یادداشت زیر نه قرار است نکته ای بدیع را در بر داشته باشد و نه در تکاپوی یافتن راه چاره ای است، بلکه بیشتر نوشته ای است که مروری اجمالی بر چرایی پدید آمدن وضع موجود موسیقی هنری در ایران بیندازد؛ این بار با تمرکز بر قشری خاص که می توانست بزرگترین حامی جریان موسیقی هنری کشور باشد و نیست.
بزرگترین فاجعه ی جریان فعلی موسیقی کنونی ایران، نه نوع نگاه بی تفاوت و – در بهترین حالت- ابزاری بالادستی ها به آن که فقدان شعور موسیقایی در قشر به اصطلاح “خاص” جامعه است، قشری فلج از لحاظ موسیقیایی، با گوش های تربیت نشده و دیدی به غایت سطحی در موسیقی.
بسیاری بر این عقیده اند که این قشر به راستی “خاص” نیستند و نیک می دانیم چنین نیست. شخصا معتقدم که اتفاقا ایشان نه “روشنفکرنما” که معمولا انسانهایی فرهنگی هستند که فلسفه می دانند، کتاب می خوانند، فیلم خوب می بینند، – معمولا – فکری باز دارند و احتمالا دستی هم به هنر برده اند، اما وقتی کار به موسیقی می کشد، به انتخاب هایی می رسند که تنها کارکردشان ژست گرفتن است و تنها ویژگی شان “عجیب غریب” بودن و نه “عجیب غریب” و آوانگارد به معنای عمیق آن که به شکل بسیار ظاهری و صوری و معمولا پاپ اش!
مثال هایش را همه می شناسیم و از فرط کلیشه ای بودن از بریم: تام ویتس، تایگر لیلیز، پی جی هاروی، نیک کیو و ده ها نوازنده و خواننده ی عامه پسند مشابه دیگر و از ایرانی ها محسن نامجو تا حدی حامد نیک پی، شاهین نجفی و خیل گروه های راک ایرانی؛ البته بسیاری در این میان در حد همان “محسن چاووشی” و “داریوش اقبالی” می مانند.
صحبت های تمامی این دوستان نیز به گوش آشناست: از هر ده کلمه -خطاب به مخالف- هشت تایش “تعصب” است و دو تای دیگرش “نوآوری”، بی ذره ای بار فنی.
با این حال این قشر در عمل به گونه هایی از موسیقی علاقه مندند که اتفاقا نخ نما شده ترین ساختارها و کلیشه ای ترین فرمول ها را به کار می گیرند که دست کم صد سال است در موسیقی هنری غربی و حتی ایرانی منسوخ شده است.
برای نمونه می توان به بحث های محسن نامجو در مصاحبه هایش رجوع کرد که بر پایه ی یک سری پیش فرض های تئوریک خام، سطحی و از اساس غلط بنا شده است که شکل اصولی و درستشان را -البته با تفاوتهایی- علی نقی وزیری در حیطه ای دیگر، صد سال پیش آزمود و اجرا کرد و پس از اصلاح و پیرایشی چند دهه ای به جریان غالب موسیقی کنونی رسید (و از لحاظ نظری نیز بسیاری از آن مبانی نظری رد شد).
این مقایسه البته اجحافی است بزرگ در حق وزیری، اما از برخی جنبه ها شباهت هایی بین این دو “تفکر” وجود دارد، بماند که نامجو در پیاده کردن بسیاری از بحث های خود در اکثر قطعاتش نیز ناتوان است.
نگارنده به هیچ عنوان منکر برخی ارزشهای موسیقایی و هنری برخی اسامی ذکر شده در متن نمی گردد، اما علاقه و پیگیری شنوندگان ایرانی این گونه آثار به طرزی افراطی زیاد است و به همان اندازه نیز نسبت به خیل آثار ارزشمند موسیقایی دنیا بسیار اندک است.
نشستن در جمع های به اصطلاح هنری کافی است تا کشف کنی نصف بیشتر این دوستان “راکر” و یا لااقل “راک باز” هستند؛ در حالی که در هیچ جای دنیا موسیقی راک این چنین به عنوان نوعی موسیقی “خاص” و مورد علاقه ی “بچه هنری ها” شناخته نمی شود و این مهم را می شود از جو این کنسرتها و از همه مهم تر، از ساختار ساده ی غالب قطعات موسیقی راک دریافت (و البته تعجبی نیز ندارد که همگان راک باز شده اند، حفظ کردن چند آکورد ساده روی دسته ی گیتار الکتریک کافی است تا شما هم “راک گیتاریست” شوید!). دریافتن ریشه ی این مساله شاید نیاز به تحقیقی جامعه شناسانه داشته باشد.
با کلیت مقاله تا حد زیادی موافقم اما بهتر با اسامی بازی نکنیم براستی اقای چاوشی تافته ای جدا بافته در موسیقی پاپ ماست که تمام تلاش خود را برای این بیرون رفتن از این منجلاب میکند ، داریوش اقبالی همینو بس با تاریخ این مملکت گره خورده شعرهایی که ایشان اجرا کرده اند از یادها نخواهد رفت
من هم با کلّیت مقاله موافقم و خیلی خوب است که چنین مقالاتی پیگیری شود، چون به آن نیاز داریم.
