سخنرانی ای نامنسجم، آشفته و ضعیف (به شیوه ی از هر دری سخنی) که گاهی در آن شعری عاشقانه و خام از جانب ایشان خوانده می شد، گاهی به بحث های سیاسی می کشید، گاهی به جوک تعریف کردن و گاه گاهی هم به متلک انداختن به سایر هنرمندان، بی آنکه ارتباط چندانی بین این موضوعات وجود داشته باشد، چه دستاورد علمی و عملی ای برای نوازندگان تنبک و به طور کلی علاقه مندان به موسیقی داشت؟ آیا «نامتعارف» و «جسور و صریح» بودن به هر قیمتی ارزش این را دارد که به جای پرداختن به اصل موضوع (که ظاهراَ تغییر نظام تنبک نوازی و پرداختن به بحثی فنی و موسیقایی است) این چنین مدام به بیراهه زده شود؟
بهمن رجبی چند بار به این مساله به درستی اشاره نمود که تنبک نوازان دارای جایگاهی در خور –آنگونه که حقشان است- نیستند؛ اما از سوی دیگر آنچه به عنوان نمونه از آثار و افکار خودشان ارائه شد (مثل اتل متل) عملاَ در پی تقلید، تداعی و به نوعی بازنمایی نقش سازهای ملودیک توسط تنبک بود.
این نوع نگاه به تنبک –که استقلال هویتی و شخصیتی کمتری برای آن متصور می شود- ممکن است بیش از نگاه های نامهربانانه ی دیگران به این ساز به جایگاه آن نزد عموم ضربه بزند.
آیا این امکان وجود نداشت که بهمن رجبی به طور مدون و حساب شده در این نیم ساعت (که حتی در یک کنفرانس علمی نیز زمان نسبتاَ زیادی است)، انتقادهای خود را نسبت به دیگر شیوه ها بیان کند و سپس به معرفی منطقی ابداعات و دستاوردها و شیوه ی خود بپردازد؟
نتیجه ی چنین رفتارهایی را می شد در واکنش تعداد اندکی از مخاطبان برنامه که شروع به شکستن تخمه و خوردن چیپس در حین اجرای آن نمودند دید. البته چنین رفتاری بی شک در درجه ی اول به ناآگاهی این مخاطبان باز می گردد، اما با این حال اگر برنامه رویه ای شایسته تر و منطقی تر در پیش می گرفت، می شد انتظار تغییر رفتار آنان را داشت.
در نهایت، باید اشاره کرد که به نظر می رسد بهمن رجبی به احمد شاملو و نظرات و شخصیت وی علاقه ی بسیاری دارد. در این صورت، باید به یاد داشت که شاملو در سخنرانی های مشهور خود، علی رغم این که مسائلی تند را مطرح می کند، در بطن کلام خود دارای تفکری منسجم و نظام مند است که نمودش در سیر سخنانش و چگونگی پرداخت آن سخنان نیز مشخص است و همین مساله (درکنار طبع سخنوری و دانش ادبی بالای وی) باعث می شود که هم نفوذ کلام وی بیشتر شود و هم سخنرانی های وی موضوعی و قابل بازشناسی باشد؛ مساله ای که در مورد بهمن رجبی و سخنرانی هایش کاملاَ معکوس است.
با سلام.این موضوع خیلی عجیب است که شما می گویید نگاه آقای رجبی به تنبک استقلال شخصیّتی کمی برای آن متصوّر می شود!چیپس خوردن و تخمه شکستن اشخاص بی فرهنگ و ناآگاه به خودشان مربوط است(و حالا باز خوب است که به این نکته اشاره کرده اید!)و در بسیاری برنامه ها و کنسرت های دیگر هم فراوان دیده می شود.نکته ی جدیدی در صحبت های شما نیست آقای صلواتی.و پاسخ صحبت های من را هم نداده اید.تا زمانی که اهالی فرهنگ و هنر(به طور کلی)به صورت منطقی به گفتمان نپردازند،وضعیّت اندیشه و هنر و فرهنگ در این مملکت وضعیّتی آشفته خواهد بود.آیا پس از این همه انتقادات صریح آقای رجبی،اهالی موسیقی ایران ذرّه ای رویه ی نادرست خود را تغییر داده اند؟….
