با توجه به این مطالب اینگونه نتیجه میگیریم که موسیقی کلاسیک اثری است با صدا هایی توبتو که خود را چون منبعی به گوش شنونده میرسانند و او را از شنونده ای ساده و غریزی به شنوندهای خلاق و متفکر که مدام افق های جدید از احساس های درونی را در خود میآفریند، تبدیل میکند. به همین دلیل است که اثر دارای دامنه زمانی گسترده میشود و در عین حال به دلیل فرایندهای حسی پیچیدهاش طبعا دارای دامنه جغرافیایی محدودتر است.
موسیقی کلاسیک در نسبت با مخاطب خود، خود را مدام نو و نوتر میکند و مصداق این جمله است که: “چرا منظر را دیگر کنم، دیده را به هزار منظر آذین خواهم کرد” یا به عبارتی موسیقایی تر: “چرا موسیقی را دیگر کنم، اثر را با هزاران گوش خواهم شنید” موسیقی کلاسیک دارای چنین ظرفیتی است.
در زمینه سازه های میانی، مثل سازها نیز در موسیقی کلاسیک موضوع تنها تنوع آنها نیست بلکه غنیتر شدن یک ساز از طریق افزایش دامنههای تکنیکی و هنری نوازندگی آنها است.
ویولون همان ویولون ۳۰۰ سال پیش است ولی تکنیک نواختن آن در هر دوره از ادوار تکامل موسیقی کلاسیک تحول شگرفی پیدا کرده است.
پس موسیقی کلاسیک با توجه به این نکات بطور خلاصه دارای ویژگی های زیر است:
۱- در قلمرو اثر گذاری، دارای دامنه زمانی حضور بیشتر است.
۲- از تاثیرات متقابل احساسها و آرزومندی هنرمند با سازه های میانی، میراث موجود و پدیدارهای عالم خارج هنرمند و شنونده، هم عمق و هم تنوع پیدا کرده است.
۳- مدام خود را بصورت منبع ظاهر میسازد و شنوده را وارد تجربیات غنی تر و درونی تر ذهنی کرده و او را با لذات شنیداری بیشتر آشنا میسازد.
۴- با توجه به ظرفیت درونی خود، برخلاف موسیقی های دیگر که ناچارند حس را از اثری به اثر دیگر حفظ کنند، موسیقی کلاسیک قادر است، تنوع بیرونی را به تنوع درونی خود تبدیل کند و به همین دلیل خود را در خود زنده میکند. به عبارت دیگر یک اثر ارزشمند کلاسیک مدام خود را در نسبت به شنونده خود غنیتر و نوتر میکند. در این جا است که نقش شنونده در موسیقی کلاسیک بسیار مهم تلقی میشود.
۵- و سر انجام با ظهور موسیقی کلاسیک و قانون مندی های آن بود که موسیقی توانست ظرفیت والای خود را به عنوان یک منبع با چندین بعد آشکار سازد، به طوری که توانست آهنگساز را از تاثیر پذیری منفعل محیطی رها سازد. و در مقابل آهنگساز توانست موسیقی را در تنوع درونی بیانی خود به عالیترین جنبه هنر بشری تبدیل کند. تنوعی که کسل باری تکراری موسیقی پاپ را به فرایند های خلاق زایش شنیداری شنونده تبدیل کرد.
با موسیقی کلاسیک بود که به خلاقیت در زایش هنرمند، خلاقیت در زایش شنونده نیز اضافه گردید.
بنابراین در موسیقی کلاسیک اثر مدام خود را در نسبت میان شنونده، آهنگساز و نوازنده نو و نوتر میکند. موسیقی کلاسیک جهانی سه بعدی از اثرگذاری متقابل این سه میآفریند و از این رو برای درک آن باید زحمت بیشتری کشید، اما لذتی بیشتر را نصیب خود کرد.
مجله هنر موسیقی
بطور خلاصه میشه گفت: موسیقی غنی و واقعی در مقابل موسیقی ضعیف تر و سطحی تر. تمام ویژگی های دیگر موسیقی کلاسیک به دلیل این غنا و در خدمت آن هستند. مثل مدون بودن, غیر قابل دخل و تصرف سلیقه ای بودن … موسیقی با ظرفیت و قابلیت های بسیار بالاتر از مثلا پاپ. موسیقی واقعی که نیاز به وسیله ای دیگر نداره. فقط موسیقیه و بس.