اما خدا نکند بخواهیم اطلاعاتی دربارهی مسائل و پدیدههای مربوط به کشورمان و البته به زبان فارسی در اینترنت جستوجو کنیم. اول اینکه به تعداد قابل توجهی از سایتهایی برمی خوریم که همهچیزی در آنها هست بهجز آنچه جستوجو شده است. تبلیغ ساعت مچی، لوازم آرایشی، فیلمهای کپی و غیرقانونی و جان مرغ تا شیر آدم در این سایتها هست و فقط یک خط از تیتر مطلبی را که مورد نظر شما است زیر تمام این تبلیغات دفن کردهاند تا گوگل را گول بزنند و صفحهی اینترنتی تبلیغی در جستوجوهای مختلف بهجای نتیجهی جستوجو برای مردم ظاهر شود.
دوم اینکه به مطالبی کمارزش و شاید اشتباه و تکراری میرسیم که هزاران سایت دیگر، همان مطالب را کپی کردهاند و با اندک تغییری در تیتر به شما ارائه میدهند. سوم مطالبی هستند که بیشتر ادعایی بیاساس را مطرح میکنند که نمیتوان از صحت یا سقم آن مطمئن شد و این مسئله منبع را غیرقابل اتکا و اعتمادناپذیر میکند.
چهارم مطالبی هستند که آنقدر کلّی است که عملاً بهکار نمیآید. مثلاً در خصوص واروژان تمام مطالبی که دربارهی ایشان از اینترنت بهدست میآید در کل؛ دو متنِ بیوگرافی کوتاه است که تنها به سال تولد و وفات ایشان و فهرستی بدون تاریخ از آثار موسیقی پاپ ایشان اشاره کرده است و نقل قولی هم از چند چهرهی شناختهشدهی موسیقی کشورمان دربارهی او آورده است. این دو بیوگرافی را صدها سایت استفاده کردهاند و ۵۰ درصد از متن هر دوی این دو بیوگرافی هم موبهمو باهم مشابه است.
بهخوبی یادم است که حدود ۱۰ سال پیش وقتی دیوانهوار شیفتهی یکی از موسیقی متنهای ساختهی استاد «مرتضی حنانه» شدم، بعد از اینکه فهمیدم هیچ جور نمیتوانم موسیقی متن آن فیلم را تهیه کنم، مگر اینکه در همان فیلم به موسیقی متن گوش بدهم، به اینترنت مراجعه کردم تا بلکه سرنخی بهدست بیاورم که کمکم کند؛ اما این مراجعه به اینترنت تنها باعث شد تا عصبانی و مأیوس شوم. وقتی صفحهی ویکیپدیای ایشان را باز کردم دیدم کلاً چند پاراگراف بیشتر نیست و آن هم کلیاتی از تاریخ تولد و وفات و تحصیل ایشان و برخی از آثارشان است.
این حس عصبانیت و یأس بر اثر جستوجوی اینترنتی دربارهی واروژان دوباره به من دست داد. هر چند پیش از اینکه واروژان را در اینترنت جستوجو کنم پیشبینی کرده بودم که از اینترنت راه به جایی نخواهم برد. بهاینترتیب برای کسب اطلاعات تاریخی از آثار او با چند تنظیمکنندهی جوان که در سبک موسیقی پاپ فعالیت میکنند تماس گرفتم که البته این تماسها هم بیفایده بود. «نمیدانم!» ظاهراً جملهای است که سخت به زبان ما ایرانیها میآید؛ بهخصوص به زبان اهالی فن. برای من جالب بود که اطلاعاتی نظیر اینکه واروژان چه سازی را مینواخته است هم در دسترس نبود.
۱ نظر