امروزه و در بستر جامعهی اطلاعاتی در حالی که فاصله میان آدمها و فرهنگها از نظر دسترسی به یکدیگر کمتر از فاصلهی ساکنان یک دهکدهی کوچک شده است، امتزاج و برهمکنش میان حوزههای فرهنگی اجتناب ناپذیر است، تا جایی که از آهنگساز نو پرداز ایرانی میشنویم:”من موسیقی فرا ایکس را نساختم که بگویم چند فرهنگی هستم بلکه چون چند فرهنگی هستم آن موسیقی بوجود آمد”(۱). شاید این مهمترین تفاوت موسیقی مشایخی در این دوره با سلیقهی مرسوم (موسیقی تلفیقی) باشد و این همان نکتهای است که فرا ایکس را از جریانهای موسیقی تلفیقی جدا میکند.
جشن یکی از بهترین نمونههای تفکری است که مشایخی آنرا فرا ایکس (موسیقی دارای اندیشهی برگرفته از بنیانهای گوناگون فرهنگی) مینامد. این قصد از ابتدای قطعه به وضوح به چشم میخورد. قطعه با یک جمله و تکرار نامتقارن همان جمله در فاصلهای دیگر آغاز میشود. مشایخی در اینجا با طولانیتر کردن جمله در بار دوم و در ضمن حفظ دو نت پایانی که وزن مشخصی به این جملات میدهند فضایی بوجود آورده است که بیشباهت به نثر مسجع در ادبیات ایران نیست. یعنی ارتباط وزنی از طریق قرار گرفتن الگوهای هم وزن در انتهای جملات (که لزوما از لحاظ طول الگوی وزنی برابر نیستند) برقرار شده است.
در ادامه فضا برای ورود سازهای کوبهای از طریق ضربات مقطع پیانو آماده میشود، این ضربات از دو جهت قابل توجهاند، یکی از این نظر که همین تم (البته اگر بتوان به این الگو نام تم داد) را به دفعات در ادامهی قطعه میشنویم و دیگر اینکه در اینجا به گونهای موفقیت آمیز از پیانو به عنوان سازی نزدیک به گروه کوبهای (در تقسیم بندی سازها نیز آنها را با هم مرتبط به حساب میآورند) استفاده شده است.
پس از این قسمت تمی میآید که در کارهای پیشین مشایخی نیز به دفعات شنیده شده است (و گویا بسیار مورد علاقهی اوست) اما به گونهای که با شخصیت پیانو در این قطعه همخوانی دارد و به راحتی با تمی که در بخش پیش به آن اشاره شد (که در اینجا فقط به وسیلهی سازهای کوبهای اجرا میشود) ترکیب میشود و جریان قطعه را به پیش میبرد. ظاهر شدن تمهای آشنا در این قطعه (و قطعات دیگر مشایخی) موضوعی سابقهدار است چنان که در این قطعه نیز گاهی بخشهای آشنایی از شهرزاد یا آثار دیگر مشایخی را میشنویم.
تناوب موسیقی آتنال (تماتیک و آتماتیک) با ملودیهای الهام گرفته شده از موسیقی ایرانی هرچند درآاثار مشایخی پیش از این هم دیده شده اما یکی از جنبههای جالب این اثر را تشکیل میدهد. مشایخی در این اثر به گونهای دقیق از عبارات غیر تنال به سوی عبارتهای ملهم از موسیقی ایرانی حرکت میکند.
از تابلو های علیرضا مشایخی
در متن این اثر دو نکته در ارتباط با استفاده از سازهای کوبهای (این اجرا نگارش برای سازهای کوبهای ایرانی و غربی است) حائز اهمیت است:
اول اینکه مشایخی با وجود استفاده از سازهایی که در موسیقی ایرانی مرسوماند و همراهی آنها با سازهای ملودیک (حتا پیانو) مقولهی جدیدی نیست، موفق شده است فضای تازهای در این قطعه بیافریند و در حقیقت از این سازها به نفع تفکر نهفته در قطعه، آشنازدایی کند بطوریکه به غیر از رنگ صوت، صدای سازهایی مانند تنبک و دف، شباهتی به اجراهای مرسوم ندارد. شاید به همین دلیل است که در این اثر کمتر تکنیکهای اجرایی مخصوص این سازها به چشم میخورد (و همچنین شاید به همین دلیل در اجرای این قطعه برخی نوازندگان ساز های دیگر نواختن سازهای کوبهای را بر عهده دارند تا آشنایی کمترشان با فضای مرسوم اجرای ایدههای آهنگساز را امکانپذیرتر کند).
