورشان کرد. پس بده و بستان دائمیشان با اجتماع آنها را ناگزیر پدیدههایی اجتماعی میکند. در این بحثی نیست بلکه اینجا بحث بر سر اندازهی پیوند پدیده با اجتماع است و از آن مهمتر نقشی که جریانهای اجتماعی در برکشیدن یا فروانداختن آن بازی کردهاند.
شجریان بیشتر از اینکه یک پدیده ی اجتماعی باشد ، آسیب اجتماعی است. و عامل اصلی این آسیب اجتماعی بیشتر از اینکه خود شجریان باشد ، مردم ایران هستند. نگاه مقدس مابانه و بت انگارانه به هنرمندی مثل شجریان باعث چنین معضلاتی خواهد شد. تا زمانی که نگاه مردم و مخاطب هنر با دید قهرمان پرورانه و بزرگنمایی کاذب باشد ، شاهد چنین معضلات فرهنگی و هنری خواهیم بود البته با این تفاوت که شجریان به راستی در کار خودش بزرگ بود و توانا در حالی که این روز ها کوچک ها و خردک ها جای وی را به عنوان بزرگ نما ها گرفته اند.