زوایای پنهان اجرای مجدد در موسیقی دستگاهی ایران
هنگامی که نوازندهای یک اثر موسیقایی را دوباره اجرا میکند دقیقا در حال انجام چه کاری است؟ آیا کار خلاقانهای صورت میدهد؟ آیا چیزی را که بالقوه وجود دارد به فعل در میآورد؟ به نظر میرسد اکثر مردم بر این موضوع همرایند که اگر مونالیزا را دوباره بکشیم نسخهبرداری کردهایم اما اگر قطعهای از بتهوون را بنوازیم به آن میگویند اجرای مجدد یا اجرا.
ویژگی خاص موسیقی که هنری اجرایی است و باید در زمان متبلور شود، و تعریف ما از آنچه یک قطعهی موسیقی حقیقتا هست (به شکل بسیار ساده میتوان در نظر گرفت که یک قطعهی موسیقی حتا بدون این که اجرا شود نیز وجود دارد) باعث میشود اجرای مجدد مفهوم پیدا کند و با موضوعاتی چون بازخوانی و بازآفرینی رابطهای بیابد.
چنین تلقیای از اجرای مجدد برای فرهنگی موسیقایی بسیار رواست که در متناش سلسله مراتب جایگاهها از آهنگساز شروع و به نوازنده ختم میشود.
جایی که ظهور خلاقیت موسیقایی به دو سطح بسیار جداگانه تصنیف و اجرا تجزیه شده است. اما اگر چنین تفکیکی رخ نداده باشد چه اتفاقی میافتد؟ چه وضعیتی حاکم میشود؟ اندکی دور از ذهن است، اما اجرای مجدد از دیدگاه خنیاگری که شعر میسراید و ساز میزند و روایت میکند چه مفهومی دارد؟
در موسیقی دستگاهی از این حیث وضعیتی قابل ژرفنگری حکم فرما است. حتا یک نگاه آماری به اجراهای موسیقی نشان میدهد که سهم اجرای آثار دیگران چندان زیاد نیست و نوازنده یا نوازندگانی هم که کارگانی از قطعات دیگر نوازنده-آهنگسازان را به طور مداوم در برنامهی خود قرار بدهند زیاد مورد توجه دوستداران موسیقی قرار نمیگیرند.
یکی از وجوه این پدیده را میتوان به تلقی ما از مجری موسیقی و تفاوتهای او با فرد خلاق موسیقی نسبت داد اما این همهی ماجرا نیست. کم و بیش همهی ما جایی در ناخودآگاه موسیقاییمان نوازندهای را که تنها به اجرای مجدد آثار دیگران بپردازد نوازندهای کم اهمیتتر میپنداریم. نمیگوییم نوازندهی خوبی است و اما موسیقیدان خلاق یا آهنگساز نیست، بلکه اغلب میگوییم نوازندهی خوبی نیست. و این یعنی اجرای مجدد از نظر ما وضعیتی خاص متفاوت با آنچه گفته شد دارد. وقتی میگوییم نوازندهی خوبی نیست ارزشگذاریمان دایر بر تواناییهای نوازندگی نیست، حتا اگر چنین نوازندهای آثار دیگران را بسیار خوب اجرا کند.
شاید در نظر اول این امر را به کم شمار بودن قطعات در کارگان اجرایی نسبت بدهیم. اما این زیاد با حقایق امروزین موسیقی ما تطابق ندارد. بعضی سازها (مانند تار و تا حدودی سنتور) امروز رپرتوار قطعات اجرایی متنوع و مفصلی دارند اما خیلی از آنها را کمتر کسی جز خود سازنده (و شاید شاگردانش) اجرا میکند. اجرای مجدد بیشتر امری مربوط به آموزش تلقی میشود که هنرجویان باید برای مسلط شدن در امر نوازندگی به انجامش برسانند.
از سوی دیگر خود خوب اجرا کردن در بیشتر مواقع منوط به شباهت است و نه تفسیر شخصی. بسیار شنیدهایم که فلان نوازنده قطعهای را چنان خوب اجرا میکرده، که مانند نمونهی اصلیاش شنیده میشده است. یا مکرر توصیههایی را میشنویم که به نوازندگان -حتا آنها که مولفاند- گوشزد میکند نسخهی «اصلی» آثار را بشنوند و تلاش کنند مطابق همان اجرا کنند. در چنین شرایطی است که ممکن است تفسیر شخصی، یعنی اجرای مجدد یک قطعه بر اساس مهارتها و درک و شهود شخصی نوازنده نه یک تفسیر منحصر به فرد شخصی که تحریف تلقی شود. درست از همین منظر است که میتوان اظهار نظر کرد با وجود تمایز نیافتن قطعی شخصیتی به عنوان آهنگساز از یک نوازنده اما نگاه به رابطهی یک آهنگساز-نوازنده و اثرش متضمن رویکرد استبدادیتری است.
این را البته از ترکیب دوگانهی آهنگساز-نوازنده نیز میتوان حدس زد چرا که آهنگساز هنوز بالفعل یک نوازندهی چیره دست است پس مهارش بر چگونگی اجرای آثار پس از خودش هم تداوم مییابد. این موضوع تا حدودی به این مربوط است که قطعات درخشان اکثرا در فرآیند نواختن-آفریدن خلق شدهاند و کسانی که آنها را ساختهاند برجستهترین نوازندگان ساز خود بودهاند، ولی همیشه این طور نیست و مواردی وجود دارد که به ما نشان میدهد این امر بنیانی نظری دارد و چندان هم مبتنی بر کیفیت یک رویداد نیست.
با سلام
با وجود اینکه از موسیقی اطلاع چندانی ندارم ولی باید گفت شیوایی بیان و تیزبینی شما در توصیف موسیقی انسان را به یاد البرت اینشتین میاندازد .
البته چون قبلا جنابعالی را ملاقات کردم تا حدودی با تفکرات خلاق و هوشمندانه شما اشنا هستم به ویژه در زمینه فیزیک……..
با تشکر