و دیگر آنکه با توجه به مطالب گفته شده برای آهنگساز عناصر زیادی برای ایجاد رابطه میان سازهای کوبهای و پیانو باقی نمیماند. یکی از این عناصر که در متن اثر به خوبی مورد استفاده قرار گرفته دینامیک است. در جشن کمتر همراهی مستقیم یا تکرار الگوهای وزنی جملات آنگونه که در موسیقی ایرانی مرسوم است به چشم میخورد اما تشابه میان فراز و فرودهای دینامیکی باعث ارتباط خوب دو بخش و حفظ همگنی اثر شده است (در چنین آثاری همواره این خطر وجود دارد که دو بخش ارتباط ارگانیک خود را از دست بدهد و اثر -در بهترین حالت- به شکل کلاژ در آید).
متا ایکس ۱ نیز مانند قطعهی قبل از همان تفکر چند فرهنگی ریشه میگیرد. در این اثر علاوه بر حضور ملودیهای ایرانی که یکی از عوامل مورد استفاده در آفرینش موسیقی فرا ایکس مشایخی است، با استفادهی مستقیم از صدای سازهای ایرانی(به خصوص تار)، روابط ملودیک و نظام فواصل (و حتا جملاتی که ساختمانی شبیه ردیف دارند) در متن آهنگ روبرو میشویم.
ما که از این کارا هیچی نفهمیدیم این حرفایی هم که می زنن همش بهونس که شنونده فکر کنه اینها موسیقی هست اخه وقتی صدای موسیقی شنیده نمی شه چرا اصرار داریم بگیم اینها موسیقی هستن؟
من هم با نظر لاله موافقم. واقعا باعث تاسف این شخص یا این همه تلاش و درس همچین موزیکهای بنویسد.
درسته که باید در همه چیز تحولات داشته باشیم به شرطی که این تحولات باعث خرابی نشود.
این نوع موسیقی چه لذتی دارد. چی می خواد بگه منظورش چیست که یک سری صدا تولید میشود. که نمیشود منظور اهنگساز را فهمید. فقط این موزیکها برای خود اهنگساز جالبه نه شنونده
benzaram behtare dostan kami bishtar be mosighi tavajoh konand khili az mavaghe gosh haye ma nemitonanad khili chiz ha ro beshnavand!!!!!
من زیاد گوش دادم ولی چیزی دستگیرم نشد!! شاید بچه های هارمونی تاک قسمتی که نوازنده ها داشتن کوک می کردن را اشتباه قرار دادن؟! نه؟
manam ba nazare baghie movafegham chizi dastgiram nashod 🙁
هر چقدر هم که مشایخی و دار و دسته اش تلاش کنند که به زور این نوع موسیقی رو به خورد ملت دهند موفق نمی شن چون با یکبار شنیدن این موسیقی همه از اون فراری می شن.اصوات نازیبایی که هیچ ارتباطی با هم نداشته و هیچ هدفی رو هم دنبال نمی کنن موسیقی نیست.از این نوع سر و صدا تو خیابون ها بیشتر شنیده می شه و بهترین سالنها برای اجرای این نوع “” اصوات”” بزرگراههاست.
تفسیر طولانی و فاضل مابانه این موسیقی؟؟!! در نوشتار فوق توسط نویسنده محترم، در واقع هم زدن چیزی است که …..
مشکل اینجاست که اگر کسی این وسط بیاد بگه این ها چیه میگن مدرن حالیت نیست!!
.
.
تازه….. از همه اینها که بگذریم آدم نمیتونه بر ضد اثری که استادش ساخته نقد بنویسه که!
اقا حمید
اتفاقا خیلی هم حالیمون پس چرا موسیقی باروک- کلاسیک – رومانتیک را می فهمیم این یکی که مدرنه نمی فهمیم
این موسیقی ها بیشتر حالت بداهه دارند نه تم موزیک مشخص است نه سر و ته دارد گفتم فقط برای خود آهنگساز جالبه نه برای دیگران
اما من با نظر لاله و مهدی و … موافق نیستم!
پس اگه این طوری باشه باید بگیم بتهوون هم روی پیانو گربه ول می کنه که اون طوری صدا می ده!؟
نه…!