در مورد موسیقی راک باید بگویم که جریان اصلی راک دقیقن همان چیزی است که شما میگوئید، ولی با کمی دقت و جستجو و عرق ریزی در کشف این سبک موسیقی به زیرشاخه ها و جریانهای غالبا ناشناخته ای در بستر موسیقی راک میرسیم که نه تنها از لحاظ هنری چیزی کم ندارند، بلکه نوآوریهایی در آنها به چشم میخورد که واقعا بدیع و غنی هستند. چه مثالی واضحتر از پراگرسیو راکهایی مانند کینگ کریمسون، پراگرسیو متالهایی مثل اپث یا دریم تئاتر، پست راکهایی مانند ماگوی یا مونو و … .
حرف آخر اینکه: باز هم میگویم، این دست مطالب را در سایت بیشتر کنید.
جناب احمدرضای عزیز،
ممنون از اظهار لطف شما، اما گمان می کنم که خود پاسخ خود را داده اید: داریوش اقبالی “شعرهایی” را اجرا کرده اند که از یادها نخواهد رفت! و گویی در این میان آنچه بی اهمیت است نوع تصنیف و اجرای این شعرهاست.
با سلام مجدد خدمت جناب صلواتی
من هم همچون شما در ارسال نظرم کمی عجله کردم و شاید میبایستی کمی بیشتر مساله رو باز میکردم ، ببینید منظور من از این حرف صرف اشعار اجرا شده توسط ایشان نبود مقصود اینبود که در این مقاله شما بی محابا به سراغ اسامی رفته اید موسیقی طنین جامعه ماست نباید همه را به یک دیدگاه نگاه کردید موسیقی زمان داریوش و آن شرایط اجتماعی کجا الان کجا ، شاید دروغ نگفته باشم دست کم پنج شش بار به دقت و با حوصله متن شما را خواندم اما متاسفانه باز هم نتوانستنم سر و ته این کلاف سر در گم را پیدا کنم با مقدمه نوشته شما کاری ندارم اما بالاخره هدفی از این نوشته داشته اید اگر درد شما پیروان ! شاهین نجفی و سطح موسیقی اوست و نالان از این وضع خب جاستین بیبر چشم ابیها که بدتر است ! (نسبت به موسیقی خودشان) چرا در انتهای راه از اشخاصی همچون داریوش انتظار آوانگارد بودن دارید گرچه به یاد دارم ایشان در مصاحبه ای عنوان کردند نمیتوانند تغییر سبک و سیاق بدهند و در توانشان نیست ! همینو بس چیزی که باید خواندند
در میان اسامی بدنبال چه بودید که گفتید در این میان خیلی ها در حد همان محسن چاوشی ماندند موسیقی این دو فرقه فرسخها از هم فاصله دارد فقط کم بود به موسیقی رپ هم اشاره کنید ! در مورد موسیقی پاپ هم که دنبال میکنم فکر میکنم قطعاتی همچون قطار و هر روز پاییزه نگرش اقای چاوشی را بخوبی نشان میدهد .
منتظرم قسمت دوم مقاله رو بخونم اما می تونم حدس بزنم بقیه اش چیه.
اگر از آن چه در میان جوانان ما متاسفانه پرطرفدار ترین است، مثل ساسی مانکن و بروبکس و این مزخرفات فاکتور بگیریم و موسیقی رژیم سابق و لوس آنجلسی را هم حساب نکنیم، آن چه می ماند، کلا از نظر مخاطب در اقلیت است. خواه فولک باشد یا جز یا راک یا کلاسیک.
فکر می کنم بر خلاف آن چه در لید متن نوشتید قصد وصله چسباندن دارید. به راک.
الان که جز شده ابزار ژست موزیسین ها. چرا نامی از جز نمی آورید؟
چرا از کلاسیک نامی نمی آورید. موسیقی سنتی و اهالی اش هم که کم ژستی نیستند. حالا این وسط همه به راک می پرند و نام محسن نامجو را که هیچ ربطی به این سبک ندارد و هیچ ارزشی ندارد کنار راک قرار می دهند.
اگر نمی دانستید، بدانید، موسیقی ذاتا در ایران ابزار ژست است. آن طرف تر در مقاله ای راجع به تعرفه گمرک پیانو، شخص فهمیده ای، کامنت گذاشته که شما مرفه بی دردید و حرام خور!
چرا چون آقا مستاجر است و کسانی که برای موسیقی پول خرج می کنند را مرفه و حرام خور می بیند.
در این اجتماع خود بخود موسیقی ژست می شود. حالا شما از عمد یا سهو راک را چاشنی مقاله تان می کنید. راک با آن همه سوإ تفاهم های بومی که به هزار چیز بی ربط چسبانده اندش.
با خفاش شب و آن پسر و دختری که نا مادریشان را کشته بودند وقتی مصاحبه کرده بودند به زور اس چند گروه راک را چپانده بودند که یعنی این موسیقی بوده که باعث این فجایع شده.
هیچ می دانید اولین خیره بزرگ بین المللی در صنعت موسیقی حاصل کار همین راکر ها بوده! کنسرت برای بنگلادش در سال ۷۰ .
