اگر موسیقی با دامنه اثر جغرافیایی، بدون آنکه تاملی در کار باشد، شنونده را مستقیما به سوی نوعی اتفعال حسی و غریزی پیش میبرد، در موسیقی با دامنه اثر زمانی، موضوع مهم انکشاف احساسهایی است فراتر از یک حس غریزی و عاطفی ساده، موسیقی برای مخاطب خود میدانی از کاوش میآفریند که طی آن شنونده مدام کاشف قلمرو جدید از لذت شنیداری و معرفت نسبت به اثر و خود میشود. همین خصوصیت باعث میشود که ما این نوع موسیقیها را بارها و بارها بشنویم.
اگر موسیقی با دامنه اثر جغرافیایی صرفا وسیلهای برای آشکارسازی حسی غریزی و عاطفی است، موسیقی با دامنه زمانی، چون منبعی از احساسها، عواطف و اندیشههای تجربه نشده در برابر مخاطب خود قرار میگیرد. برای نمونه باید به موسیقی ای که کلاسیکش مینامیم اشاره کرد که بدلیل منبع بودن خود، شنونده را چون سالک راههای پرپیچ و خمی میکند که دارای هزاران منظر در مقابل خود است و در هر چشماندازش تجربه ای جدید را برایش تدارک میبیند.
از این روست که موسیقی کلاسیک دارای دامنه زمانی اثرگذاری بیشتری است زیرا که خود را مدام برای مخاطب خود نو و نوتر میکند، همچون شعر حافظ یا الیوت که هر بار خوانده میشوند، افق جدیدی از شناخت را میگشایند و حسی جدید و لذتی معنوی تر را جاری میسازند.
اینجا باید به گروه سومی هم اشاره کنیم. این آثار که از معدود آثار هنری در جهان هستند، دارای هر دو میدان جغرافیایی و زمانی اثرگذاری میباشند. برای مثال میتوان به شعر حافظ یا سعدی اشاره کرد که دارای هر دو میدان اثر در فرهنگ ما میباشند و یا برخی از آثار موسیقی فلکلوریک که دارای این ویژگی هستند و به همین دلیل هم مورد توجه مردم عادی و هم موسیقیدانان حرفهایاند.
در نهایت باید به موضوع مهم موسیقی و شنونده در قالب دو میدان زمانی و مکانی توجه کرد. اصولا هر اثر هنری و از جمله موسیقی دارای یک میدان درونی و معرفتی است که جوهره ارغنونی اثر را تشکیل میدهد، در مقابل موسیقی دارای سلسلهای ابزار و قوانین است که قادراند آن جوهره ارغنونی را به اصطلاح متجسد و متجلی کنند، آنان را «سازه های میانی» نام می گذاریم. در اثر دارای دامنه ی جغرافیایی، معمولا جوهره ارغنونی اثر، خود منبعث از نوعی غریزه و عاطفه ای ساده است و در مقابل، بازی با سازه های میانی تنها وسیله ای آرایشی است برای بروز آن. در مقابل در آثار با دامنه زمانی گسترده، موضوع جوهره ارغنونی اثر منبعث از احساساتی چند بعدی و گاه بسیار پیچیده است. و در عین حال سازههای میانی در این شرایط دیگر صرفا وسیلهای برای آشکارسازی اثر نیستند، بلکه خود موجب غنی شدن بیشتر اثر میگردند.
این احساس ها از یکرو به قلمرو آرزومندی هنرمند و از سوی دیگر در تقابل مدام این آرزومندی با واقعیات محیطی پیوسته اند. تداخل این چنینی در شرایطی است که هنرمند می تواند در پیوند با سازه های میانی زبانی ویژه برای خود بیافریند.
در این جا است که ویژگی دیگر موسیقی غنی و دارای دامنه زمانی گسترده تر آشکار می شود و آن تداخل مداوم قلمرو حسی و آرزومندی هنرمند با پدیده های جهان بیرون است. همین تداخلات بود که هم به غنی شدن بیشتر درونی اثر و هم به تنوع اثر انجامید. بی دلیل نیست که تنوع موسیقی از بعد از ظهور آهنگساز پدید آمد. به این تداخل، در موسیقی معاصر زمینه ها و میراث های فولکلور نیز اضافه شده، ویژگی که آهنگسازان مدرن از آن بسیار بهره بردند.
مجله هنر موسیقی
۱ نظر