این گوش مای که نمی تونه خوب بشنوه. پس بجای انتقادهای بی جا بهتر خودمون درست کنیم نه اینکه از آهنگهای مردم ایراد بگیریم!
بتهوون با این مقایسه می کنی
اتفاقا بتهوون گربه ول نمی کنه این آقا گربه ول می کنه که همچین صداهایی بوجود می آید
شما در کارهای بتهوون ملودی می شنوید ولی در این موزیکها ملودی خاصی دنبال نمی شود هر لحظه تغییرات بوجود می اید
در ضمن گوشمان هم خوب می شنود که به این صداها نمی گیم موزیک
از بتهوون ۲۰۰ سال می گذرد ولی هنوز هم موزیکهاش اجرا می شوند
ولی اگر این اقا فوت کنند دیگر هیچ کس موزیکهایش را اجرا نمی کنند فقط خودش اجرا می کند.
من از این ایراد نمی گیرم بلکه کلا با این موسیقی مخالفم چه ایرانی بسازد چه خارجی.
هرتغییرات بی خودی که باعث مدرن بودن نمی شود.
علیرضا مشایخی یکی از معدود آرتیستهای ایرانی است که در تاریخ هنر ایران فعالیت کرده است. این گونه موضعگیری در برابر یک هنرمند جهانی به هیچ وجه پذیرفته نیست…
آروین صداقتکیش نیز در زمره منتقدین موسیقی در ایران جزو ترینها محسوب میشود، فراموش نکنیم که هنر این مملکت به افرادی چنین تیاز دارد تا زنده بماند
به نظرم موسیقی آقای مشایخی مال الان نیست.شایدبعداز
چندسال دیگه تازه بشه دربارش برای مردم مطلب نوشت. موسیقی ایشون هنوزجاشوبین مردم ماکه اصولامردم موسیقی نیستن بازنکرده.
ببخشید چیه آقای مشایخی مال الان نیست؟ درست دیدم موسیقی ؟! …
خانم لاله ، بهتر است چرایی این “هیچی نفهمیدن” را در خودتان جستجو کنید. شاید که واقعا گوش نکرده باشید. در موسیقی دانستن این اصوات ( و امثال آن) هیچ اصراری نیست ، زیرا بیش از ۸۰ سال است که موسیقی دانسته شده اند و جامع ترین تعاریف موسیقی در تمام دایره المعارف ها و فرهنگ های معتبر موسیقی در جهان در حال حاضر “صوت سازمان یافته” می باشد.
http://en.wikipedia.org/wiki/Definition_Of_Music
http://en.wikipedia.org/wiki/Special:Search?search=music
دقت می کنید؟ یعنی ملودی ، فرم، احساس ، توصیفات شاعرانه ، زیبایی شناختی کلاسیک، ریتم مرسوم، فواصل کنسونانت ، هدف مند بودن عینی و نتیجه گیری قطعی ” تعطیل ”
فکر نکنید که در نبود این ها الزامی وجود دارد ( همانگونه که بسیارند قطعاتی که در قرن ۲۰ نوشته شده و برخی یا همه آن ویژگی ها در آن آثار موج میزند) ولی در بودنشان نیز الزامی نیست . ماهییت صوت در موسیقی امروز مطرح است . شما از تابلوهای نقاشی نقاشان معاصر بازتاب عینی طبیعت را انتظار دارید !؟ درخت و خانه و رود خانه !؟ پس تکلیف آن نقاشانی که با عناصر بنیادی این هنر ( رنگ و خط ) کار میکنند چه میشود؟ در گوش دادن شما به این اصوات نیز اصراری نیست ، زیرا که گونه های مورد علاقه شما فراوانترند.
آقای مهدی، اینکه یک آهنگساز باب طبع شما دست به تصنیف موسیقی نمیبرد باعث تاسف نیست. تفسیرهای شتابزده شما هم باعث تاسف نیست ، چون تغییر ذائقه مخاطب همواره در طول تاریخ این چنین اظهارنظرهایی را به دنبال داشته. این موسیقی برای لذت بردن نیست، برای تو ماشین پخش شدن هم نیست ، برای لحظه ای تفکر و عمیق تر شدن در کل ماجراست. در موسیقی معاصر نیازی به درک منظور آهنگسازاحساس نمیشود. به خودتان رجوع کنید. بدین منظور کمی مطالعه در مورد” عدم قطعیت” در هنر و ادبیات معاصر به شما پیشنهاد میشود.