راکر ها ژست می گیرند با اجرا های زیر ۱۰۰ نفر یا سنتی ها و پاپی ها با کنسرت های تور ایران… عکس های مجله و …
منصف باشید
قبل از این که پاسخی خطاب به دوستانی که کامنت گذاشته اند بدهند، ذکر این نکته را ضروری می دانم که این نوشته قرار نبود اصلا در هارمونی تاک منتشر شود و در ابتدا یادداشتی شخصی بود در واکنش به آنچه در اطرافم می دیدم، در صفحه ی شخصی بنده در فیس بوک. به همین دلیل هم هست که چنین ادبیاتی دارد که ممکن است برای نشر در یک نشریه ی تخصصی موسیقی چندان مناسب نباشد.
با این حال، در پاسخ به خانم یا آقای “س” توضیحی میدهم. تمرکز اصلی این نوشته (علی رغم ساختار نامنسجمش) -همانطور که در ابتدای آن هم اشاره شده- نه یک نوع موسیقی خاص، بلکه نحوه ی نگرش شنوندگان به اصطلاح “خاص” به انواع موسیقی است. فکر می کنم که شما حداقل در این نکته با من هم عقیده اید که آثاری که بتوان به راستی آنها را از لحاظ هنری و فنی ارزشمند و جدی تلقی کرد، در موسیقی کلاسیک بسیار بیشتر است تا مثلا موسیقی راک!و جالب آنکه هنگامی یک اثر پاپ یا راک ارزشمند شمرده می شود (به خصوص پاپ های وطنی) که به موسیقی کلاسیک اندکی نزدیک می گردد! باری، مقصود اصلی این یادداشت مطرح کردن نقدی بود نسبت به شنوندگان و قشر به اصطلاح روشنفکر ما، که بدون قدرت تحلیل موسیقایی، تنها بر اساس برخی ظواهر به برخی موسیقی ها به صورتی افراطی و بیش از ظرفیت آنها توجه می کنند و نسبت به برخی دیگر که دارای ارزش بیشتری هستند به شدت بی توجه اند و گاه حتی مخالف بی آنکه بدانند دقیقا با چه چیزی مخالفند!
پس کل پاسخ شما راجع به این که چه موزیسینی ژست می گیرد یا نمی گیرد خارج از بحث است، با این حال نمی توان از نظر دور داشت که اکثر دوستان به اصطلاح “زیرزمینی” هم معمولا محتوای آنچه که ارائه می کنند (از نظر فنی) تفاوت آنچنانی با آن اسامی ای که در ابتدای پیامتان ذکر کردید ندارند.
ضمنا این که اولین کنسرت خیریه را کی برگزار کرد یا این که بر روی موسیقی راک چه برچسب هایی چسبانده شده ارتباط چندانی با بحث و ارزشگذاری هنری این موسیقی ندارد.
آقای صلواتی خودتان به ادبیات و ساختار ضعیف مطلبتان اشاره کرده اید که کار مرا کمی راحت تر می کند.
در کل خودتان هم نمی دانید از چه گله کردید.
در واقع آن چه باعث پریشانی حال شما شده، در دنیای امروز در تمام کشورها اتفاق افتاده و بدیهی است.
نگاهی به آمار فروش بیانگر این مسئله است.
این که خاص بودن چه معنی ای دارد در لا به لای نوشته های شما تعریف شده.
معنی اش از نظر شما این است که هرچیزی که بقیه گوش نمی کنند را باید گوش کرد.
از آن جا که موسیقی کلاسیک کمترین طرفدار را در ایران دارد شما معتقدید خاص ها باید کلاسیک باز باشند.
این نوع نگاه بسیار دگم و کهنه است.
اصولا چیزی که شما دنبالش هستید شاید در همین کشور معنی و مفهوم دارد چون اگر از یک اروپایی معمولی یا حتی موزیسین بپرسید چه موسیقی ای را دوست دارد، نمی تواند به این سوال شما جواب دهد چون دایره لذت بردن آن ها از موسیقی بسیار وسیع تر از یک فرد تیپیکال ایرانی است.
جدا از این مسئله که موسیقی در فرهنگ آن ها و در زندگی روزمره آن ها کاملا زنده است، خاص بودن جایی در فرهنگ امروزه ندارد.
شما جوان هستید و دوستانتان نیز. این مسائل برای سنین شما جذاب است.
اصولا خاص یعنی چه؟
با دید شما خاص یعنی کسی که علاقه خود را به چیزی برای سایرن پررنگ نشان می دهد؟
****
خاص همان نگاهی است که بالا دستایان دارند.
خاص همان آفتی است که مانع رشد فضای موسیقی کشور شده و هر بار هم شخصی می آید و انگار که راه حلی برای حوزه موسیقی ایران پیدا کرده، مقاله ای می نویسد و های و هویی راه می اندازد.
توصیه من برای شما که تازه به این حوزه پا گذاشته اید و مطمئنا علاقه مندید یا خودتان سازی می زنید این است:
خودتان را محدود نکنید. شما که ظاهرا با موسیقی کلاسیک آشنایی دارید می دانید که شروع موسیقی جدی کلاسیک از کجا بوده.
خاص بودن را رها کنید. دید شما در مورد موسیقی مثل همان راکرهایی است که به صرف تکنیک Dream Theater را حلوا می کنند و روی سرشان می گذارند.
تکنیک به تنهایی فاقد ارزش است.
زیر زمین در ایران حاصل چیست؟
حاصل کسانی که دید خاص خودشان را به متولیان موسیقی خورانده اند.
ژست هم مخصوص کسی است که هنوز در اول راه است.