با سلام و احترام به آقای صلواتی.دوست گرامی،من پاسخ هایم را تفکیک کرده ام و فقط در کنارشان خط فاصله نگذاشته ام.مطالب من تفکیک شده و مشخّص بود.متن های شما را هم چند مرتبه به دقّت خوانده ام و نکاتی را استخراج کرده ام.طولانی بودن نوشته ی من هم ارتباطی به عدم تفکیک مطالب ندارد.شما هم بر اساس قسمت های مختلف صحبت های من مطالبی را نوشته اید(والبته پاسخ منطقی نداده اید).برای چندمین بار هم عرض می کنم که این بحث به خودی خود گسترده است و نمی توان در چند جمله ی کلّی خلاصه اش کرد و این یکی از موارد اختلاف بین من و شما است.در ضمن من هم برای پاسخ هایم وقت و انرژی بسیاری صرف کرده ام و سعی در موشکافی بحث شما داشته ام.دوست عزیز،شما در قسمت پایانی نوشته ی خودتان به مناسب بودن مدت نیم ساعت اشاره کرده اید و نظر من قبل از قرار گرفتن این قسمت روی سایت نوشته شده بود.من از صحبت های شما اینطور برداشت کردم که شاید شما به این موضوع هم(مدّت زمان کم برنامه)نقد دارید.صحبتم را اصلاح می کنم:به نظر من کم بودن زمان سخنرانی،نقدی مناسب است به این برنامه و انتقادهای منطقی به این برنامه به نظر من دو موضوع(کم بودن زمان) و (آشفته ارائه دادن مطالب)می باشد.و روی آشفته بودن در نظرات قبلی خودم تأکید کردم و می پذیرم.در ضمن صحبت های آقای رجبی مبنایش به گونه ای است که نیم ساعت برای توضیح و ارائه اش کم است.شما موارد بسیاری از صحبت های من را پاسخ نداده اید و نکاتی را هم که من مطرح کردم نادیده گرفته اید.دوست گرامی!بله،مخاطب خاص کسی است که موضوع را جدّی دنبال می کند و به دنبال کسب آگاهی درست(ممکن است بگویید که تعریف آگاهی درست چیست؟)می رود.و مخاطب عام کسی است که تازه آنجا(در برنامه) می خواهد بفهمد که چی به چی است!من از اول بحث رویه ام مشخّص بوده،برای بحث بیشتر باید به گفت و گو درباره ی مفاهیم ریشه ای بپردازیم و به توافق برسیم که مجالی بیشتر می خواهد.اصلاً یکی از اصلی ترین مشکلات انسان ها،عدم توافق بر سر تعاریف است!دوست عزیز،من کسی را متّهم نکرده ام و شرطی هم نگذاشته ام.جملات من را جور دیگری ارائه می دهید و تفسیر می کنید و به قضاوت کردن می پردازید.آقای صلواتی عزیز،بهمن رجبی با صراحتی که دارد جایی برای ابهام باقی نگذاشته.اجرای قطعات(در آن برنامه اجرای تجسّم ریتمیک شبانه ی موتزارت و پرداخت دیگری از اتل متل توتوله)،نقد شیوه های دیگر و اجرای تکنیک ها و مقایسه ی آنها(همان تکنیک آقای محمّد اسماعیلی که اشاره کردید)و انتقادات ریشه ای اخلاقی به اهالی موسیقی ایران که بحث طولانی ای دارد،این ها مواردی در آن برنامه هستند که برای روشن شدن کامل نیاز به پیگیری جدّی دارند و تخصّصی هستند.شما در جمله ی آخر قسمت آخر مطلب خود باز هم اشاره کرده اید که:(بهمن رجبی و سخنرانی هایش).این اشاره خودش بحث را فراتر از آن جلسه می برد.این را خود شما هم لابد می دانید،ولی ظاهراً نمی پذیرید.مثالی که زده بودید(مقایسه با نقد یک آلبوم موسیقی)بسیار عجیب و واقعاً بی ارتباط و بی منطق بود.دوست گرامی،چه ربطی دارد؟اصلاً این چه جور مقایسه ای است؟مگر صحبت های آقای رجبی یکی اثر موسیقایی است؟آقای صلواتی شما بحث ها را با هم مخلوط می کنید و به جای پاسخ چیزهای دیگری می گویید.ظاهراً شما متن های من را درست نخوانده اید،چون به طور مفصّل موارد مورد انتقادم را آنجا توضیح داده ام.فکر می کنم بحث دارد به تکرار می رسد.بیش از این گفت گو کردن نیاز به صحبت بیشتر دارد که در یک سایت امکانش نیست.به گمانم صحبت های من برای این موارد کافی باشد.با احترام به شما.بسیار ممنون.
آقای صلواتی شما یا در جریان مسائل نیستید یا خود را به آن راه زده اید و یا با نوشتن این مقاله قصد معروف شدن دارید.
در این دنیای کثیف و آلودۀ موسیقی آن هم با این هنرگند های متعفن ، مظلوم تر از بهمن رجبی پیدا نکردید؟
این همه آدم لجن و متعفن به اسم هنر موسیقی مشغول چاپیدن مردم هستند آنوقت مشکل و معضل شما شده هنرمندی که تمام عمر و زندگی خود را وقف بیدار کردن هنرجویان راه هنر کرد تا شاید آزاد باشند و آزاد بیندیشند .
برای شناختن بیشتر بهمن رجبی نیازی به آن نیم ساعت برنامۀ فشرده نیست کافی است یک سرچ ساده در دنیای مجازی اینترنت انجام دهید و به حاصل تلاش ها و زحمات این هنرمند راستین پی ببرید ، فهمیدن درد و حرفهای این مرد بزرگ آنقدر ها هم که شما فکر می کنید پیچیده نیست ، کافیست کمی صادق باشید و با انصاف …
آقای جعفری عزیز،
فکر می کنم تکرار برخی صحبت ها، جز اتلاف وقت حاصلی ندارد. شما می توانید این را به حساب نداشتن پاسخ از جانب من بپندارید، اما فکر می کنم که پاسخ موارد مطرح شده در کامنت اخیر شما را در کامنت های قبلی بیان کرده ام. فقط چند نکته ی کوتاه اضافه خواهم کرد:
که اگر در خط آخر از لفظ “سخنرانی هایش” استفاده شده تنها در مورد موضوع همان پاراگراف استفاده شده نه کل متن (و گمان می کنم این موضوع روشنی باشد چون شما “سخنرانی هایش” را آورده اید اما قبل و بعد از این کلمه را نه)، و آن هم بحث خود شاملو پنداری ایشان است نه چیز دیگری. ضمناَ، جالب بود که با تعاریف جدیدی از “مخاطب خاص” و “مخاطب عام” در موسیقی نیز آشنا شدیم.
