گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

جذابیت انکار شده

کودکان عاشق داستانند. بیشتر آنها از آواز خواندن هم لذت می برند: پس می توان گفت اپرا رسانه طبیعی آنهاست. اما، مسلما، هیچ اپرایی برای آنها نوشته نشده است. هیچ یک از کودکانی که با داستان های «پری دریایی» و «دیو ودلبر» بزرگ می شوند، با پرنسس های آواز خوان مشکلی ندارند و اپرا بر پایه همین افسانه ها نوشته می شود. سالهاست که من راه های خارج کردن اپرا از زیر سلطه بزرگسالان را توضیح داده ام که این تجربه به خلق چند اپرا هم منتهی شد که مخاطبان آن تنها کودکان بودند. هر کدام از این اپراها یک تجربه بود و هر تجربه بیشتر به من و همکارم آلاسدر میدلتن می آموخت که شنوندگان خردسال ما چگونه به داستان هایی که با آواز بیان می شوند واکنش نشان می دهند.

از چند سال قبل ما با یک گروه ۳۰ نفره متشکل از کودکان ۹ ساله در مدرسه هاکنی لوریستون برای یک اپرای چهار صحنه ای به نام Hankney Chronicles کار می کردیم.

کودکان به من کمک می کردند که موسیقی آوازهایی را بنویسم که آنها می خوانند، این به من حس پاسخ موسیقایی آنها نسبت به داستان را نشان می داد. علاوه بر این، آنها می توانستند به خوبی حس داستان را نشان دهند.

در داستان های ویکتوریایی کودکان ناخودآگاه، موسیقی مناسب با این آثار را انتخاب می نمودند. این فرضیه ما را نفی کرد که کودکان مثل یک ذره قابل شکل گیری هستند زیرا این طرز تفکر بر خلاف توانایی های آنها در تشخیص موسیقی و صحنه های اپرا بود.

بزرگسالان کاملا در مورد سوژه هایی که برای کودکان انتخاب می کنند، دقیق هستند. اما آنها در بعضی از موارد باید بیشتر از کودکان خود حمایت کنند. برای مثال والت دیزنی تمام بخش های خشونت آمیز را حذف کرده است. قهرمان داستان ها تا حد مرگ می روند اما اینها صحنه های خشونت آمیز ایجاد نمی کنند، بلکه تمام صحنه ها شاد و کمیک است.

در سال ۲۰۰۷ که من و آلاسدر برای کودکان اپرا طراحی می کردیم، تمام ظرایف آثار والت دیزنی را به دقت موشکافی کردیم و جالب آنجاست که این نوع رویکرد کمک بزرگی به موفقیت کار ما کرد و محبوب ترین بخش اپرا، قسمت له شدن جیرجیرک با چوب شد.

اما هر چه بیشتر تلاش می کردیم بیشتر ناامید می شدیم: انگار واقعا هیچ رپرتوآر اپرایی برای خانواده ها وجود نداشت. هزاران نفر به کرات به ما گفتند که شنوندگان اپرا دیگر از میان رفته اند و کسی به اپرا توجهی نمی کند.

پس تصمیم به نجات این رسانه گرفتیم. برای این کار باید هیجان، جذابیت و حتی شیفتگی های جهان اپرا را کشف می کردیم و به دیگران نشان می دادیم. این اتفاق باید هر چه سریعتر می افتاد.

سه سال قبل، یانگ ویک با استخدام ما برای نوشتن اپرایی برای کریسمس، قدم مهمی در این راه برداشت. ما اسم این اثر را اپرا نگذاشتیم، بلکه نام «افسانه موزیکال» را انتخاب کردیم تا شنوندگان را از دست ندهیم. این اثر برای چهار خواننده و هنر پیشه نوشته شده بود.

اولین داستانی که به ذهنمان رسید از افسانه های برادران گریم به نام «پوست خر» بود که مکرر در مورد آن به عنوان پتانسیلی برای طرح اولیه اپرا صحبت کرده بویم. اول فکر کردیم، داستان را با خری شروع کنیم که صورتی طلایی دارد و معتقد بودیم این چیزی خواهد شد که خانواده ها را سرگرم کند.