آقا یا خانم “س گ” عزیز، بار دیگر تکرار می کنم که لطفا در مورد تجربه ی شنیداری شخص دیگری این چنین قضاوت نکنید. این قضاوت غلط را به عنوان پیش فرض گرفتن و ادامه دادن بحث طبق این پیش فرض کل بحث را به بیراهه می برد، که برده است.
موضوع نوشته بسیار واضح است و متوجه نمی شوم که چرا این گونه سعی دارید همه چیز را آشفته و مبهم نشان دهید: در ایران موسیقی هایی که دارای ارزش هنری کمتری هستند به اندازه ای بیش از ظرفیتشان (در مقایسه با سایر گونه ها) مورد توجه اند، حال آنکه موسیقی های جدی تر چنین وضعیتی ندارند.
از سوی دیگر این عدم تناسب میان سایر حیطه های هنری و موسیقی هم وجود دارد، کسی که در سینما به کمتر از بیضایی راضی نیست، در موسیقی به این نتیجه می رسد که “چه فرقی داره، گاهی آدم دوس داره شهرام شب پره گوش بده!” و بدبختانه این “چه فرقی داره” را به ارزشگذاری های موسیقاییشان نیز راه می دهند، بی تلاشی برای دانستن و جستجو.
ضمنا بد نیست به نکته ای در این زمینه اشاره کنم: موسیقی تفریحی شاید در جای خود (مثلا دیسکو!) مناسب باشد به دلایل متفاوت (که حتی روی این مساله هم تا حدی بحث وجود دارد)، اما مساله اینجاست که این نوع موسیقی نباید تبدیل به فرهنگ شنیداری و جایگزین مفهوم “موسیقی هنری” (در تقابل با “موسیقی کاربردی”) شود. در ایران مساله همین است، که جای هیچ چیز مشخص نیست. تا کسی بیان می دارد که چرا موسیقی هنری جدی گرفته نمی شود، فریاد “نسبی بودن ” موسیقی و عدم تفاوت میان انواع موسیقی و زیرسوال نبردن ذائقه ی مخاطب عام و … مطرح می شود.
اگر در غرب چنین است و چنان، لااقل جای هر چیز کمابیش مشخص است. آمار فروش و غیره هم به منوال بحث های پیشین ارتباطی با موضوع مورد نظر ما ندارد که امیدوارم مجبور نشوم دلیل این مساله ی بدیهی را هم توضیح بدهم!
این بخش از پاسخ شما: “خاص بودن را رها کنید. دید شما در مورد موسیقی مثل همان راکرهایی است که به صرف تکنیک Dream Theater را حلوا می کنند و روی سرشان می گذارند.
تکنیک به تنهایی فاقد ارزش است” در واکنش به کدام قسمت از متن یا کامنت های بنده است؟ اگر نوشته ی من نامنسجم است، لااقل دیگر شما به خاکی نزنید.
ضمنا دوست عزیز، متوجه تکرار عبارتهایی چون “شما جوانید” یا “تازه به این حوزه پا گذاشته اید” یا “توصیه ی من به شما این است” و … چیست. آیا قرار به این وسیله چیزی اثبات شود؟ آیا با این شیوه می توان بحث را پیش برد؟ این را هم به آن مورد “کنسرت های خیریه ی راک” اضافه کنید.
در آخر، استدعا دارم که تفاوت میان “محدود نکردن خود” و “پذیرش و قبول بی چون و چرای هر چیزی” را دریابید.
آقای صلواتی مسئله تکنیک از نوشته شما داد می زند. لازم نیست حتما نوشته باشید.
هرچه به عنوان کامنت گذاشته شده به بخشی از مطالب شما باز می گردد.
شاید اگر حوصله کنم ربطش رابرایتان ایمیل کنم.
به هرحال همیشه در ایران عده ای دشمنی خودشان را با برخی سبک ها به وضوح اعلام می کنند که معمولا هم بر می گردد به راک. چرائیش را باید از خود شما پرسید.
تمام همین مطالب را بعدا مرجع قرار می دهند و روی موسیقی برچسب می زنند.
شما اگر به موسیقی علاقه مندید نباید آب به آسیاب دیگران بریزید. هم شما و هم اکثر نویسنده های اخیر این سایت. دیگر از امثال کاوه رهنما و شیدا شیدایی و سحر شهاب خبری نیست. من هیچ کدام از این حضرات را نه دیده ام و نه می شناسم اما مطالبشان را خوانده ام.
شما و آقای پورقناد مواضعی دارید که در مورد ادیان اتفاق می افتد.
شما به صورت واضح طرفدار موسیقی سنتی هستید.
حتی در نوشته هایتان در خصوص موسیقی کلاسیک و سئوال هایتان در مصاحبه ها می توان این را به وضوح دید.
هرچند وقت به چندوقت سری به موسیقی راک می زنید و چیزی را بهانه می کنید تا از خود این موسیقی بدی بگوئید.
یک نویسنده دیگر اینجا مطلب نوشته برای فوت فلان نوازنده سنتور، شما کامنت می گذارید و عین همین کاری را که با کامنت اول من کرده اید تکرار می کنید.
این اولین باری است که من مصرانه با نویسنده ای از این سایت مستقیما وارد بحث می شوم.
بفرمائید تحقیقاتی را که روی موسیقی ایران شده ملاحظه کنید.