در مورد مقایسه ی یک آلبوم موسیقی با این سخنرانی هم، متاسفانه چاره ای جز قیاس نداشتم و خودم هم می دانم که قیاس چندان شیوه ی مناسبی برای توجیه یک قضیه نیست؛ اما چه کنم که هر چه قدر گفته شود “محتوای یک سخنرانی مستقل در مکان و زمانی مشخص و با موضوعی مشخص و معین که با سخنرانی های قبلی ظاهرا ارتباطی ندارد، باید بدون توجه به هرگونه امر خارج از آن مورد نقد و بررسی قرار گیرد”؛ حالا شما به جای قیاس “آلبوم”، “فیلم” بگذارید، “کتاب” بگذارید، “مقاله ی علمی” بگذارید و …
در نهایت، آن چیزی که من از صحبت های شما دستگیرم شد این بود: “نویسنده ی این مطلب در نقد این برنامه راه خطایی پیموده، چون به تمام سخنرانی های ایشان گوش نداده تا متوجه شود ایشان در این جلسه با این عنوان مشخص (تغییر نظام تنبک نوازی …) دارد اصولاَ در مورد چه چیزی صحبت می کند”! قضاوت با سایر خواننده های این مباحثه.
موفق باشید
آقایون این بحث خیلی عجیب نییت آقای رجبی چندین سال پیش یه کتاب نوشته به اسم “تنبک و نگرشی به ریتم از زوایای مختلف” تو این کتاب تقریبا همه چیز میشه پیدا کرد جز نگرش به ریتم اونم از زوایای مختلف! (کافیه مقایسه کنید با یکی از کتابای ریتمشناسی درست و حسابی) بنابراین این روش رو مدتهاست که دنبال میکنه چیز تازه ای نیست. آقای جعفری! نویسنده مقاله اگر هم سخنرانیهای دیگر رجبی رو دنبال میکرد به این نتبجه ممیرسید که همه صحبتی که بهمن رجبی در این مدت کرده در دو سه نکته خلاصه میشه: چرا روابط حای ضوابط رو گرفته (که یک موضوع اخلاقیه و خیلی ربطی به «نظام تنبک نوازی» نداره)-چرا نوازندگان تنبک از بقیه کم ارزشتر باشن (خوب اینو به نظرم راست میگه)-بعضی تکنیکها شارلاتان بازیه نه هنر مثل کار روی بدنه و استفاده از انگشتر و … (به خودی خود خوبه که نوازنده وارد این وادی خودآگاهی شده اما مسائلی که مطرح میکنه دیگه مال امروز نیست)-روش رجبی اوج تکامل نسبی تنبک نوازیه که هر چند قبول میکنه بالاخره کسی میاد و از اون جلوتر میره اما به زبون بی زبونی نمی پذیره که همین الان تنبک نوازای دیگه این هنر رو کاملتر از روزگار اون کردن (اینم که چیزی نیست جز خودبزرگ بینی که تا یک حدیش لازمه هنرمنده و رجبی گاهی حق داره که جایگاه خودشو بالا بدونه). من برعکس دوست نویسنده خیلی از این برنامهها رو دیدم کمتر چیزی جز اینا که گفتم توشون هست (شاید جز معرفی تکنیکهایی که ایشون ابداع کرده) آقای رجبی به شهادت کتاب و کارهاش از قبل هم ید طولایی در گذاشتن نامهایی که ارتباط چندانی با گفته هاش نداره داشته. البته اینا باعث نمیشه نقشی رو که توی مستقل کردن نقش تنیک و اضافه کردن اعتبار تنبکنواز داشته ندیده بگیریم.
