ابتدا قرار بود این نوشته یک گفتگوی مکتوب با «مهدی میرمحمدی» از هفته نامه ی آسمان باشد. پس از آن که پرسش ها را فرستادند و من در قالب گفتگو پاسخ دادم بنا به صلاحدید همکاران در آن مجله، شکل نهایی یک یادداشت یافت. به دلیل مکتوب بودن مصاحبه و نیز انتشار نهایی آن به شکل یادداشتی از قلم من متن در گفتگوی هارمونیک به نام منتشر شده و نه چنان که رسم است، به نام گفتگو کننده.
– به تازگی هوشنگ کامکار قطعهی «در عمق کارون» را بر اساس تم ترانهی «لب کارون» نعمت الله آغاسی ساخته است. همان طور که می دانید استفاده از موسیقی کابارهای در بین موسیقیدانان کلاسیک ما بسیار کمیاب است؛ نظر شما در مورد این قطعه چیست؟ (*)
آنچه در قطعهی «در عمق کارون» اتفاق افتاده بهرهگیری یک آهنگساز از تم موجود در یک قطعهی مردمپسند بسیار شناخته شده است. این کار بهخودیخود نه در جهان پدیدهی جدیدی است و نه در ایران. ما در ایران هم نمونههایی از استفادهی تمهای موسیقی مردمپسند در موسیقی رسمی داریم.
«فرامرز پایور» تم «رشید خان» را در قطعهی «راز و نیاز» به کار گرفته یا «ایرج صهبایی» در فولک انوانسیون شماره یک تم «دختر شیرازی» را دستمایه قرار داده یا «محمدرضا لطفی» تم «کُرِیشیم» یا «حسین علیزاده» در تورکنسرت اخیر خود در جریان بداههنوازیش تمهایی از موسیقی عامیانهی هر یک از شهرهای محل کنسرت را به کار گرفت.
بدین ترتیب میبینیم که رابطهی میان موسیقی عامیانه و رسمی با شدت و ضعفهایی همیشه برقرار بوده و تا آنجا که من میدانم این رابطه در جهان همیشه دو طرفه بوده است.
بر این اساس من فکر میکنم آنچه موجب شده این قطعه به نظر شما یک پدیدهی خاص بیاید، آنقدر که بخواهید در مورد آن پرسشی ترتیب دهید (چیزی که در مطبوعات غیر تخصصی فارسی زبان در مورد تک قطعهها به ندرت اتفاق میافتد)، این نیست که در متن آن از یک ترانهی مردمپسند استفاده شده است. موضوع به نظر من به تمایزی برمیگردد که ما پس از انقلاب میان گونههایی از موسیقی قائل شدیم. تمایزی که ریشهی موسیقایی ندارد.
ترانهای که در مورد آن بحث میکنیم، «لب کارون»، مربوط به بخشی از موسیقی مردمپسند شهری ماست که در سالهای پیش از انقلاب پیوندی با دو پدیدهی شهرنشینی در حال گسترش آن روزها داشت؛ کابارهها و سینمای فیلمفارسی.
این گونهی موسیقایی بیشتر به دلیل همین رابطه و کمتر به دلیل متن خودش، پس از انقلاب تحت عنوان «مبتذل» و عناوین مشابه که آشکارا بار اخلاقی و ایدئولوژیک داشتند، دستهبندی و به کلی از صحنهی زیست اجتماعی رسمی حذف شد.
ترانهی لب کارون و بسیاری دیگر از همطرازانش موسیقی طبقات کارگری شهری بودند و در کابارههایی خوانده میشدند که این طبقات مهمترین مشتریهایشان را تشکیل میداد.
البته بعضی از ترانهها هم موفق از آب در میآمدند و در جامعهای بزرگتر از جامعهی هدف نخستین پخش میشدند مانند همین ترانهای که در موردش صحبت میکنیم.
برای اینکه این وضعیت نامنتقارن را ببینید من یک مثال میزنم؛ مدتی پیش کسی روی تم سرود «مَمد نبودی ببینی» کارکرده بود و قطعهای با استفاده از ابزار بیانی سمفونیک ساخته بود. بدون تمایزی که گفتم، این سرود (برگرفته از یک نوحه) و آن ترانه به یک اندازه مردمپسند هستند؛ هر دو در مورد وضعیت شهرهای جنوبی کشورمان میگویند یکی در مورد حال و هوای قبل از انقلاب و دیگری در مورد حال و هوای جنگ و … چرا شما از کاربرد تم اولی بهعکس دومی شگفتزده نمیشوید؟ یا دست کم شگفتیتان به قدر شنیدن دومی نیست؟
من دلیل را در همان تمایزی میبینم که به آن اشاره کردم. در حقیقت نکته اینجاست که ما میان گونههای مختلف موسیقی مردمپسندمان تمایز اخلاقی قائل شدیم. بعد از انقلاب -و حتا اندکی پیش از آن با توجه ویژه به برخی فرهنگهای موسیقایی نواحی مختلف جغرافیایی یا اقوام مختلف ایران- موسیقی روستایی یا موسیقی عامیانهی طبقات کشاورز/دامدار تمایز ماهوی با موسیقی عامیانهی کارگران فصلی شهری پیدا کرد.
همچنین تمایز بسیار شدیدتری با موسیقی مصرفی طبقات متوسط مدرن.
۱ نظر