جملهپردازی و فاصلههای متداول کدامها هستند و تغییرات نوازنده چگونه صورت گرفته است؟ به علاوه چطور کاربرد واژهای مانند «انگاره» که در موسیقیشناسی و موسیقینویسی امروز ما معنایی یافته است، برای ساختارهای مشابه مجاز شمرده شده است؟ همانند بحث گذشته در این مورد هم پاسخ مشابهی داده نشد. مدرس اشاره کرد که این بحث را از آن جهت مطرح کردم که بدانیم این اصطلاحات و واژگان معنی دارند و اگر از آنها استفاده میکنیم لااقل باید بتوانیم شرح دهیم چرا استفاده کردهایم و چگونه با موضوع مورد بحث ما ارتباط پیدا میکند.
در حقیقت این شرح، استدلالها و صحت اطلاعات از جمله عناصری است که نقد ژرف و دقیق را از نقدهای سطحی جدا میکند. او برای تاکید بر اهمیت این موضوع بخشی از سخنان «مهدی آذرسینا» در جلسهی نقد آلبوم «سرخانه» (در خبرگزاری مهر) را نقل کرد، که گفته بود: موسیقیای که شنیدم در نظر من موسیقی ترکیه و عثمانی را تداعی میکرد (نقل به مضمون)، و اشاره کرد؛ وقتی یک موسیقیدان مجرب که تواناییش برای تشخیص (و تحلیل) مواد و مصالح صوتی یک قطعه تربیت یافته است دربارهی قطعهای که به نغمهنگاریاش دسترسی ندارد، از به کار بردن واژههایی مثل مقام و … خودداری میکند، روشن است کسی که توانایی کمتری (اعم از نظری و عملی) دارد تا چه اندازه باید در این مورد احتیاط کند.
پس از اشاراتی در مورد یکی دو تمرین دیگر درس جلسهی چهارم آغاز شد. سه یاریگر نقد موسیقی؛ «تجزیه و تحلیل موسیقایی»، «تئوری موسیقی» و «موسیقیشناسی»، معرفی شدند. پیش از هر چیز مدرس هشدار داد که این پندار که میتوان با این سه مقوله در طول مدتی به کوتاهی نیم جلسهی کارگاه آشنا شد سادهانگاری است. در این جلسه تنها به تعریفهای فشرده و مختصر هر یک و البته بیشتر به ارتباطی که اینها با نقد موسیقی میتوانند داشته باشند پرداخته میشود.
شروع بحث با تعریف تجزیه و تحلیل موسیقی بود که از مسائل چالش برانگیز در موسیقیشناسی امروزی است:
– آنالیز به معنای پاسخ مستقیم است به پرسش «موسیقی چگونه عمل میکند؟» و فعالیت اصلیاش مقایسه است. با مقایسه عناصر ساختاری را معین و کارکردهای این عناصر را کشف میکند. […] آنالیز، یک ساختار یا سبک موسیقایی را به منظور بررسی، فهرست کردن مولفهها، شناسایی نیروهای ربطدهنده و فراهم آوردن توصیفی مناسب برای بعضی تجربههای زنده (اجرا) رمزگشایی میکند.(Snarrenberg 1997)
– آنالیز موسیقی زیر شاخهای از موسیقیشناسی است که با جستوجو به دنبال ارتباط داخلی یک اثر موسیقایی مرتبط است، بنابراین متن موسیقایی-معمولاً یک نغمهنگاره (Score)، یک پیشطرح یا شکل دیگری از دستنوشته با نغمهنگاری موسیقایی- را به عنوان هدف اصلی مطالعه با تمرکز بر بررسی ساختار داخلی اثر بهکار میگیرد. (Bread & Golag 2005)
– آنالیز موسیقایی میتواند به عنوان کوششی برای پاسخ به پرسش «این موسیقی چگونه عمل میکند؟» تعریف شود. روشی که برای پاسخ به این پرسش به کار گرفته میشود و آن چه به راستی معنای این پرسش است از تحلیلگری به تحلیلگر دیگر فرق میکند.
(Wikipedia)
– That part of the study of music that takes as its starting point the music itself, rather than external factors. More formally, analysis may be said to include the interpretation of structures in music, together with their resolution into relatively simpler constituent elements, and the investigation of the relevant functions of those elements.
(New Grove: Bent & Pople 2000)
سه تعریف نخست از مقالهی «نمودی از جهان متن اثر» نوشتهی «آروین صداقتکیش» -که در چند شمارهی فرهنگ و آهنگ به چاپ رسیده و اکنون نیز در وب سایت گفتگوی هارمونیک قابل دسترسی است- نقل شده بود. مدرس در مورد آنها توضیح داد که با توجه به تعریفهای بالا و تعریفهای جلسهی نخست (نقد موسیقی) آنالیز و نقد (دست کم گونههایی از آنها) همپوشانی زیادی دارند به این معنا که بسیاری از نقدها، چه ابزارهای آنالیز مانند نغمهنگارهی قطعه، نمودارها و طرحهای گرافیکی و … را به کار گرفته باشند و چه نه، در روند خود (هر چند در متنی به زبان متداول) در حال انجام عملی تحلیلی هستند و برعکس برخی از تجزیه و تحلیلها نیز عملا خصلتی نقدگرانه دارند.
۱ نظر