در نظریه سازه های میانی گفتیم که هنگامی که جوهره یک اثر به صورت ارغنونی در ذهن یا خودآگاه هنرمند شکل می گیرد، هنرمند ناچار است این اثر درونی را متجسد کرده و عرضه کند. در این حال است که سازه های میانی مطرح می شوند. برای مثال هنگامی که یک ملودی در ذهن شما شکل می گیرد، روند اولین ظهور جوهره اثر تمام می شود. در مرحله بعدی است که هنرمند نیاز به فنون آشکارسازی آن نغمه یا تصویر درونی را پیدا می کند. به این ترتیب هر هنری را می توان شامل دو میدان دانست؛ یکی زایش ارغنونی و درونی اثر و دیگری تجسد یافتن آن از طریق سازه های میانی، چون ابزارهای نقاشی یا سازهای موسیقی.
خوب می دانیم که طبع قلمرو اول یا آن نرم افزار درونی اثر زیبایی شناسانه است و به همین دلیل دارای قلمروی معرفتی است و به آینده پیوند دارد یعنی از جنس عشق است و نوعی تجلی درونی است. در جهان معدود استادانی بوده اند که توانسته اند این قلمرو را در شاگردان خود زنده و فعال کنند. برای نمونه شمس استاد مولانا در این گروه جای می گیرد.
به قول خودش او تیغی زد بر رگی از مولانا که سرشار از زایندگی نغمه های ارغنونی بود. در قلمرو دوم با میدانی فنی از قواعدی علمی روبه رو می شوید. برای مثال داستان تکامل سازها و ابزارهای ظهور هر هنری داستانی فنی – تکنولوژیک است.
با این حال هیچ شکی در این نکته مهم نیست که بهترین سازندگان ابزارهای موسیقی قادر بودند نغمه های جدیدی را که آهنگسازان زمانه شان نیاز به تجلی آنها داشتند ردیابی کنند. واسطه مهم میان این فناوران خلاق با سازندگان اثر موسیقی یا موسیقیدانان، همان نوازندگان بودند. نوازندگان توانایی خلق مجدد اثر در ذهن خود را داشتند و به همین دلیل آنان قادر بودند برای آشکارسازی نغمه هایی که هنوز متجسد نشده بودند، با سازندگان سازها رابطه برقرار سازند. در این حالت نوعی میدان پدید می آید که روندهای بازسازی خلاق اثر بسیار حیاتی تلقی می شوند.
ترکیب سه گانه موسیقیدان، نوازنده و سازنده ساز به ویژه آنگاه که قوانین کنترپوان و هارمونی کشف شدند، شخصیتی جدید نیز پدید آورد؛ او رهبر ارکستر بود. هنگامی که اثر موسیقی از طریق ارکستری بزرگ تجسد می یافت، به ویژه این شخصیت رهبر ارکستر بود که می توانست نیاز اثر درون خلق شده را به آشکارسازی خود از طریق سازه های میانی جدید به سازندگان و فناوران انتقال دهد.
امروزه این اجزا آنچنان درهم تنیده شده اند که جدا کردن آنها از یکدیگر امکان پذیر نیست. به طوری که می توان با تنوعی از ارتباطات و نقل و انتقالات برای تجسد یافتن آن نغمه ارغنونی درونی روبه رو شد.
به هر تقدیر هنرمند یا هر فرد خلاقی که در فناوری فعال است نمی تواند بدون گذار به خودآموختگی به ویژه از طریق بازسازی روندهای خلاق قبلی میدانی جدید از زایش را به نمایش بگذارد. از این نظر خودآموختگی را می توان پله اول صعود به سوی زایندگی خلاق دانست.
روزنامه اعتماد
۱ نظر