دیده اید چه اراجیفی را در آخر نتیجه گیری کرده اند؟
موسیقی موسیقی است و امروزه بیشتر از این که هنر باشد بیزنس است.
هیچ ارکستر سمفونیکی بی پول کار نمی کند و هیچ آهنگ سازی برای رضای خدا کار نمی کند.
اکثر کارهای خوب در تاریخ سفارشی بوده. که خودتان بهتر می دانید.
پس از نظر بیزنس بودن فرقی بین کلاسیک و سنتی و پاپ و … نیست. همه بیزنس است. همه باید بفروشند.
یک بیزنس سالم و شفاف آن چه را می طلبد که مد نظر همه ما است. این بیزنس وجود ندارد. به هر دلیلی. حالا چون جای دیگر مشکل است شما چرا چماقتان را توی سر کس دیگری می زنید.
مطالب آقای صداقت کیش را که انقدر خودش فکر می کند باز و انتقادی است کوچکترین چیزی راجع به دوران حاضر ندارد. از سانسور موسیقی صحبت می کند تا آخر دوران رژیم سابق.
اگر واقعا هدفتان تولید محتوا در جهت بالا بردن آگاهی است کمی منصف باشید و جرات به خرج دهید. آیا مشکل موسیقی ما این است که عده ای کافی شاپ نشین راک گوش می کنند تا موسیقی با لیوان کاپوچینوشان جور در بیاید.
یک سر بزنید به آموزشگاه ها. معلم ها را ببینید. این ها به بچه های من و شما و به برادران و خواهران من و شما می خواهند موسیقی تعلیم دهند.
یک سر به همین نوازنده های رک بزنید. بشناسیدشان. ببینید چه عشقی به موسیقی دارند ولی چخ خفتی در این اجتماع متحمل می شوند.
باز می دانم می خواهید بگویئد این به نوشته ربطی ندارد. اما دارد.
مقاله خوبی بود. نظر خواننده ها جالب تر بود. با آقای صلواتی موافقم اما بقیه نظر ها هم هر کدوم به نکته ای اشاره کرده بود که درست بود. فکر می کنم خود موضوع خیلی چالش برانگیز بود. در کل ممنون.
دوست عزیز، س گ،
چند نکته در نظرتان مستقیما خطاب به من و نوشتههایم بود که لازم دیدم برای روشنتر شدن برخی از آنها توضیحی برای شما و دیگر خوانندگان بدهم، اگر چه ممکن است اینجا جای مناسبی برای پاسخ به آنها نباشد و بحث دو جانبهی شما و نویسندهی مطلب را منحرف کند (امیدوارم هر دو مرا به خاطر آن ببخشید). توجه داشته باشید؛ به علت سرشت ایرادهایی که مطرح کردهاید بعضی پاسخها کلی و بعضی هم جزئی است.
پیش از آن که یک به یک به آن نکات بپردازم ابتدا اجازه بدهید مطلبی را در مورد مقالاتم بگویم، قریب به اتفاق مقالاتی که در اینجا منتشر کردهام (شاید جز دو یا سه مورد) قبلا در نشریات کاغذی منتشر شدهاند و همین امر -چنان که گاه در پینوشت بعضی از آنها نیز اشاره کردهام- تصویری نامتوازن پدید میآورد. اینها در نشریات و همراه مجموعههای دیگری از مقالات منتشر میشوند و در آن مجموعه معنای کامل مییابند. از طرف دیگر برخی از این مقالاتم تحقیقاتی هستند و بر یک موضوع بسیار محدود تمرکز دارند. به همین علت شما پراکندگی در میان آنها میبینید. دلیل انتشار دوبارهشان در این سایت یا در جاهای دیگر هم آن است که من فکر میکنم این مقالات بعد از مدتی از انتشار اولیه بهتر است به طور رایگان در اختیار علاقهمندان قرار بگیرند و تنها در انحصار یک مجلهی احتمالا غیرقابل دسترسی باقی نمانند. اگر این پراکندگی، شما یا خوانندگان دیگری را آزرده است من از طرف خودم پوزش میخواهم.
