در حال حاضر و با بررسی اغلب روندهای موجود، آنچه به نقد موسیقی اعتبار و مرجعیت میبخشد به نظر مدرس حاصل ترکیبی از رابطهی میان پنج عامل نقدگر، آفریننده، دریافتکنندهی نقد، خود اثر و محتوای نقد است. اغلب پاسخهای مختلف به پرسشهای یاد شده را میتوان بر اساس همبندی عاملهای پنجگانه تشریح کرد.
اگر فرض کنیم گونههای مختلف نقد را -با چشمپوشی از همهی تفاوتهای ظریف احتمالی- زیر چتر دو گروه بسیار کلی معطوف به ارزیابی و معطوف به شرح و تفسیر دستهبندی کنیم پرسشی که مطرح شد به این شکل دوباره میتواند طرح شود که چه چیزی دستهی اول را از تبدیل شدن به سلیقهی شخصی و دستهی دوم را نیز از بدل شدن به شرح دلبخواهی مصون میدارد؟
برخی پاسخ را در رابطهی محتوای نقد، اثر و آهنگساز مییابند. یعنی برای آنها تایید آهنگساز (مستقیم یا از طریق فرآیندی تاریخنگارانه) است که همچنان مرجعیت دارد و تفسیر نباید به کل نافی آن باشد.
برخی دیگر، معتقدند که رابطهی میان نقدگر، اثر (به عنوان نقطهی مرکزی این دیدگاه) و محتوای نقد است که مرجعیت دارد به بیان دیگر باور دارند که کار نقد میتواند بر اساس عینیتی نزدیک به علوم تجربی پیش برود. و برخی دیگر هم مرجعیت را به رابطهی نقدگر، محتوای نقد و مخاطبان نقد محول میکنند و … مدرس در اینجا از حاضران پرسید به نظر شما وضعیتی که در آن مرجعیت رابطهای هم با مخطبان نقد مییابد چگونه میتواند ادامه یابد؟ و در پی بحثی پاسخ داد این وضعیت یک گام با آن فاصله دارد که بگویید نقد/نقدگر مرجعیتی بیش از گونههای دیگر ابراز نظر دربارهی موسیقی ندارد چرا که مرجعیتش را وابستهی نوعی رایگیری کردهاید.
به بیان دیگر میتوان پرسید اگر رابطهی نقدگر با مخاطب مرجعیتساز است چرا نظر همان مخاطبان در مورد موسیقی به اندازهی نظر نقدگر مرجعیت نداشته باشد و موضوع به نوعی شمارش آرا تبدیل نشود؟ در هر حال، اشاره شد که عموما این طور تلقی میکنند که آنچه درون متن آمده تا آنجا که در خود اثر (با زمینههای تاریخی و زندگینامهای)، یعنی با عینیتهای درونی آن تطابق دارد خصلتی همهپذیرتر و از آنجا که کار به تاویل و تفسیر میکشد، خصلتی قابل پذیرش برای کسانی دارد که تقریبا شبیه خود نقدگرند یعنی خودنگارانه است.
در حین این بحث البته چند بار مدرس یادآوری کرد که پاسخ به آن پرسش که فعالیت فکری مانند نقد موسیقی اصلا چرا اهمیت دارد و چرا مرجعیتی برای ارزیابی یا تفسیر پیدا میکند یعنی طرح سوال در معنای اصلی کنش نقد؛ در اینجا خیلی سربسته مورد اشاره قرار گرفت و بحث بیشتر بر این متمرکز شد که پس از پذیرفتن تلویحی مرجعیت کلیت کنش نقدگرانه (بدون بحث و موشکافی زیاد)، چگونه هر یک از تولیدات آن یا تولیدکنندگانش مرجعیت پیدا میکنند؟ بحث گستردهتر در این مورد را میتوان در مقالاتی که در این باره نوشته شده، از جمله یکی از مهمترین آنها، «مرجعیت نقد موسیقی» نوشتهی «ادوارد کُن» منتشر شده در فصلنامه ماهور شماره ۳۷، پی گرفت.
«زیباشناسی و تاثیرات دوگانهی احکام آن بر نقد موسیقی»، مبحث بعد بود. ابتدا یک تعریف سادهی زیباشناسی چنین بیان شد:
»Aesthetics is a branch of philosophy dealing with the nature of art, beauty, and taste, with the creation and appreciation of beauty. It is more scientifically defined as the study of sensory or sensori-emotional values, sometimes called judgments of sentiment and taste. More broadly, scholars in the field define aesthetics as “critical reflection on art, culture and nature.”« (Wiki)
۱ نظر