http://en.wikipedia.org/wiki/Aleatory
http://en.wikipedia.org/wiki/Indeterminate_music
خانم الهه ، با زیاد گوش دادن چیزی درست نمیشود بیایید عادات شنیداری خود را تغییر دهییم. گوشها را باید شست، جور دیگر باید شنید!. جالب است بدانید آهنگساز شهیر ، ادگار وارز ، قطعه ای با نام “کوک کردن” دارد که از آثار شاخص او نیز میباشد. مطالعه بیشتر درباره این آهنگساز و آثارش به شما توصیه میشود.
http://www.art-of-music.net/official/1191/showpaper.asp?Type=pdf&ID=220812
http://www.art-of-music.net/official/1191/showpaper.asp?Type=pdf&ID=233924
مطلبی ، من تا الان هیچ گاه شاگرد مشایخی نبوده ام ، و مثل بعضی از شاگردهای او ، موسیقی مشایخی برایم پایان دنیا نیست ، بلکه جرقه ای بود برای آغاز جستجوی پاسخ سوال های بی جواب خودم. من برای مشایخی بیشتر از هر هنرمند دیگری احترام قائلم. آهنگسازی که سالهاست تک و تنها در مقابل گوشهای شرطی شده و مقید به هارمونی تنال و وصل های ۱-۵-۴ مقاومت کرده است. گوشهای ناشنوایی که انگار کم کم دارند شنوا میشوند ، چرا که دیگر او تنها نیست.
و البته که با سالی یکبار شنیدن این موسقی نتیجه ای جز فراری شدن از آن و نوشتن تفسیرهایی این چنینی نتیجه ای حاصل نخواهد شد. شما “هدف” را در هارمونی تنال و ملودی های شاد و خاطره انگیز که بتوان بعد از هر بار شنیدن تا سال بعد آن را زمزمه یا با سوت تکرار نمود می بینید!؟
و اما اگر این نوع موسیقی مخصوص بزرگراه هاست ، پس چرا از پنجره نیمه باز ماشین های آنچنانی حاضر در بزرگراه ها با رانندگان با شخصیتشان! چیز دیگری می شنویم؟
آقای وحید ، به نظر می آید نقد هنری و فنی و به دور از غرض ورزی آقای صداقت کیش رعایت ادب در نوشتار را از شما سلب کرده است.
آقای حمید ، دقیقا درک درست یک پدیده هنری نیازمند مطالعات عمیق و دقیق در آن جهت میباشد. این بسیار بدیهی است که نمیتوان موسیقی کلاسیک معاصر(انواع مکاتب) را به راحتی دیگر انواع موسیقی سطحی و سرگرم کننده فهمید یا اصلا با آن ارتباط برقرار کرد ، به تمرین و ممارست بیشتری نیاز دارد، تلاشی که” تنبلی فرهنگی” ما اکثر اوقات جلودار آن بوده است. در ضمن، نقد بر ضد یا در تکریم چیز یا فردی نمیباشد ، داستان دیگری دارد.
آقای مهدی ، گاهی اوقات فکر میکنیم که موسیقی باروک ، کلاسیک و رومانتیک را میفهمیم چرا که از کودکی به هرحال خواسته یا ناخواسته گوشه هایی از آنها را شنیده ایم و هرکدام کوله باری از خاطرات و تصاویر را به دوش میکشند. به همین خاطر با هر بار شنیدن آنها به یکباره آن تصاویر ذهنی یا خاطرات پررنگ می شوند و این توهم بر ما غالب میشود که این حس آشنایی در واقع فهمیدن موسیقی ست ، غافل از آنکه به تنها چیزی که توجه نداشته ایم همان موسیقی بوده است. مصالح صوتی تمام موسیقی ها در ادوار مختلف از جمله قرن بیستم بسیار به هم نزدیک است( در آنالیز قطعات آشکار است) ، چگونگی به کارگیری این مصالح صوتی در غالب ایده های بکر و تجربه نشده است که گوشهای کم تجربه ما را اذیت می کنند .
و اما” سر و ته” در موسیقی ” فرم” نام دارد و الزام فرم های کلاسیک ( و هر فرمی) در موسیقی معاصر منتفی است. بسیارند آهنگسازانی که موسیقی خود را در فرم های آزاد نوشته و مینویسند.
http://en.wikipedia.org/wiki/Open_form
http://en.wikipedia.org/wiki/Earle_Brown
خب وقتی مسئله فرم منتفی باشد ، دیگر ملودی جای خود دارد!
