آشنایی با شادروان خالقی، سبب بیداری ذوق موسیقی در خانلری ش، مدتی به نوازندگی ویلن پرداخت، ولی چون نمیتوانست بطور جدّی به موسیقی بپردازد، بتدریج نواختن ویلن را ترک کرد و به این اندیشه روی آورد که دربارهء «آهنگ کلام» مطالعه کند و عناصر سازندهء «لحن را در لفظ» مورد بررسی قرار بدهد؛ به همین سبب نه تنها موضوع رسالهء دکتری خود را «وزن شعر فارسی» انتخاب کرد، بلکه بعدها هم که برای ادامهء مطالعات به کشور فرانسه رفت (۱۳۲۷ خورشیدی) به سوی دانش فونتیک و زبانشناسی روی آورد. خود او نوشته است:
… امّا در طیّ این مدت، مطالعه و تحقیق در این باب را ادامه دادم و خاصّه در قسمتی که مربوط به حروف و مصوّتها و هجاهاست، در آزمایشگاه انستیتوی فونتیک پاریس به تجربه و آزمایش پرداختم… (وزن شعر فارسی، ص ۱ مقدمه)
استاد خانلری، قریب دو سال در زمینههای چهارگانهء علم فونتیک، یعنی: فونتیک وصفی یا تشریحی، فونتیک تاریخی، فونتیک تطبیقی و فونتیک تجربی به مطالعه پرداخت و رسالهای هم با عنوان «دربارهء فونونتیک زبان فارسی»نوشت که قصد داشت به منزلهء رسالهء دکتری ادبیات فرانسه، به تصویب شورای دانشگاه سوربن برساند، ولی یارانش احراز این درجهء علمی را دون شأن وی دانستند و او را از این کار باز داشتند.
در سال ۱۳۶۶ دکتر خانلری، بخش نخست این رساله را در اختیار این بنده نهاد و
گفت: «ببینید ارزش چاپ در ایران را دارد؟» دو سه هفته بعد، به ایشان عرض شد: کار بسیار پرارزشیست و به قول بیهقی «موی در کار او نتوانستی خزید.» ولی، چاپ آن در ایران بهتر است ضمیمهء ترجمهء فارسی آن باشد. فرمودند: «خود من هم همین نظر را دارم.» از آن پس دیگر مجالی پیش نیامد تا در اینباره پرسشی بشود.
اکنون بیلطف نیست به رویدادی اشاره کند که در همین باب است و از زبان خود استاد شنیده شده است. میفرموند:
… در انستیتوی فونتیک پاریس در باب حافظ خطابهای ایراد میکردم، برای اینکه حاضران، با سخن خواجه چنانکه هست آشنا شوند، در پایان خطابه یکی از غزلهای او را به فارسی قراءت کردم. بعد از خاتمهء سخنرانی یکی از استادان کنسرواتوار موسیقی، نزد من آمد و گفت: آیا نت موسیقی این قطعه را همراه دارید؟ او، تصور کرده بود که من یک اثر موسیقی ایرانی را به گوش حاضران رساندهام. وقتی به او گفتم این فقط یکی از غزلهای حافظ بود، تعجب کرد و گفت: مگر میشود زبانی تا این مایه آهنگین باشد. (جمعه چهارم مهر ۱۳۶۶).
***
دلم رضا نمیدهد که به قول بیهقی«لختی قلم را بر وی بگریانم» زیرا نگارنده بر این رای پای میفشارد که آفرینندگان آثار هنری و ادبی هرگز نمیمیرند. تا آثارشان زنده است، نام آنان نیز جاودانه است. سعدی خود میدانست که آوازش پس از مرگ هم از گلستاناش شنیده میشود:
من آن مرغ سخندانم که در خاک رود صورت
ولی آواز میآید به معنی از گلستانم
استاد دکتر پرویز ناتل خانلری نیز در«سخن» و «سخنش» همواره انوشه است.
در سخن پنهان شدم چون بویِ گل در برگ گل
هرکه میخواهد مرا، گو در سخن بیند مرا
بیت گویی از زبان مؤسس دانشمند مجلهء سخن و پاسدار صدیق و فداکار سخن پارسی، سخن میگویدو برابر است با مضمون این بیت صائب تبریزی:
محو کی از صفحهء دلها شود آثار من
من همان ذوقم که مییابند از گفتار من
قلم را با این شعر خاقانی از تحریر باز میدارد و به روان پاک آن بزرگوار ادب فارسی و دوست کمنظیر درود میفرستد:
او، کوه علم بود که برخاست از جهان بیکوه، کی قرار پذیرد بنای خاک
بر دستِ خاکیان خپه گشت آن فرشته خُلق ای کاینات، واحزنااز جفای خاک
اول اسفندماه ۱۳۶۹
***
هنوز مرکب این نوشته خشک نشده بود که آقای صارمی تلفنی خبر داد: «زهرا خانم هم رفت. »دلم فروریخت. . . سه هفته پیش بود که با سعـیدی سیرجـانی و صـارمی و دکتر امامی و مهندس حسن رضوی به دیدار زهرا خانم رفته بودیم. به هنگام بدرود، در پاسخ تمنّای این دوستدار مبنی بر حفظ شکیبایی و تندرستی، این بیت خواجه را خواند:
خرّم آن روز کز این منزلِ ویران بروم راحتِ جان طلبم، و ز پی جانان بروم
آن روز یقینم شد که این بانوی زنده به مهر، بیمهر یار تاب زیستن ندارد، و امروز می بینم:
منزل حافظ [زهرا] کنون بارگه پادشاست دل سوِی دلدار رفت جان برِ جانانه شد
روانشان شاد، و یادشان جاودانه گرامی باد
مجله ایران شناسی
۱ نظر