با سلام.آقای صلواتی،من هم پیش تر اشاره کردم که بحث به تکرار رسیده.و همچنین حالا هم می گویم که بحثی که اختلافش اساسی است و در(تعاریف از مفاهیم و پدیده ها)و (نگرش ریشه ای فرد)جای می گیرد،به این شکل به جایی نمی رسد و نیاز به گفت گوی گسترده تری دارد.چرا که ریشه ی بحثی این چنین در حیطه های وسیعی چون فلسفه و جامعه شناسی قرار دارد و باید به آن مقولات بسیار مهم پرداخت.در مقاله و صحبت های شما هم هیچ اثری از بحث ریشه ای فکری مرتبط با این مقولات دیده نمی شود.درابتدا باید با اشاره به کنایه ی شما در مورد تعاریف(مخاطب خاص)و(مخاطب عام)عرض کنم که من هم با اصطلاح جدید(خود شاملو پنداری)آشنا شدم که ساخته ی شما می باشد!احمد شاملو احمد شاملو است و بهمن رجبی هم بهمن رجبی.تعاریف مخاطب خاص و عام موضوعی مشخّص است و مجبورم دوباره تکرار کنم.دوست گرامی، مخاطب خاص کسی است که موضوع را جدّی دنبال می کند و مخاطب عام هم کسی است که موضوع را جدّی دنبال نمی کند و فقط احیاناً چیزهایی به گوشش خورده!فکر نمی کنم چیز عجیبی در این تعریف باشد و نقطه ی ناروشنی داشته باشد که شما را به تعجّب وا داشته است!شما تعریف بهتری دارید؟مخاطب خاص کسی است که سعی می کند با آگاهی با موضوع مورد نظرش برخورد کند و مخاطب عام(که من اصلاً مخاطب نمی دانمش)کسی است که با مقولات،به طور سطحی برخورد می کند.البته خاص و عام بودن نیز خود درجاتی دارند.تعریف این دو مفهوم روشن است و نیازی به توضیح بیشتر نمی بینم.دوست عزیز!بله شما وقتی به شکل کلّی به مواردی اشاره می کنید بعدش می توانید هر جور دلتان خواست آنها را تفسیر کنید!توضیحات شما بسیار جالب است!گفته اید که در خط آخر که از لفظ(سخنرانی هایش)استفاده شده تنها در مورد موضوع همان پاراگراف بوده و نه تمام متن!شما دارید می گویید که(سخنرانی های بهمن رجبی موضوعی و قابل بازشناسی نیستند)و آن وقت این را از کلّ متن و موضوع بحث جدا می دانید؟آیا موضوع کلی”فقط همان پاراگراف”که این است:”سخنرانی های بهمن رجبی موضوعی و قابل بازشناسی نیستند”،موضوعی غیر از مسائل مطرح شده در متن شماست؟قدری عمیق تر فکر کنید.هم سخنان احمد شاملو و هم سخنان بهمن رجبی هر دو موضوعی و قابل بازشناسی هستند.بستگی دارد که چگونه به موضوع نگاه کنیم.وقتی می گویید سخنرانی های بهمن رجبی موضوعی و قابل بازشناسی نیستند،لابد می دانید که برنامه هایی چون(زیبایی شناسی-۱۳۶۹)و(سیر تکامل تنبک نوازی-۱۳۷۲)بخشی مهم از سخنرانی های آقای رجبی هستند!آیااین دو برنامه موضوعی نیستند؟آیا معلوم نیست که در مورد چه چیزی در این برنامه ها صحبت شده؟مسائلی که شاملوی بزرگ به عنوان مثال در سخنرانی دانشگاه برکلی آمریکا مطرح کرد،تند نیستند،بلکه انتقاداتی ریشه ای به بخش هایی از فرهنگ هستند.که البته به مذاق بسیاری مانند فسیل هایی از نوع مهدی حمیدی شیرازی،خسرو فرشید ورد،اسماعیل حاکمی و یا مثلاً دبیران ادبیّات مدارس که از ادبیّات فقط المعجم فی معاییر اشعار العجم و مقامات حمیدی را می شناسند،خوش نمی آید.آقای صلواتی!قیاس می تواند(در صورت امکان منطقی بحث مورد نظر برای قیاس) شیوه ی مناسبی باشد برای استدلال،ولی بحث بر سر این است که اصل قیاس کردن شما در این مورد بسیار اشتباه و نامربوط بود.صحبت های آقای رجبی را باید با محتوای خودش و موشکافی کردن تحلیل کرد.لطف کنید در مورد قیاس کردن سری به کتاب های منطقی بزنید!جالب است که شما خودتان گفتید از نظری این سخنرانی تکرار سخنرانی های دیگر آقای رجبی است و حالا می گویید ظاهراً با سخنرانی های دیگر ارتباطی ندارد!تناقض از سر تا سر صحبت های شما می بارد.عبارتی که خودتان ساخته اید و به عنوان برداشت از صحبت های من ارائه داده اید چیزی بیشتر از یک مغالطه نیست.پیشنهاد می کنم به کتاب های فلسفه و منطق و نقد مراجعه کنید تا با شیوه ی بحث و انتقاد کردن بیشتر آشنا شوید.بهتر بود صحبت های من را اینطور برداشت می کردید!!:”نویسنده ی محترم این مقاله می خواهد بدون در نظر گرفتن هیچ چیزی و با عباراتی کلّی عمق بحث را نادیده بگیرد و با خلط مباحث و کوبیدن بر طبل اینکه:من دارم در مورد یک سخنرانی در مکان و زمانی مشخّص حرف می زنم(که البته از متن و موضوعاتی که مطرح کرده اید بر می آید که این چنین نیست و شما دارید درباره ی بهمن رجبی و آثار و سخنرانی هایش صحبت می کنید و نه لزوماً درباره ی آن جلسه ی مورد نظر)چشمش را به روی واقعیّات ببندد و گستره ی موضوع را نادیده بگیرد و حکم صادر کند”.