آهنگساز با برگزیدن نامی برای اثر خود چه هدفی را دنبال می کند و اگر تصمیم می گیرد اثرش عنوانی نداشته باشد، در حقیقت از چه چیزی چشم پوشی کرده است؟ اینکه در تاریخ موسیقی غرب بویژه تا قبل از امپرسیونیستها و سمبولیستها، معدود آثار موسیقی نام خاص مطلق داشته اند و باخ، موتسارت، بتهوون و بسیاری دیگران به آسانی، با یک عدد! و با اشاره ای به فرم اثر، بسیاری از قطعاتشان را نامگذاری کرده اند و صدها اثر حتی بعد از آن دوران نیز به همین شیوه نامگذاری شده، ناشی از چه عواملی است و ریشه این نام ها و نامگذاری ها از کجا آب می خورد!؟ چه چیزی برای استراوینسکی به هنگام نامگذاری باله ای با عنوان “پرندهی آتش”! مهم است که برای شوپن چندان اهمیتی ندارد؟ یا این هر دو در چه نکته ای در این خصوص اختلاف نظر بنیادی با هم دارند؟
در این نوشته دو موضوع به عنوان خاستگاه نام یک اثر موسیقایی مطرح می شود:
یک:
آنچه در آغاز تا حدی روشن می نماید این است که آهنگساز با انتخاب کلمه یا کلماتی به عنوان نام اثر خود، به ساحت بیانیِ دیگری جز موسیقی گام می گذارد؛ زبان. میتوان گفت ضمیمه شدن نامی بر اثر، تلاشی است تا آهنگساز به عنوان برگزیننده ی نام، موسیقی را در توضیح آنچه احتمالن در صدد بازگویی آن است تواناتر سازد.
به جرأت می توان گفت آهنگساز با نهادن یک نام بر روی یک اثر موسیقی، در حقیقت این پیش فرض را در ذهن دارد که: موسیقی بیانگر است. چنین آهنگسازی به سخن آن نقدگر بزرگ قرن نوزدهمی ادوارد هانسلیک چندان باوری ندارد که می گفت: “هر چه بگوییم کم گفته ایم؛ بیان احساسی معین، خارج از توان موسیقی است.”
بنابراین، سراغِ نام و نامگذاری رفتن، خود گویای وجود پیش فرضهایی در ذهن خالق موسیقی است که بدون آنها وجود هر نامی و هرگونه تاثیرگذاری و تأثیرپذیری از آن بی اعتبار خواهد بود. به عبارت دیگر بدون این پیش فرض ها اساسن آهنگساز دلیلی برای نامگذاری نخواهد داشت.
همینجا باید حساب قطعات با کلام و بی کلام را از هم جدا کنیم. اپراهای موتسارت هر کدام نامی دارند برگرفته از داستان اپرا.
فرایند نامگذاری، در مواردی از این دست شفافتر است. اما نامگذاری یک اثر بی کلام اندکی پیچیده خواهد بود؛ بویژه اینکه جنبه های مختلف نامگذاری را در دو برش زمانیِ کلی می توان در نظر گرفت:
یکی از زمانی نامعلوم در ذهن صاحب اثر تا قطعی شدن نام قطعه و انتخاب نهایی آن، که برای این مقطع می توان به پاسخ سوالاتی از قبیل اینکه “چرا و چگونه و تحت تأثیر چه عواملی صاحب اثر، یک نام خاص را انتخاب می کند؟” اندیشید و دیگری پس از نامگذاری و بحث بر سر ارتباط نام اثر با محتوا و نیز تأثیرات نام بر نقد و نظر شنودگان.
شاید آهنگساز نیز به هنگام انتخاب نام، نظر به همین تأثیر و تأثر داشته باشد و با این کار تلاش می کند شنود مخاطب خود را سمت و سو دهد.
حتی زمانیکه با یک اثر باکلام مواجهیم نیز این نکته صادق است و آهنگساز از بین بیشمار نام های متصور برای یک قطعه که می تواند از کلام اثر دستچین کند یا تحت تأثیر کلام اثر آنرا انتخاب کند، آنی را برمی گزیند که علاقمند است ذهن مخاطب در مواجهه با اثر، پیرامون آن نام و اتمسفر معناییِ آن باشد.
۱ نظر