از سوی دیگر پدیدآورندگان این روش نقد تاکید بسیار زیادی بر «علم» بودن آن داشتند و ادامه دهندگان راه آنان نیز همین روش و منش را دنبال کردند. بنابراین در نقد تکوینی بهویژه هنرهایی که برساختههایشان (اعم از پیشنویس یا نهایی) ماهیت مادی دارد (نقاشی، مجسمهسازی، ادبیات) از یک سو ردپای روشهای باستانشناسانه مانند تعیین قدمت، ارتباط دادن اشیاء و… از سوی دیگر ردپای یافتههای علوم شناختی و روانشناسی خلاقیت به چشم میخورد، به شکلی که آن را بدل به ترکیبی از زندگینامه، تاریخ، نسخهشناسی، روانشناسی و جامعهشناسی میکند.
این نوع نقد را چند چالش اساسی در حوزهی همگانی هنرها و ادبیات و چند چالش نیز در حوزهی هنرهای اجرایی (Performative Arts) تهدید میکند. نخستین آنها، پویایی تکوین است. فرآیند تکوینی یک سامانهی پویاست و مطالعهی سامانههای پویا به مراتب از همتایان ایستایشان دشوارتر است.
دومین چالش، در دورانی که «مرگ مولف» یکی از مهمترین آرمانهای ادبیش بود یک شیوهی نقد ادبی به آشکار کردن رابطهی همان «مولف» با تکوین اثر میپردازد. و سومی که تا حد زیادی برآمده از دومی است آن که؛ نقد تکوینی بیش از آنکه نقد اثر هنری باشد نقد خلاقیت مولف آن است (غالب شدن این جنبه را در مراحل بعد خواهیم دید).
نقد تکوینی افزون بر این سه چالش که در همهی عرصهها با آن روبهروست، به هنگام مواجه شدن با هنرهایی که جنبهی اجرایی دارند با دشواریهای دیگری نیز روبهرو میشود؛ از جمله «مسالهی اجرای اصیل» و «مسالهی متن». هنگامی که این نوع نقد با ادبیات برخورد میکند با یک متن که زمان تمام شدنش کاملاً مشخص است روبهرو میشود. هنگام انتشار، فرآیند تکوینی (پیشامتنی) به پایان رسیده و متن نهایی شده است.
اما در هنرهای اجرایی گویی در هر اجرا این نهایی شدن یک بار دیگر از نو صورت میگیرد. یعنی ضمن آنکه بعضی ویژگیهای اثر (مثلاً نمایشنامه) هنگام انتشار نهایی شده برخی ویژگیهای دیگر برای نهایی شدن منتظر هر اجرا میمانند.
در این وقت مدرس اشاره کرد؛ اینگونه نقد که نخست در ادبیات پدیدار شد خیلی زود برای بررسی هنرهای دیگر (از جمله موسیقی) هم کاربرد یافت. اما باید توجه داشت که به صرف دانستن یک یا دو تعریف عمده از نقدی مخصوص یکی از حوزههای هنری نمیتوان آن را به یک هنر جدید منتقل کرد (کاری که در بیشتر آثار سطحی انجام میشود) بلکه باید به دقت ویژگیهای محیط جدید مورد بررسی قرار گیرد تا اولاً مشخص شود میتوان این نقد را در فضای جدید بهکارگرفت و ثانیاً اگر میتوان، چه تغییراتی باید در آن داد یا کدام طیف از مسایل باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرد؟
در موسیقی نیز نقد تکوینی را بهکار میگیرند اما به دلیل اینکه از لحاظ انتزاع موسیقی دورترین هنرها به ادبیات (خاستگاه اصلی نقد تکوینی) است برخی مشکلات رخ مینماید. از جمله اینکه نسخهی نهایی کدام نسخه است؟ این بهویژه در آن دسته از موسیقیها اهمیت مییابد که آثار موسیقاییشان نانوشته است، یعنی فرهنگهای گفتاربنیاد.
کمی دقت بیشتر ما را به این نتیجه میرساند که کاربست نقد تکوینی در موسیقی برای آهنگسازی بیشتر امکانپذیر است تا اجرای آثار. علت هم بسیار روشن است، اطلاعات مربوط به فرآیند خلق اثر موسیقایی بسیار بیشتر حفظ میشود تا اطلاعات مربوط به اجرای آن (این میتواند تابعی از اهمیت بیشتر آهنگساز نسبت به مجری در موسیقی کلاسیک غربی و عمومیت بهکارگیری ابزارهای ثبت برای نگهداری فرآیند ساخته شدن آهنگ نسبت به فرآیند آمادهسازی اجرا باشد). از این گذشته شاید این همه مرتبط با دشواری تعریف «متن» در موسیقی است. منظور از متن نسخهی نهایی چاپ شده نیست. منظور آن چیزی است که حقیقتاً یک اثر موسیقایی را میسازد.
اغلب نقدهای تکوینی موسیقی که امروزه در دسترس هستند تاکید فراوانی بر فرآیند خلاقیت (Creative Process) دارند. بدین معنی آنها روندهای بروز خلاقیت را (معمولاً بر بستری از تحقیقات جدید روانشناسی و علوم شناختی در مورد چگونگی بروز خلاقیت) در هر اثر شکافته و پیش میگذارند.
۱ نظر