دوست گرامی،شما از عدم تناسب عنوان یک برنامه با محتوای آن در جلسه ای معیّن به عنوان حرف اصلی خود صحبت می کنید،ولی خودتان بحث های دیگری را در مقاله مطرح کرده اید که به طور کلّی در مورد بهمن رجبی است ولی مرتّب می گویید که:نه!نه!من دارم درباره ی یک سخنرانی در زمان و مکانی معیّن حرف می زنم!آیا این که می گویید نوع نگاه بهمن رجبی به تنبک استقلال شخصیّتی و هویّتی کمی برای آن متصوّر می شود(که واقعاً حرف بی اساسی است)،مربوط به یک سخنرانی در زمان و مکانی معیّن است؟آیا بسیاری از تنبک نوازان دیگر(مانند جهانگیر ملک) که به بیان مدافعانشان “در همنوازی سرشان پایین است و تابع نوازنده هستند”،با نوع نگاهشان به تنبک به این ساز استقلال شخصیّتی بخشیدند؟یا بسیاری از نوازندگان دیگر(امثال آرش فرهنگ فر)که بنابر عقده های شخصی شان از تنبک نوازی فقط این را فهمیده اند ک مثلاً در دونوازی با ساز ملودیک ریتم را بپیچانند(البته اگر از نظر توانایی تکنیکی بتوانند)تا نوازنده سر ضرب را گم کند و بعد باد در غبغب بیندازند و فکر کنند که تنبک و موسیقی و هنر و تکنیک را تمام کرده اند؟!!شما که این قدر از عدم تناسب عنوان و محتوا حرف می زنید،آیا این موضوع را در مورد دیگر موسیقیدانان ایرانی هم سنجیده اید؟آیا مثلاً مهملات(به جای مقالات!) محمدرضا لطفی که در آنها حرف های خنده آور می زند و غرض های شخصی اش را نشان می دهد با عناوینشان همخوانی دارند؟نوشته هایی که با عنوان تاریخ شفاهی موسیقی منتشر می شوند و در آن حرف های خاله زنکی و مزخرف زده می شود!آیا این ها نقد و پژوهش و تاریخ نویسی است؟یا بیان وقاحت محمدرضا لطفی؟آیا مثلاً عنوان کنسرت آقای لطفی در کاخ نیاوران که هنر بداهه نوازی می باشد،با محتوای آن که ایشان بنشینند روی صحنه و تازه آنجا فکر کنند که تار را بردارند یا سه تار را یا کمانچه را یا دف را و بعد همراه ساز عربده بزنند همخوانی دارد؟!!آیا این هنر بداهه نوازی است؟دوست عزیز!قضاوت با همه ی کسانی که دغدغه ی تفکّر و آگاهی دارند نه با همه ی خوانندگان این مطالب!لابد می دانید؟اکثریت این ملّت به قول شاملوی بزرگ حافظه ی تاریخی ندارند…. /و اما جناب (بی نام)!که ظاهراً از سر بیکاری آمده اید و چند کلمه ای با عجله نوشته اید که نمی دانم چه چیزی را نشان دهید و ثابت کنید!،حرف هایتان بسیار باعث خنده شد(و اصلاً در سطحی نیستند که پاسخی به آنها داده شود و خود به خود ناآگاهی نویسنده ی خود را آشکار می کنند)به خصوص آنجا که فرموده اید:(در کتاب تنبک و نگرشی به ریتم از زوایای مختلف همه چیز می شود پیدا کرد به جز نگرش به ریتم از زوایای مختلف!)دوست محترم،که اگر به دنبال بحث جدّی و حرف حساب هستید(که ظاهراً نیستید!) بهتر بود نامتان را می نوشتید،شما موضوع را از بیخ و بن متوجّه نشده اید!و ظاهراً کتاب آقای رجبی را نخوانده اید یا خوانده اید و نفهمیده اید!خوشبختانه این کتاب موجود و در دسترس است.پیشنهاد می کنم به آن مراجعه کنید!اشکال کار این جاست که شما ریتم و زوایای مختلف آن را فقط از دیدگاه تئوری موسیقی مورد عنایت قرار داده اید!(از زاویه ی دید همان کتاب های ریتم شناسی درست و حسابی!! که فرمودید!)پس بگذارید برایتان بگویم که:در این کتاب هم درباره ی ساز تنبک صحبت شده و هم درباره ی ریتم از زوایای مختلف.عناوین و محتوای فصول مختلف را ملاحظه بفرمایید تا متوجّه شوید اوضاع از چه قرار است.در مورد تنبک و جنبه های مختلف آن از تاریخچه و نام آن گرفته تا ابعاد مختلفش تا دستور نویسی و آموزش آن و… در این کتاب بحث شده است و در مورد ریتم از زاویه ی فکری و هنری و زیبایی شناختی بحث شده و ارتباط موسیقی با مقولات وسیعی چون فلسفه،ادبیّات و جامعه شناسی مورد صحبت قرار گرفته است.در مورد ریتم از جنبه ی تئوری موسیقی نیز می توانید به دو کتاب آموزشی ایشان(۴ بخش در دو مجلّد)مراجعه کنید./آقای صلواتی،یکی از مقولاتی که هنرمند باید به آن توجّه کند انتقاد اجتماعی در جهت دفاع از انسانیّت به معنای آزاد و وسیع کلمه است.به قول احمد شاملو:(اصولاً هنر ملتزم نیست،بلکه شخص هنرمند است که باید احساس التزام کند….)بهمن رجبی آثارش،سخنرانی هایش و عملکردش در زندگی کاملاً گویای تفکّر و شخصیّتش است.این مرد بزرگ،حرف و عملش یکی است…حتماً متوجه شده اید که چه مقدار برای این متن مفصّل وقت و انرژی صرف شده است.به هر حال،من باز هم مطالبی را گفتم و صحبت ها واضح است و ادامه اش به این شکل دیگر لزومی ندارد.موفّق باشید…
آقای جعفری عزیز، حقیقتاَ بحث دارای به حیطه های بسیار پرتی می رسد.
