نکته اینجاست که شعر نو بیان نو هم می طلبد و در آواز ردیفی باید با عنصر خلاقیت تغییراتی داد تا موسیقی از شعر عقب نماند. حتی اگر لازم باشد فواصل را تغییر دهیم. اما در مورد ترانه بحث متفاوت است و آزادی عمل بیشتر. در دوره ای از موسیقی ما آهنگساز و ترانه ساز و خواننده باهم کار می کردند و روابط نزدیکی باهم داشتند. آثار بسیار همگونی خلق می شدند که آن روند ادامه پیدا نکرد. آثاری مثل من از روز ازل یا شد خزان و تو ای پری و بسیاری آثار موفق دهه های چهل و پنجاه حاصل آن دوره و آن نوع کار بودند.
امروزه ریتم زمانه عوض شده. آدم ها از هم دور شده اند. کاری تولید می شود که شاعر و آهنگساز اصلاً همدیگر را ندیده اند و با پیک و ایمیل، شعر و آهنگ رد و بدل می شود.
گذشته از این مسأله جریانی که از اواخر دهه پنجاه ظهور کرد که شدیداً معتقد به بازگشت به سنت ها و گذشته تاریخی بود باعث شد توجه به کلام کلاسیک و رجوع به آن در موسیقی بیشتر و بیشتر شود.
از سوی دیگر در مقایسه با غرب، حضور و نقش ادبیات در تاریخ ما بسیار پررنگ بوده و شاید به نوعی، بین هنرها یکه تازی هم کرده باشد. ما پنج هزار شاعر صاحب دیوان داریم. تاریخ و فرهنگ و تمدن ما بسیار با شعر و ادبیات آمیخته است. اما در غرب اینگونه نبوده و هنرهای دیگر هم پررنگ بوده اند.
همه چیز به موازات هم حرکت کرده و پیش رفته است. بنابراین حتی اگر امروز، ادبیات کهن ما در موسیقی مان حضور دارد شاید خیلی هم بی دلیل نباشد. اما به هر حال با تغییرات سریع دوره معاصر نگاه ما در حوزه موسیقی و برخورد ما با شعر کلاسیک باید تغییر کند و نگذاریم که اسیر ریتم شعر کلاسیک شویم چون ریتم در هر شعر ثابت است. سطح اثر موسیقی باکلام، جایی افت می کند که شنونده، اینکه شما چه خواهید کرد را پیش بینی کند. این یکنواخت شدن همان و از دست دادن شنونده همان. باید غیر قابل پیش بینی حرکت کرد.
در واقع اگر حتی از شعر کلاسیک استفاده می کنیم پیرو آنچه فرمودید باید طرحی نو درانداخت. اما باز سؤالم در خصوص مفاهیم باقی ست. دغدغه حافظ قرن هشتمی می تواند دغدغه من نوعی هم باشد اما اینکه این دو باهم متفاوتند بدیهی ست. زمانه و زندگی دیگر شده، دیدگاهها تغییر یافته اند. خود زبان عوض شده. آیا موسیقی ما این پتانسیل و امکان را دارد که از یک درد امروزی و ویژه این عصر و روزگار حرف بزند؟
در مفهوم کلاسیک اش نه! این امکان وجود ندارد. اینها دو جنس ناهمگونند. عین پیچ و مهره ای که هم اندازه نیستند. شاید بشود به نحوی بندشان کرد ولی می دانیم مال هم نیستند. البته همانطور که اشاره کردم زبان ترانه متفاوت است و بحث ترانه جداست. زبان ترانه اساساً باید زبان روز باشد.
کما اینکه در گذشته افرادی مثل عارف این دیدگاه را داشتند و از مسائل روز در شعر و موسیقی شان حرف می زدند. هر چند همان هم به زبان اشارات و سمبلها بود، اما باز همین که در آن دوره امیرجاهد و شیدا و عارفی بوده اند که حرف خودشان را در موسیقی می زدند قابل تأمل هست و در دهه های اخیر دیگر برای این نوع کلام در موسیقی نمونه ای نداشته ایم.
بله. اما باز مواردی که اسم بردید همه در حوزه ترانه و ترانه سرایی بوده اند. عرصه آواز عرصه احتیاط است. به عقیده بنده در شکل ردیفی و کلاسیک، بیان مسأله امروزی در آواز، بسیار بی معنی خواهد بود.
گزارش موسیقی
۱ نظر