در میان کتابهایی که هم کاربردی و هم تحلیلیاند [۴] نمونهی جالبی است. با وجود اینکه نام کتاب بر کاربردی بودناش دلالت دارد اما مثالهای موسیقی با قدمت بیشتر و اشارات سبکشناسانهی بیشتری نسبت دیگر کتابهای هم گروهاش دارد. برای مثال جملهی زیر نشاندهندهی روش این کتاب است: «یکی از مشخصههای بارز موسیقی در دورۀ رنسانس حرکت سلیس و پیدرپی آکوردهای معکوس اول به دنبال هم است. به این تکنیک فاوکس بوردون گفته میشود.» ص ۵۷.
[۲] و [۶] حاوی مثالهایی از آهنگسازان دیگر نیست یا اگر هست در متن اشارهای به نام آنها یافت نمیشود. واضح است که مباحث سبکشناسانه یا تحلیلی نیز در این کتابها مطرح نشده است.
این دو کتاب بیشتر مجموعهای فشرده از دستورات است که هنرجو باید بیاموزد و به نظر نمیرسد که نویسندگاناش هم قصد ایجاد دید تحلیلی در خوانندهداشتهاند. به خصوص که نام نیکلای ریمسکی کرساکف به عنوان آهنگسازی نامدار بر یکی از این کتابها ([۲]) خودنمایی میکند. کتاب او بر خلاف ارکستراسیوناش که حاوی تازگیها و خلاقیتهایی در دورهی خودش بود، یک کتاب معمولی و فشردهی هارمونی است.
[۱]، [۳]، [۴] و [۸] هارمونی فونکسیونل را مورد بحث قرار میدهند.[۱]، [۳] و [۸] نشانههای معمول هارمونی فونکسیونلرا به کار برده با این تفاوت که علائم اولی بیشتر بر پایهی توسعهای از روش اختصار نویسی «ویلهلم مالر» است و دومی و سومی سبک روسی را به کار میبندند. [۴] از عدد نویسی رومی استفاده میکند. بقیه (به جز [۹] که ترکیبی از علائم را به کار گرفته) باس شیفره را با تغییرات کمی به کار میبرند. شاید تنها تفاوت قابل توجه علائمی باشد که [۷] برای راهنمایی حرکت باسها به کار گرفته است، علائمی گرافیکی با استفاده از اعداد و جهتنماها که به خواننده راهنمایی میکند چگونه باس را حرکت دهد.
جهتگیری مثالها و نمونههای تاریخی که در کتابهای مختلف آمده؛ با توجه به اهداف و نگرش نویسنده (در زمان نوشتن نسخهی اصلی کتاب) تعیین شده و به همین علت گرایشهای جغرافیایی و سبکی زیادی در آن موجود است. برای مثال در توضیح آکورد هفتم نمایان در [۱] ۶ مثال از ۱۴۵۰ تا ۱۶۵۰ برای نشان دادن پیشزمینههای تاریخی و نحوهی تکوین استفاده از این آکورد و بیش از ۱۰ مثال نیز از «باخ»، «هندل»، «ویوالدی»، «تلمان» از دورهی باروک برای نمایش استفادهی مشخص از این نوع آکورد درج شده است؛ در حالی که در [۳] تنها یک مثال از «شومان» در معرفی و مثالهایی از «کالینیکوف»، «هندل»، «آرنسکی»، «چایکوفسکی»، «بتهوون» و «گریک» در مبحث «پرش در حل آکورد دومینانت به تونیک» ص ۱۵۷ دارد. [۴] نمونههایی از شومان، «شوبرت» ویوالدی و چایکوفسکی ص ۹۹ ارائه کرده که کاربرد آکوردهای هفتم نمایان و روشهای حل آنها را نشان دهد. [۷] مثالهایی از «هایدن»، بتهوون، «موتزارت» و باخ دارد.
همچنین نکتهای که در [۷] با دیگران متفاوت است، استفادهی این کتاب از نمونهی «آهنگهای عامیانهی» کشورها و فرهنگهای گوناگوناست. [۸] نیز پس از هر مبحث بخشی تحت عنوان «نمونههایی از آثار هنری…» که استفادهی حقیقی از دستور یا حل مورد نظر در آثار آهنگسازان میپردازد. این کتاب هم مانند[۳] در انتخاب نمونههای هنری گرایش آشکاری به آهنگسازان روسی دارد (۵).
یک نگاه ساده به نام آهنگسازانی که آثارشان به عنوان نمونهی قسمت آکوردهای نمایان ارائه شده، مشخص میکند که [۱] بیشتر به قصد ریشهیابی تاریخی و با نیمنگاهی به سبکشناسی، [۹] با همین قصد اما با گرایشی عملگرایانهتر و با هدف آشنایی هنرجو با آن تفکر موسیقایی البته بل تکیه بر مثالهای مشهورتر و البته با گرایشی آشکار به آهنگسازان فرانسوی، [۳] با گرایش عملی به موسیقی ملی روس در قرن نوزدهم، [۴] برای نشان دادن حالتهای مختلفی از دورههای آهنگسازی و [۷] تنها با تکیه بر مثالهایی از موسیقی استادان بزرگ موسیقی آلمانی،نمونههای خود را انتخاب و مرتب کردهاند.
مثالهای [۲] و [۶] چون ترکیب خود مولف است و برای درس هارمونی تالیف شده (و نه ارائهی هنری در یک اثر) کمتر از این نظر قابل بررسی است، هر چند که در همانجا هم (به خصوص در نوشتههای ریمسکی کرساکف که شخصیت آهنگسازیاش در کتاب کاملا هویدا است) ردپایی از نگاه تاریخی و جغرافیایی مولف به چشم میخورد.
۱ نظر