دوست عزیز، جالب است که شما از “منطق بحث” صحبت می کنید، اما برخی از بدیهی ترین تعاریف را هم اشتباه به کار می برید. دوست گرامی، موضوع بحث ما “مخاطب خاص در موسیقی” بود نه “مخاطب خاص” به طور کلی. مخاطب خاص در موسیقی به قول شما کسی ست که موضوعی را جدی دنبال می کند، یعنی موسیقی را، تئوری موسیقی را، کتابهای منتشر شده در زمینه ی “خود” موسیقی را و نه گفتار و کردار افراد حاضر در این موسیقی. این مخاطب خاصی که شما تعریف کرده اید (کسی که صحبت های بهمن رجبی را با جدیت دنبال کند) “مخاطب خاص موسیقی” نیست، بلکه “مخاطب خاص سخنرانی های بهمن رجبی” است! بله، من از این دست مخاطبان خاص مورد نظر شما نیستم (یعنی “مخاطب خاص بهمن رجبی”)، اما در حدی که بتوانم تشخیص بدهم چه گزاره هایی فنی و موسیقایی هستند و کدامها نیستند آگاه هستم.
در ضمن ابداع اصطلاح بد نیست، به شرط هایی که البته در تخصص من هم نیست. اما خلط معنای یک اصطلاح شناخته شده (مثلاَ “مخاطب خاص موسیقی” -آن گونه که مورد بحث ماست-) محل اشکال و ابهام است. من اصطلاح “خودشاملوپنداری” را به کار برده ام و این اصطلاح خواه غلط، خواه درست، خواه اشتباه و سخیف و یا هر چیز دیگر اصطلاحی نیست که دارای تعریفی پیشینی و معین باشد و دارای کاربرد (بماند که بیشتر جنبه ی مزاح داشت، اما به نظر می رسد واقعا آقای رجبی احساس می کنند این جلساتشان مثل سخنرانی های شاملوست). پس خلط معنای “مخاطب خاص موسیقی” با “مخاطب خاص بهمن رجبی!” دارای اشکال است، اما اصطلاحی که بنده به کار برده ام- خواه صحیح خواه غلط- مورد متفاوتی ست.
چند بار در پاسخ هایتان اشاره کرده اید که در صحبت های من “بحث های ریشه ای فکری ” دیده نمی شود. بحث ریشه ای فکری در مورد چه؟ و بحث ریشه ای فکری شما چه نمودی داشته؟ انتظار دارید در مورد این که “صدام می رسه پشت؟ اگه نمی رسه که بلندش کنم؛ صدام رو می گم” یا “مگه شما غذا می خورید بعدش نمی رین دستشویی؟ من هم حرفهام اون بخش دستشوییه؛ مگه میشه جلوی قاتل ندا آقاسلطان غیر از این بود؟” (نقل به مضمون) یا “کاش به جای تو [یکی از اساتید] جنیفر لوپز بغلم می کرد؟” چه بحث ریشه ای ای داشته باشم؟ در مورد کجای این جلسه میشود عمقی بحث کرد؟ جلسه ای که هیچ چیزش به هیچ چیزش ربطی نداشت و هر لحظه به یک جای بی ربط و بی فایده ای می رسید، قرار است چه پیامی داشته باشد که بنده بیایم و ریشه ای نقدش کنم؟ اصولاَ می شود برای ما ریشه ای این سخنرانی را بفرمایید؟
دوست عزیز، از سویی من را نصیحت می کنید به مطالعه ی کتاب منطق و فلسفه، و از سوی دیگر قضاوت هایی می کنید که موجب حیرت است. مثلاَ یک جا من نوشته ام که “احتمالا” این سخنرانی دارای مشابهت هایی با دیگر سخنرانی هاست. جای دیگری هم گفته ام این نقد فقط و فقط به این سخنرانی مربوط است. حالا این دو جمله دارای چه تناقضی با یکدیگر هستند که شما این گونه آنها را متناقض می پندارید؟ نوشته اید که من گفته ام “این سخنرانی تکرار سخنرانی های دیگر بهمن رجبی است”. اولاَ که من به این صراحت و قطعیت بیان نکردم، بلکه -باز هم تکرار می کنم- به بیان “احتمال مشابهت ” این سخنرانی با دیگر سخنرانی های ایشان از روی شنیده ها و نوشته ها پرداختم. با این حال، حتی اگر من این سخنرانی را تکرار آنها نیز بدانم؛ دلیل نمی شود که برای نقد این سخنرانی خاص به دیگر سخنرانی ها بپردازم به دلایلی که در متن عنوان شده. گمان می کنم این مساله بسیار روشن باشد، حداقل از دید آن کتابهای منطق و فلسفه ای که شما مدام به آنها اشاره داشته اید!