به مجموعهای از نویسندگان با پیشینهها، تخصصها و علاقهمندیهای متفاوت ایراد گرفتهاید که چرا در مورد یک گونهی موسیقی (یا مجموعهای از گونهها) که پرطرفدارترند کمتر مینویسند (یا اصلا نمینویسند) و البته بعضی را هم با این نوع موسیقی دشمن شمردهاید (که پاسخ برعهده ی خودشان است). من درمورد انگیزهی دیگران چیزی نمی توانم بگویم اما بگذارید تنها در پاسخ آن قسمت که مرتبط با من است بگویم دلیل این که من به آن نوع موسیقی مورد توجه شما نمیپردازم نه دشمنی است و نه حتا این که از آن بدم بیاید. در حقیقت از نظر من موسیقی راک (یا هر نمونهی دیگری که مد نظر شماست) هم یکی از گونههای موسیقی است که امروزه وجود دارد و در میان فرآوردههایش آثار موفق و ناموفق به چشم میخورد، مثل هر نوع موسیقی دیگر. بعضی از این آثار (چه ایرانی و چه غیر آن) برای من هم مثل شما گاه جالب، گاه لذت بخش، گاه تفکر برانگیز و … هستند. کار فکری من در حوزهی موسیقی معطوف به نقد و پژوهش است تلاش می کنم تا آنجا که ممکن است این مقولات با تعصبهای شخصی محدود نشوند و به وجهی دانشم را تبدیل به ابزار نظارت اجتماعی نکنم. اکنون ممکن است بپرسید پس چرا چیزی در مورد آن موسیقی در نوشتههای من موجود نیست؟ پاسخ دو بخش دارد؛ اول این که برخلاف تصورتان گاه چنین کردهام البته بیشتر به شکل سخنرانی (که آخرین مثال آن «موسیقی زیرزمینی ایران از منظری موسیقیشناختی» در سال ۱۳۸۹ بود)، متاسفانه تا امروز فرصت مکتوب و منتشر کردنشان دست نداده است. پس می بینید که موضوع در مورد من فقدان نیست بلکه قلت است. اما چرا کم؟ پاسخ در تواناییهای من نهفته است. من تنها با یک یا دوگونهی موسیقی به طور مناسبی آشنا هستم (یا اگر ترجیح میدهید در مطالعهی آن متخصص هستم) بر همین اساس میکوشم از حوزههایی که برای ورود به آنها دانش کافی ندارم، اجتناب کنم. در این مورد هم مثل موارد دیگر مطالعاتم، تنها زمانی دست به کار میشوم که مطمئن باشم توانایی لازم در من هست. شاید یک مثال زندهی فارسی زبان به بحث کمک کند تا آستانه ی این توانایی را روشنتر کنم؛ «نصیر مشکوری» نویسنده ای است که عموما بر موسیقی مورد اشارهی شما متمرکز است و این توانایی را دارد. مسائل آن حوزه را خوب می شناسد و در اثر مدت زیادی فکر کردن در حوزهی مورد بحثمان مجرب شده است. به نظر من بهتر است هر کسی به کاری بپردازد که برای آن توانایی کسب کرده است. وقتی من خودم را با چنین نمونهای مقایسه می کنم متوجه میشوم که مگر در مواردی بسیار خاص نباید به این منطقه وارد شوم.
در مورد ترکیب مطالب گفتگوی هارمونیک و این که بعضی از انواع موسیقی اخیرا کمتر در آن منتشر می شود به عنوان یکی از نویسندگان (و نه تصمیم گیرنده) میتوانم بگویم این موضوع مورد توجه خود من و همکارانم هم قرار گرفته است. تا آنجا که من اجازه ی اظهار نظر دارم میشود گفت که؛ گفت و گوی هارمونیک با کمک نویسندگانی علاقهمند که هر یک در بارهی بعضی موضوعات مینویسند، پا بر جاست. هنگامی که یکی از این نویسندگان به هر دلیل (اعم از تغییر جریان زندگی یا …) دست از نوشتن میکشد یا رشتهی کارش را عوض میکند ممکن است نتوان جایگزینی برای او یافت. با این وجود گسترش و چندصدایی به ویژه در اینترنت تا حد زیادی این مشکل را میپوشاند. امروزه پایگاههایی (تقریبا) برای هر نوع موسیقی وجود دارد که می توان از آنها بهره گرفت همان طور که در دنیای نشریات نیز چنین است. این چند صدایی در ضمن تفکیک حوزهها به نظر من به رسانهها فرصت میدهد که در حوزههای کارشان مجربتر و ورزیدهتر شوند.
به شما حق میدهم؛ مقالهی سانسور موسیقی که برای مجلهی «نقد نو» نوشته شده بود قسمت منتشر نشدهی بزرگتری مربوط به تاریخ سانسور موسیقی در ایران تا اوایل دهه ی ۱۳۸۰ دارد که در آن زمان (و اکنون نیز) امکان انتشارش موجود نبود و تبعا از انتشار آن در مجله خودداری شد. تنها دلیل محدود ماندنش همین است و بس.
پس از این چند نکته میخواهم توجه تان را به یک ترکیب که در متن آخرین نظرتان به کار رفته جلب کنم؛ نوشتهاید در نوشتههای من دربارهی «دوران حاضر» چیزی یافت نمی شود. گویا این ترکیب را به معنایی سبکشناختی به کار گرفتهاید اگر جز این بود برای مثال نوشتن من در مورد «آب، نان، آواز» «علی قمصری» یا «پرسه در آینه»ی «محمد رضا فیاض» یا «تمرین تونال» «حمیدرضا اردلان» یا «زروان» «کیاوش صاحب نسق» (که هر کدام در زمانی که من دربارهشان نوشتم تازه منتشر شده بودند) را نوشتن در مورد آثاری از «موسیقی حال حاضر» تلقی می کردید. از آن گذشته هر کدام از این موسیقیها (و البته نمونههای دیگری از نوشتههای من و همکارانم) در گونه ی خودشان موسیقی حال حاضر، دوران حاضر یا معاصر ما محسوب می شوند. برای مثال اگر شما علاقهمند موسیقی دستگاهی ایران باشید آنگاه دو نمونهی اول که نام بردم از دید شما صفت «حال حاضر» مییابد و حتا اگر طرفدار نوعی جناحبندی زیباشناختی هم باشید میتوانید به آن بگویید «موسیقی نوی دستگاهی». از نظر من حتا اثری مانند «سرخانه» نیز با وجود دست یازیدن به نوعی نظریهی دست کم ۶۰۰ ساله در این گروه قرار میگیرد. اینچنین به نظر میرسد که مقصود شما تاریخی یا سبکشناختی هم نیست. بر پایهی این گفتههایتان و تا آنجا که من استنباط کردهام شما در اینجا گروهی از سبکها و شیوهها را امروزی فرض کردهاید و گروهی را نه و بدین ترتیب برای بعضی فضیلتی شبه اخلاقی قائل شدهاید.