اما آخر داستان شاه می خواست با دخترش ازدواج کند و در نهایت با پوست خر فرار کرد. انتهای داستان مناسب نبود. تولیدکنندگان هم مثل ما قبول داشتند که این داستان خنده دار است اما آنها می دانستند که هیچ معلمی شاگردان خود را برای دیدن آن نمی آورد، چون از سوال های شیطنت آمیز بچه ها بعد از اپرا می ترسد.

بنابراین تصمیم گرفتیم «خوک طلسم شده» را انتخاب کنیم. همان طور که می دانید در آن دختری بود که با یک خوک ازدواج کرد اما خوک شب ها شاهزاده می شد. مدتی بدون هیچ مشکل سپری شد تا زمانی که دختر فریب جادوگری را خورد که شاهزاده را طلسم کرده بود و شوهر خود را از دست داد و ناچار شد در کهکشان راه شیری برای دوباره پیدا کردن او سفر کند.

«خوک طلسم شده» به این بداشت را داد که روش بیان ماست که می تواند بزرگسالان و کودکان را به خود جلب کند و کودکان تا زمانی که به داستان علاقمند باشند با آوازها هیچ مشکلی پیدا نمی کنند.

ما همچنین فهمیدیم که اگر صحنه تاریک باشد و هیچ اتفاق هیجان انگیزی نیفتد و موسیقی آرام و یکنواخت باشد ذهن جوان ها به اطراف می رود و دیگر توجهی به تئاتر ندارند. بعد از تکرار چند اپیزود پشت سر هم در تمرین ها، ما با اکراه یکی از اپیزودهای آرام مورد علاقه من را حذف کردیم.

این واقعا تنها صحنه ای بود که من موسیقی متفاوتی برای کودکان نسبت به اجرای بزرگسالان نوشتم. کودکان قطعا تحمل کمتری نسبت به بزرگسالان دارند. به من گفته شده بود آنها قطعه های سریع را بهتر درک می کنند. خود من هم به یاد دارم زمان که بچه بودم، تنها دوست داشتم قطعاتی با تمپوی بالا را با پیانو بنوازم و معمولا موومان های آهسته را حذف می کردم.

اما بعضی وقت ها نمی توان از آنها اجتناب کرد: لحظه های دراماتیک موسیقی کندتر را طلب می کند.

اما با وجود آنکه ما آثاری را نوشتیم که در همه جا پخش می شوند، ولی هنوز هم نمی توانیم ادعا کنیم تمام راه را پیموده ایم. سه « اپرای خانوادگی» اول ما، تعداد زیادی لطیفه داشت و صداهای اپرایی در آن زیاد بود: خوانندگان تعلیم دیده با بالاترین حد صدایشان می خواندند. اما بعد آلاسدر و من فکر کردیم زمان آن رسیده است که کاری متفاوت انجام دهیم.

اپرا نورت از ما دعوت کرد که تور کنسرتی از اپراهای مجلسی و خانوادگی برای کودکان و خانواده ها اجرا کنیم. ما ایده نوشتن مقدمه ای مینیمال بر اپراهایی با پایان بندی سبک واگنر را خیلی پسندیدیم.

بنابراین سفرمان شروع شد و در آن به هزاران موضوع جالب نادیده گرفته شده پی بردیم، از جمله عشقی که میان خواهر برادران نسبت به یکدیگر است. این ها ما را به سمت تجربه های بزرگ تری سوق داده است، اما هنوز اول راهیم.


منبع: روزنامه گاردین
نویسنده: جاناتان داو

روزنامه بهار

هستی نقره چی

هستی نقره چی

۱ نظر

  • یادم به دهه طلایی پنجاه افتاد که اپرای “اپرایی بسازیم” اثر بریتن در تالار رودکی اجرا شد با لیبرتوی ترجمه شده به فارسی برای بچه‌ها. ترجیع بندش “جارو کن” بود… هنوز زمزمه‌اش می‌شود کرد زیر لبی، بعد از سی و چند سال. افسوس.

بیشتر بحث شده است