در نهایت هم چند پرسش را مطرح کرده اید که واقعا بعضی هایشان عجیب هستند. مثلا این که چرا من به بیان اشکالات مشابه در دیگر هنرمندان نپرداخته ام و غیره.اولاَ مگر قرار است یک نفر به همه چیز و همه کس بپردازد؟ ثانیاَ، چون همه اشتباه می کنند، دقیق شدن روی اشتباه یک نفر نادرست است؟ سوم، بنده که همه ی جلسات و سخنرانی ها و نوشته ها را که نمی توانم حضور داشته باشم و بخوانم و راجع به آنها نقد بنویسم! و چهارم، آقای رجبی دارای هواداران دو آتشه ای هستند که نقد ایشان را به نوعی تابو تبدیل کرده اند و هر کس می خواهد ایرادی بگیرد، سریع هجمه هایی آغاز می شود با استدلالات بی منطق. قرار نیست چون یک نفر به ظاهر شجاعتی به خرج داده همه ی ایرادات و انتقادات را بکوبیم چون بقیه این شجاعت را ندارند! همیشه گمان می کردم که آقای رجبی بر ضد هاله ی قدسی و تابوهایی که به دور برخی اساتید هست عمل می کنند، اما پس از دیدن و شنیدن اظهارات و رفتارهای خودشان -و به خصوص- طرفدارانشان، متوجه شده ام که این تقدس مآبی در مورد خودشان هم وجود دارد، تنها به شکلی دیگر و با ظاهری متفاوت. آنهایی که هم به ایشان نقد داشته اند، معمولاَ سعی می کنند با سکوت خود آقای رجبی و طرفدارانشان را مورد بی اعتنایی قرار دهند و یا رو به توهین مستقیم آورند.
و بالاخره در مورد آخرین بخش از صحبت های شما؛ آن هم بحث “استقلال هویتی “. دوست عزیز، در متن اشاره شده که اگر تقلید ریتمیک یک ملودی خاص مد نظر آقای رجبی ست و آن را دست آوردی ارزشمند می دانند (چون همانطور که اشاره شد فنی ترین بخش سخنرانی همین قسمت بود)، این در تناقض با اهداف ایشان برای استقلال بخشیدن به تنبک است. حال این نکته که بقیه چه کرده اند و غیره بحثی ست که خارج از موضوع مد نظر ماست، و البته باز هم عجیب است که با چنین دیدگاهی (که برای پاسخ موضوعی خارج از بحث را راجع به سایرین پیش می کشید)، دم از منطق و اصول مباحثه می زنید! همین مساله را می توانید در مورد مسائل و اشخاص دیگر (محمدرضا لطفی، فرهنگفر و هر شخص دیگری) تعمیم دهید.
ضمناَ نمی دانم در کجای پاسخ من این برداشت را داشته اید که من به سخنرانی های شاملو ایرادی وارد کرده ام که بحث را به موضوع های بی ربطی مثل دبیران ادبیات و اینها کشانده اید. در متن عنوان شده که آن سخنرانی ها از لحاظ صراحت لهجه اگر الگوی آقای رجبی ست (و به نظر می رسد ایشان دوستی دیرینه ای با شاملو داشته اند)، ایشان بهتر است سایر موارد این سخنرانی ها را -من جمله انسجام موضوعی- نیز مدنظر قرار دهد، فارغ از این که محتوای این سخنرانی ها چه بوده.
استاد رجبی ازعالم و آدم طلبکاره.همیشه هم گیر میده به اینو اون.از همه چی میگه غیر از تنبک. بعضی شاگرداشون هم همینجوری شدند. گر چه باید گفت اگه جناب رجبی چیزی میگه شاید حق داره ولی باید به شاگرداش گفت : غوره نشده مویز نشند. اینکه میگند تنبک نوازا جایگاه خوبی ندارند بیشترش بر میگرده به فرهنگ موسیقیایی ما که به مرور داره بهتر میشه
با سلام.آقای صلواتی به زودی صحبت هایم را ارائه خواهم داد.چند روزی است گرفتار هستم.در ضمن از نظرات پربار!!!!بعضی از افرادی که کامنت گذاشته اند ملاحظه می فرمایید که اکثر مخالفان آقای رجبی چه کسانی هستند و با چگونه منطقی؟!
این آقای جعفری انگار خیلی عقل کل تشریف دارند. اینم از همون دست شاگردای استاد رجبی هستند؟. من حداقل ده دوازده تا از این حضرات مدعی رو میشناسم. شاگردای آقای رجبی همشون ادعای کمالات دارند. منطقمم خوبه. بعضی از این آقایون امر بهشون مشتبه شده. وقتی استادشون آقای رجبی از استاد بزرگ تار استاد شهناز به عنوان استاد خیکی (البته نه با کلام که با اشاره به بزرگیه شکم با دست و اجرای پانتومیمهای آنجنانی)یاد میکنه دیگه از این طرفدارای کوچولوشون توقعی نمیشه داشت. اونوقت با کمال تعجب اظهار منطق میکنند. این مثالی هم که زدم یک حرف از هزاران بود. استاد که این باشه از شاگرداش توقعی نمیشه داشت. تنبکتون رو بزنید. جای خالیه ملودی تو سازتون رو با ریتم پر کنید نه با حرف.
با سلام.این مطلب طولانی را با ایمیلی به آقای صلواتی به پایان بردم و نظراتم را به آقای صلواتی گفتم.فردی هم که با عنوان (الف.ص)به آقای رجبی و من توهین کرد از نظراتش مشخّص است که در چه سطحی است و اصلاً مطالب من و آقای صلواتی را نخوانده.و نیازی به پاسخ به این فرد نیست.در پایان جمله ای را درباره ی آقای رجبی از خود ایشان نقل می کنم:بهمن رجبی بر طبق قانون تکامل،تنبک نوازی است که به تکنیک و ظرافت تنبک نوازی بسیار اضافه کرده و اندیشه را هم که اصلاً در تنبک نوازی وجود نداشته به تنهایی ارائه داده است و خودش را تنبک نواز می داند،نه اسطوره و نه قدیس…/با سپاس.