حال ممکن است ایراد شما به این شکل مطرح شود که چرا به این گونههای احتمالا کم طرفدارتر میپردازم پاسخ خاصی به این پرسش نمیتوان داد این انتخاب من است که صرفا معنای یک گزینش شخصی و نه مرجعیت تام و تمام میدهد یعنی آزادی دوست داشتن یا پرداختن به گونههای مختلف موسیقی یا به بیان بهتر آزادی اندیشیدن و پژوهش کردن به من اجازه میدهد که از میان گونهها، سبکها و آدمهای مختلف بعضی را انتخاب کنم بیآنکه دیگران را نفی یا انکار کرده باشم.
فکر می کنم مقایسه ای بین فقط تعداد نظرات در مقالات همین سایت ، داده های جالبی بدست دهد. مفایسه کنید نظرات مقالات دو گروه را:
الف) نمودی از جهان متن اثر، نگاهی به اپرای مولوی، نگاهی به «شوشتری برای ویولون و ارکستر» و دیگر آنالیزها.
ب) نامجو از نگاه منتقدان، مدرک حافظ ناظری و مقالاتی از این دست.
لازم به ذکر است، خوانندگان این سایت جامعه ی آماری مناسبی به نظر می رسند.
شاید همین موضوع جالبی باشد برای نوشتن مقاله: که چه عواملی باعث می شود که خواننده ی این سایت (قطعاّ عضوی از قشر خاص مورد بحث این مقاله) به گروهی از مفالات توجه بیشتری می کنند.
بهتره خود شما زحمت این مقاله رو بکشی چون به نکته جالبی توجه کردی که نشون میده خود شما هم از همون عزیزانی هستی که داخل پرانتز ازشون نام بردی. به هر حال کامیار صلواتی خیلی احساسی می نویسه و حد اقل می نویسه و جواب میده شما که از دور نشستی و می گی لنگش کن.
خب بنویس اقای نظام. اینجا که مقالات امثال شما رو خوب منتشر می کنه. یه برآوردی از کامنتا بگیر. اگعه یه کم دقت کنی می فهمی نصف کامنتایی که دارن به سبک های خاصی دری وری می بندن از نویسنده های همین سایته. یه کم وقت بذاری خودت متوجه میشی.
همین آقای صلواتی که تو کامنتا اینجووری از خودش دفاع می کنه ببین برای نویسنده های دیگه چه کامنتایی گذاشته. اگه خواستی بهت بگم کجا رو ببینی.
اگر فکر می کنی بعضی مقالات توجه بیشتری به خودش جلب می کنه، یکی از دلایلش اینه که مقاله اسا اشتباهی داره. با غرض ورزی نوشته شده. حالا شما این نامجو رو کردین بهانه و به هرکی بهتون اعتراض می کنه مثال اون مردک افیونی بی سرو پا رو میارین تا مظلوم نمایی کنید و خودتونو توجیه کنین. به هر حال تا امثال شما هست و نگاه شما اینجور راحت به مردم تزریق بشه خیلی ها که کارشون نابود کردن موسیقیه و دارن از این بابت حقوق و مزایا می گیرن با خیال راحت پشت میزاشون چایی می خورن و تخمه می شکونن. چون امثال شما دارن تو روزنامه ها همین اراجیفو به خورد مردم می دن. تو تلویزیون هم همینطور.
دوست عزیز، در شان این سایت نمی دیدیم که به صحبت های حاشیه ای شما دامن بزنم، اما چون مدام به کامنت های من زیر نوشته ی سایر نویسندگان اشاره می کنید لازم است یادآوری کنم:
۱- در پاسخ به آن دو ایمیل توهین آمیز حضرتعالی هم گفتم، که هر کسی در هر برهه ای و هر شرایطی حق اظهار نظر دارد، من روی بسیاری از حرف های سه یا چهار سال پیشم هستم و البته طبیعتاً روی بسیاری از آنها هم نیستم و این مساله تنها به کامنت های من در این سایت صدق نمی کند! به طور مشخص اشاره می کنم به کامنتم زیر نوشته ی خواننده سالاری آقای علیرضا جواهری که همچنان روی حرف آن زمانم هستم (تنها ممکن است در زمان کنونی لحن و بیان آن را نامناسب بدانم)، چون مثل اینکه خیلی دوست دارید چنین مساله ای را یک نقطه ی ضعف بدانید و مدام به آن اشاره می کنید.
۲- در مورد اینکه نصف کامنت های این سایت از خود نویسندگان است و… البته نویسندگان سایت خود باید پاسخ بدهد، اما تا آنجایی که به بنده مربوط است، اخیرا دو سه مورد کامنت جعلی- احتمالا با نیت شکرآب کردن رابطه ی من با دوستان نویسنده ی سایت یا هر دلیل دیگری- با آی پی شما در سایت ثبت شد که خوشبختانه متوجه شدیم و مسئولان محترم سایت آنها را پاک کردند. حال این سخن از سوی شما با این سابقه حقیقتاً شگفت انگیز است!
