تأملات دربارهی موسیقی و دیالوگ
آغاز از زبان
گفتهاند موسیقی یک زبان بینالمللی است. این جملهی نسبتاً گمراهکننده را از آن روی تا سرحد از دست دادن معنا (یا پنهانکننده شدن به جای روشنکننده بودن) به کار میبرند که گویی موسیقی پیامی را با خود از سازنده به شنونده منتقل میکند یا سرایت میدهد و مرزی نیز نمیشناسد. سرعت تأثیرگذاری عاطفی و اغلب بیواسطگی آن به بدیهی پنداشتن هر دو پارهی این گزاره دامن میزند. بدین ترتیب اغلب به سادگی میپذیریم که موسیقی نوعی سازوکار انتقالی است (حتا گاه ارجاعی) که دریافتش با قوای ادراکی انسان سروکار دارد و بیش از هر رسانشگر (۱) دیگری میتواند از فراز وابستگی به جغرافیا و فرهنگ بگذرد، دستکم بیشتر از هر زبان واقعی دیگر که مردمان جهان با آن گفتوگو میکنند یا هر هنر شناختهشدهی دیگر که در بند زبان است.
اگر این تصویر را همچون آغازگاه موقتاً بپذیریم آنچه در پی میآید نخست نوعی گفتوشنود است. آهنگساز یا مؤلفی از هر نوع (۲)، میگوید و مخاطبان میشنوند. این مشروعترین خوانش تاریخی از سروسامان رسانشی موسیقی است خاصه که موسیقی از جنس صدا است و نخستین واسطهی دریافتش گوش. همین امر کاربرد «شنود» را برای آن حتا از «گفت» -که در جایگاه استعاره قرار میگیرد- مشروعتر میسازد. اگر موسیقی چنین باشد یک تکگویی است. جایی برای گفتوگو باقی نمیماند. کسی میگوید و کسی میشنود. تمام.
راهی برای نسبت دادن یا یافتن خصلتهای گفتوگویی موسیقی باقی نمیماند مگر آن که گفتوگو را همچون گفتوشنودی یکسویه بفهمیم (به دلیل جایگاه یکهی هنرمند در این سامانه دیدن تعبیرهای دیگر بسیار دشوار میشود). اما راه چنانکه در این نگاهِ سطحی به نظر میرسد بستهی بسته نیست. هنوز میتوان پرسید؛ موسیقی چه نوع گفتوگویی را میسر میکند؟ چه افقهایی را بر گفتوگو میگشاید؟ ترکیبهایی چون «گفتوگو در موسیقی» یا «موسیقی و گفتوگو» پرده از چه روابطی در موسیقی یا میان موسیقی و مُدرکان یا حتا موسیقی و جهان عینی برمیدارند؟
درونی یا بیرونی، در سازوکار آفریدن و دریافتن موسیقی همواره یک «دیگری» وجود دارد، و همین یعنی گفتوگویی میتواند دربگیرد زیرا هرگاه چیزی دیگرگون بیرون از «خود»ِ دریافتکننده هست که به نحوی از انحاء (یا به هر معنی) قادر به گفتن است مفاهمهای هم در میان خواهد آمد ولو تنها با پرسش از چیستی و چگونگی همان چیز. و پرسش است که سنگ بنای گفتوگو میشود. اینچنین، افقهای پیوند گفتوگو و موسیقی را «گفتوگو میان مؤلف و دریافتکننده»، «میان خود و دیگری فرهنگی» و «میان خود و دیگری متن» میآکند. شگفت آن که در کاوش اولیه آنچه سوی نخست (مؤلف)، بر سر سفرهی گفتوگو میآورد پیشاپیش تا اندازهی زیادی محرز است؛ خود موسیقی. پس کاوش بیشتر معطوفِ آن سوی در ظاهر خاموش خواهد شد که لازم است از سایه به در آید و نقش خود را آشکار کند؛ دریافتکننده (۳).
اما پیش از آن که افقهای مختلف نقش دریافتکننده را بکاویم یک جداسازی ناگزیر به نظر میرسد. کاربرد «گفتوگو» همچون استعارهی ساختار موسیقی را از همین ابتدا به کناری میگذارم. برای مثال سخنی از «گفتوگو» آنچنان که آن را برای توصیف سرشت یک کوارتت زهی در ادبیات موسیقی به کار میبریم (گفتوگوی چند ساز یا چند خط موسیقایی با یکدیگر)، به میان نمیآید. یا حتا از طرح یک ریسپانسوریال (ساختار سوال وجوابی) قرون وسطایی که به مراتب به گفتوگو در زبان نزدیکتر است. گرچه گنجاندن چنین استعارههایی میتوانست در یک طرح بزرگتر بخشی از جنبههای «گفتوگو در موسیقی» را شکل دهد، اما به دو دلیل در تأملات حاضر جایی ندارد: اولاً چون اغلب این گفتوگویی میان موسیقی و موسیقی است که دریافتکنندگان برای راحتی مفهومسازی به آن چنین نامی دادهاند و ثانیاً چون بحث از آن ما را به وادی بررسیهای موسیقیشناختی محض خواهد کشاند که برای این فصلنامه نامناسب است.
پینوشت
۱- Medium. برابر متداولتر این واژه در فارسی رسانه است. چون معنای خاص یافته برای دوری از درآمیختگی با آن معنا این ترکیب نامتداول را به کار گرفتهام.
۲- حتا در مدلهایی که موسیقیدان را واسطهی کشف الحان میدانند او گرچه «گوینده» شمرده نمیشود اما به هر روی «بازگوکننده» است. درنتیجه از نظر سرشت، گفتوشنودی که از آن گزینگویهی نخست استخراج میشود با تغییر کوچکی پابرجا میماند. منشأ پیام خللی بر ادامهی بررسی وارد نمیکند دستبالا شاید لازم باشد بعضی واژهها برای دقت بیشتر در صورتبندی نهایی تغییر کند.
۳- حتا در مدلهایی که موسیقیدان را واسطهی کشف الحان میدانند او گرچه «گوینده» شمرده نمیشود اما به هر روی «بازگوکننده» است. درنتیجه از نظر سرشت، گفتوشنودی که از آن گزینگویهی نخست استخراج میشود با تغییر کوچکی پابرجا میماند. منشأ پیام خللی بر ادامهی بررسی وارد نمیکند دستبالا شاید لازم باشد بعضی واژهها برای دقت بیشتر در صورتبندی نهایی تغییر کند.
۱ نظر