کامران داروغه از اولین ورودی ها به گروه موسیقی دانشکده هنرهای زیبا (دانشگاه تهران) بود، تعدادی از همدورههای او نیز به این دانشکده آمدند، ولی کارشان را ادامه ندادند (نظیر اسدالله ملک) ولی او دوره تحصیل را به پایان برد و رسالهاش را درباره موضوعی قابل توجه ریتم های زورخانه و با همکاری هنرمند ارجمند، استاد محمد اسماعیلی نوشت که قسمتی از آن نزد نگارنده نگهداری شده است. داروغه در دانشگاه از درسهای استادانی مثل نورعلی برومند و اصغر بهاری استفاده کرد. از سال ۱۳۴۵ به رادیو رفت و به توصیه استاد ملاح که در شوراهای موسیقی رادیو صاحب جایگاه و احترامی بود، به برنامه گلها وارد شد. دوره اوج او نیز ده سال ۱۳۴۵ ـ ۱۳۵۵ است.
در این دوره، تکنوازیهای باارزش و شنیدنی از هنر کمانچهنوازی او ضبط شده است. همچنین کنسرتهای فراوانی به نفع امور خیریه و مؤسسات فرهنگی برگزار و برای نواختن موسیقی ایرانی و معرفی کمانچه به موسیقیدانان دنیا به کشورهای مختلف سفر کرد. گاهی آهنگ هم میساخت، ولی آهنگهایش چندان معرفی نشدهاند.
او یادداشتهایی هم برای آموختن کمانچه نوشته است که میتوانست کتابی معتبر باشد، ولی با مرگ او معلوم نیست تکلیف آن یادداشتها چه شده است.
نوای نرم و باحالت آرشه داروغه در برنامههای تکنوازان در رادیو، اصالت روش و احساسات شخصی او را معرفی میکند. داروغه غیر از موسیقی کلاسیک ایرانی، فوت و فنهای موسیقی مطربی قدیم را هم خوب میشناخت و گاه به تفنن قطعاتی در آن مایهها مینواخت. اجراهای او در جشن هنر شیراز (۱۳۵۶ ـ ۱۳۴۷) اگر روشن و سالم ضبط شده باشند، هنر او را گواهی میکنند. اگر دوستانش مجموعهای برگزیده از ضربیهای او را که با کمانچه نواخته، جمعآوری و منتشر کنند، کاری شایسته برای آن مرد هنرمند که در بهار امسال به خاموشی از بین ما رفت، انجام دادهاند.
کامران داروغه، هنرمندی به تمام معنی شریف و پاکنهاد و خوشقلب بود. هنرمندانی چون داود گنجهای و منصور نریمان که با او آشنایی نزدیک داشتهاند بهتر میتوانند صفات انسانی او را وصف کنند. از خانوادهای اعیان برخاسته بود و خوشبختانه احتیاج مالی نداشت که مجبور باشد به خاطر آن هر کاری را قبول کند. در اجرا و آموزش هم قصد انتفاعی نداشت و از آفات مادیگرایی مهلکی که فضای موسیقی و موسیقیدان ایرانی را آلوده کرده است، دور بود.
آفت زندگی او، دلسردی عمیق از هنر و واقعبینی اغراقشدهای بود که سبب شد سالهای سال دست به ساز نزند و از جریان طبیعی حرکت زندگی و کار دور بماند. انزوای وی اگر در ابتدا اسباب سلامت مشی هنری او بود، خیلی زود به آفت زندگی و کوتاه کردن عمر او تبدیل شد. روایت مرگ دردناک او را باید از قلم دوستدار جوانش خانم فروغ بهمنپور خواند (اگر نوشته باشد)؛ و روایت زندگی پر از معصومیت و اندوه او را دوست همقلم و همدرد، آقای علیرضا پورامید عزیز، اگر بنویسد. روانش شاد و در آرامش باد.
مقام موسیقایی شماره ۶۱
۱ نظر