ضمناً انتظار نداشته باشید که بنده به این بحث سطح پایین ادامه بدهم.
موفق باشید.
جناب س.گ. ، حرف من این بود که چرا این بحث ها، این موافقت – مخالفت ها تنها در زیر مقالات حاشیه ای (در مقایسه با خود اثر موسیقایی) پی می گیرد؟ آیا غیر این است که شنونده ی ایرانی گوش خام و آموزش ندیده ای دارد؟ اگر بحث هارمونی زوج حنانه باشد، همه ساکت و بی نظر؛ بحث ژست، بحث نامجو و … که باشد مدعی است در کامنت ها! این بحث ادامه ندارد.
اوه برادر دلت خوشه ها این چیزایی که شما اینجا مطرح کردید و سعی کردید در آخر مثلا حلش کنید خیلی خیلی پیچیده تر از این حرفاست خیلیاش الزاما به موسیقی ربطی نداره این که چرا یک نفر میره پی این تیپ چیزا این کیبرد هم خرابه حال ندارم توضیح بدم ولی خیلی جالب مبشد من و نویشنده این مطلب مینشستیم حرف میزدیم ولی در کل به نظرم چیزه خیلی انرمالی نسیت همشیه این آدما بودن و هستن خیلی معموله توی آمریکا هم همینطوره به تریپ آدم میگن هیپستر این هیپسترها هم همیشه بودن کاری هم به کسی ندارن توی دنیای خودشون سیر میکنند همونطور که نوابغ و آدمای حرفه ایی (ادمای پروی واقعی) هم تو دنیای خودشون سیر میکنن
{…}
از کی تا حالا نیک کیو کلیشه ای شده؟
نمونه ی ویدیو سازی هاش خیلی کمه یخورده نگاه کنید متوجه میشد
در ضمن راک آکورد ساده نیست، نمونه های بسیار زیادی وجود داره از پیچیده ترین آهنگسازی های تو سبکای مختلف راک، پیشنهاد میکنم از بندای جنسیس، یس، ویلسون، وینتر، لدزپلین و بویی فقید، کلاپتون، راش، کینگ کرایمسون و هزاران بند و افراد دیگه که جز نوابغ موسیقی هستن.
حالا اینا نمونه هایی از راک بودن وارد متال بشم که باید ده صفحه اسم ببرم
این چیزایی که شما میگی، شمایی که فک میکنی موسیقی فاخر و برتر گوش میدی ژست گرفتی نه دوستداران راک
حتما از دید شما فقط کلاسیک موسیقه ؟
دوست عزیز آقای مجید؛
بعد از سه سال، ادبیات نوشتهی خودم را نیازمند اصلاح میدانم، چه اگر اشکالی در این نوشته نمیدیدم و هنوز قرار بود بعد از سه سال هیچچیز تغییر نکند به جمود فکری مبتلا بودم. با این حال، گمان میکنم در مورد ایراد مورد نظر شما، موضع بحث من هنوز هم روشن است: جایگاه افراد و هنرمندانی که نام بردید، در ایران جایگاه کاذبی است، بسیار بیش از آنکه استحقاقش را دارند. حال اینکه چرا چنین است، بحث پیچیدهتری است. اگر حتّی فرض کنیم که ارزش و جایگاه این افراد در تاریخ موسیقی همپای بسیاری از آهنگسازان موسیقی هنری است (موسیقی هنری تعریف خاصّی دارد که پیشنهاد میکنم پیش از برافروختهشدن و پاسخ دادن آن را مرور کنید)، باز هم این افراد بیش از دیگر هنرمندان و موسیقیدانان همترازشان در ایران نامور شدهاند.
اگه امکانش هست یه نمونه از این موسیقی به اصلاح هنری مثال بزنید
من هر نوع سبکی رو می پسندم ولی نه هر نوع موسیقی رو، اصولا با هیچ سبکی مشکلی ندارم
ولی اینکه شما این نوع افراد و خصوصا زیر مجموعه های راک رو اینطوری به تمسخر گرفتین برام قابل درک نیست
واقعا نمیدونم مشکلتون با این سبک چیه ؟
تمام این افرادی هم که اسم بردم همه از پیشگامان سبکای خودشون بودن
موسیقی هنری شامل موسیقیهایی که به اسم «موسیقی کلاسیک» (در هر حوزهی فرهنگی-جغرافیایی نه فقط اروپا) میشناسیم یا حتی «موسیقی جز» میشود گرچه به آنها محدود نیست. فارغ از این، حتماً نمونههایی که به اسم راک میشناسیمشان هم وجود دارند که حائز ارزش هنریاند امّا واقعاً چند درصد از تولیدات این نوع موسیقی شامل آن دستهی خاص میشوند؟
گذشته از این حتماً میدانید که آثار هنری را نسبت به یکدیگر میسنجیم نه در خلاء. میزان پیچیدگی یا ارزش هنری در این آثاری که مثال زدید را میتوانید با غالب آثاری که در ذیل موسیقی به اصطلاح جدی یا کلاسیک (در هر دورهای) بسنجید. ضمناً «پیشرفتهبودن در ویدئوسازی» ربطی به موسیقی ندارد.
در نهایت برای بار سوم تکرار میکنم: مسألهی نوشته جایگاه کاذب و اغراقشدهی بعضی از این نوع آثار در ایران بود نه رد این آثار !