در مورد آن “گربه” ! گربه ای در کار نیست. نواختن ساده دو تریاد پایگی همزمان، پلی کوردها، آکوردهای کوارتال چندین نتی و آکوردهای خوشه ای هستند که در ذهن شما جست و خیز گربه روی پیانو را تداعی میکنند. و البته تقصیر کسی هم نیست ، از آغاز موسیقی را تصویری ( در فیلمها و کارتون ها) شنیده ایم.
و اما حضرت بتهوون ، باور کنید که مخالفین بتهوون در زمان خودش کمتر از مخالفین مشایخی در زمانه ما نبودند. چرا که آن زمان نیز موسیقی او در گوشهای زنگ زده عادت کرده به موسیقی های آهنگسازان سفارشی آن زمان بد صدا می داد . او را دیوانه میخواندند، ولی امروز… همین قرن ۲۰ ، مگر امثال استراوینسکی ها کم بودند؟ و آیا کارهای بتهوون را پسر خاله اش اجرا میکرد!؟ تمام آهنگسازان در زمان حیاتشان تا وقتی جان در پاها و دستان خود داشتند کارهایشان را خودشان اجرا می کردند. امثال بتهوون ، برلیوز ، مندلسون ، لیست ، واگنر ، مالر ، اشتراوس ، بولز ، بریو و … کم نبوده اند. این را هم بگویم که برخی گروه ها و ارکسترهای اروپایی و امریکایی آثار این آهنگساز جهانی( علیرضا مشایخی ) را بارها اجرا کرده اند. بهتر است آینده را نیز پیش بینی نکنید، ما ایرانی ها که( خوب یا بد) درگزشتگان را بیشتر از زنده ها یاد می کنیم!
در آخر بیایید از این گونه غرض ورزی ها و اظهار نظر های خام و بدون پشتوانه درست اندیشه دوری کنیم و قضاوت را به زمان بسپاریم چرا که زمان بهترین قاضی ست .و با این گونه سخنان نمی توان کسی را انکار کرد . اگر اینگونه بود مطمئن باشید نام هیچ آهنگسازی در تاریخ موسیقی باقی نمیماند . ولی امروز کیج کجاست و منتقدین کج اندیش زمان او کجا ؟
نقدهای بدیع و هنری آقای صداقت کیش، میتوانند برای دوست داران این هنر آموزنده باشند.
جناب عابدیان، مشایخی برای آهمنگسازی آثارش اینقدر وقت نمی گزاره که شما برای نوشتن این حمایت نامه زحمت کشیدین و این چنین قلم فرسایی کردین، شاید اگر کامنتی که پیش از این گذاشتم رو بهتر ملاحظه می فرمودین ذهنتون روشنتر می شد به هر ترتیب شما نمی تونین سر صداهای مشایخی رو به زور به خورد مردم بدین….! -از این نوع سر و صدا تو خیابون ها بیشتر شنیده می شه و بهترین سالنها برای اجرای این نوع “” اصوات”” بزرگراههاست. – بدرود
ostad mashayekhi baraye zamane modern ghate minevisand ya mardome post modern….kare besyar zibayie ama fekr mikonam aghaye mashayekhi kari be mardom nadare baraye zaman mozikasho misaze ta ye rozi mardome on zaman az jashn lezat bebarandddd…
hemayat kardan az mashayekhi va ya rad kardanesh bedard nemikhore .chizi ke moheme ine ke moseghish alan bayad gosh kard ya inke bayad sabr konim ta 50sale dige ke bozorg beshim…..aghaye mashayekhi to zehnesh mige har kas mikhad mosighiye mano dost dashte bashe bayad metax bedone ya aslan be man rabti ndare khoshesh sar dar biyareeee…..age ye bache be khad a moighiye aghaye mashayekhi ertebat bargharar kone bayad az ki yad begire .sabr kone ta bozorg beshe .onvaght mi mishim….
ma ke dorim az tehran va nemidonam onja che khabare vali harkasi ahangi ro dost dare ke behesh ehsase shadi va tafakor va shetab dar faragiri bede. shad bashid
این قطعه و این نظرات مدافعان این نوع موسیقی منو یاد قصه لباس پادشاه کریستین اندرسن انداخت. ما هیچی نمیفهمیم. راست میگند. چون روشنفکر نیستیم