در ضمن،باید تأکید کنم که من نوازنده ی تنبک نیستم.دانشجوی فلسفه و نوازنده ی تار هستم.و زمینه ی اصلی دغدغه هایم هم فلسفه و ادبیات است و با نگرشی برآمده از اندیشه ای عمیق و متفاوت که در بسیاری از دست اندر کاران موسیقی ایرانی وجود نداشته و ندارد بزرگمردی چون بهمن رجبی را مورد بررسی قرار داده ام./به امید اینکه همیشه اندیشه جاری باشد…
در دوردست دور
در شهر سوت و کور،
آنجا که باغ عاطفه آتش گرفته بود
آنجا که باد قحطی انسان وزیده بود
مردی نشسته بود
تنها و خسته جان
گم کرده کاروان
تنها تر از درخت تک افتاده در کویر…
بر لب سرود سرد غم افزای انتظار
در دل هزار حسرت دیرینه یادگار
بر دوش ، بار یار
این سو نگاه کرد
آن سو نگاه کرد
چیزی ندید و گفت:
اینجا نه جای ماست
کو جای پای یار…
این شعر حافظ غمخوار بریت برای اونایی که به سخنان حقیقی واکنش های بی خردانه نشون میدن ساخته شده،
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند
دی گله ای زطره اش کردم و ازسر فسوس
گفت که این سیاه کج گوش به من نمیکند
کشته ی غمزه ی توشدحافظ ناشنیده پند
تیغ سزاست هرکه را درک سخن نمیکند.
به امید روزی که خدا ابتدا به صورت اعم توانایی درک حقایقی را که در جهان وجود دارد را به همه عطا کند و به صورت اخص درک سخنان آقای رجبی را هم همینگونه عطا کند.
آقای یعقوبی عزیز، اینجا نه محفل شعر است و نه جای سخنان کلی ادیبانه و بدون دلیل. اگر فکر می کنید که نکته ای از جانب ایشان بوده که درک نشده، سعی کنید با استدلال این نکات را بیان کنید؛ همانطور که در نوشته تلاش شده چنین شود.
اگر نه که بهتر است برای ثابت کردن نکاتی که خود توانایی توضیحشان را نداریم، از حافظ مایه نگذاریم و کسی را «سزاوار تیغ» ندانیم.
کامیار جان، اینجا محفل هنر است و زیبایی من سعی می کنم همیشه از واقعیاتی بهره ببرم که درک آنها سهل باشد ولی افسوس از ادراکی که … ، هر آنچه که ما داریم چکیده ای ار زحمات گذشتگان است و اگر از بزرگان و گذشتگانی همچون حافظ بهره نبریم توهینی بزرگ به خود ماست،در ضمن در پاسخ به اینکه می فرمایید سخنان بنده بی دلیل است، مولانا می فرماید:
آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت ببایداز وی رخ متاب
ضمنآ حافظ بزرگ این شعر را برای کسانی سروده که بتوانند از آن بهره ای ببرند ،نه کسانی که با شنیدن آن خرده به دل بگیرند،
در ضمن من به عقاید شما و سایر مخالفان آقای رجبی احترام میگذارم و اگر درشتی در سخن بنده بود پوزش می طلبم و ما قصد تفتیش عقاید را نداشته و نداریم بلکه قصد ما بیان حقایق حقانیست و …
پیرامون گفته ی استاد رجبی، بحث بر سر تغییر نظام تنبک نوازیست:بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو بر اندازیم
اکر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
منو ساقی به هم نازیم و بنیادش براندازیم
این بیت آخر، پاسخی محکمه به تمام مخالفان استاد رجبی:
سخندانی وخوشخوانی نمیورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
آقای یعقوبی عزیز، متاسفانه با شعر حافظ و مولوی را مثال زدن، نمی شود توهین ها و فرار از پاسخگویی را پنهان کنیم.
در ابتدای کامنت قبلی تان، سخنان من را «بی خردانه» خواندید و با استناد به «شعر زیبایی حافظ»، تلویحآً بنده و سایر منتقدان آقای رجبی را «سزاوار تیغ» دانستید.
در کامنت روز چهارم آذرتان هم باز تلویحاً من را به نداشتن ادراک مطالب ساده متهم کردید.
فارغ از این توهین های آشکار، من هنوز هیچ دلیلی برای رد کوچکترین بخشی از نوشته ام در نظرات شما نیافتم و جز مشتی نقل قول از اشعاری که همه مان آن ها را از بریم، استدلالی مشاهده نکردم. طبیعتاً این ادعا به این معنا نیست که نوشته ی من بی نقص است و نمی توان آن را به چالش کشید؛ خیر! مساله این جاست که راهی که شما پیش گرفته اید بی فایده است. اگر لطف کنید و به خود متن من بپردازید و به طور مشخص و مستدل آن را نقد کنید ممنون شما خواهم بود، وگرنه چنین گفت و گویی بیشتر به آب در هاون کوبیدن شبیه است.