گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

سکوت ایرانی، مردانگی و داش‌آکل (۴)

همان‌طور که گفتم، در صحنه‌های مبارزه، و آن‌جاهایی که حرکتی «پهلوانانه» از داش سر می‌زند، چهارگاه به گوش می‌رسد و در جاهایی که پای عاشقی و مرجان در میان است، دشتی. پیش از این‌که این بخش را به اتمام برسانم، چند صحنه را مثال می‌زنم: وقتی داش‌آکل قهرمانانه وارد قهوه‌خانه می‌شود و داد پسرک پیشخدمت را از کاکارستم و نوچه‌هایش می‌ستاند، چهارگاه شنیده می‌شود. وقتی داش‌آکل عزم رفتن به زورخانه می‌کند و از بازار شیراز می‌گذرد، باز ارکستر به همراهی تنبک زورخانه چهارگاه می‌نوازند.

پیش از نبرد نهایی داش و کاکا، باز ارکستر موتیف معروف چهارگاه، که مبتنی بر فاصله «سوم‌ نیم‌بزرگ» است را به صورت ترمولو می‌نوازد تا هم بر وجه حماسی صحنه تأکید کند و هم تعلیق و تنش و اضطراب را بازنمایاند. به‌طرز جالب توجهی، در این صحنه سازی بادی چوبی که به نظر می‌رسد فلوت باشد به پس‌زمینه می‌رود تا سازهای بم‌تر بادی به پیش‌زمینه بیایند. از سوی دیگر، خود تنبک زورخانه هم نسبت به تنبک عادی محدوده صدایی‌ بم‌تری دارد. این «بم بودن»، که ویژگی بیولوژیک صدای مردانه در قیاس با صدای زنانه است، به طرز دیگری بر پیوند موسیقی، سازها، و صحنه با مفهوم مردانگی تأکید می‌کنند.

در سوی دیگر، خوانشِ هنجارین از دشتی معمولاً آن را به حالت‌هایی مثل تغزل، غم، و احساسات درونی نسبت می‌دهد، و این خوانش را می‌توان در نوشته‌های کسانی مثل خالقی یا صفوت و کارن یافت. در داش‌آکل هم از همین خوانش رایج استفاده شده. دشتی را که می‌شنویم، انگار راهی به درون لطیف‌تر داش‌آکل باز می‌شود. مثلاً، در دقایق ابتدایی فیلم، هنگامی که داش‌آکل در قبرستان –جایی که سرنوشت محتوم این عشق را برملا می‌کند- برای اولین‌بار روبنده را از روی صورت مرجان برمی‌دارد و شیفته‌اش می‌شود، دشتی می‌شنویم. در صحنه‌ای که قرینه جالبی از صحنه قبرستان است، وقتی در شب عروسی مرجان داش‌آکل برای آخرین‌بار مرجان را می‌بیند که مادرش پیش از رفتن به حجله روبنده را بر سرش می‌اندازد و چهره‌اش را می‌پوشاند –معکوس صحنه قبرستان-، باز دشتی شنیده می‌شود. این پیوند «درون» و «احساسات درونی» دا‌ش‌آکل با دشتی در نحوه فیلم‌برداری این صحنه هم آشکار است. دوربین در اینجا POV است و ما صحنه را از چشم داش‌آکل می‌بینیم، انگار که درونِ ذهن داش‌آکل قرار داریم.

این تداعی احساسات درونی، فردیت داش‌آکل، و تنهایی غم‌انگیز او از طریق استفاده از دشتی، در صحنه تنهایی غم‌انگیز و مستانه او در بازار هم دیده می‌شود. در اینجا، در نیم‌شب بازار، گروهی زندانی از مقابل داش‌آکل می‌گذرند و ارکستر باز هم دشتی می‌نوازد. در داستان هدایت، این صحنه با بیت شعری توصیف شده که در ذهن داش‌آکل می‌گذرد: به شب‌نشینی زندانیان برم حسرت، که نقل محفل‌شان دانه‌های زنجیر است. در نسخه کیمیایی، با خوش‌فکری‌ای که مشخصه کیمیایی سال‌های آن سال‌هاست، ترجمانی تصویری از این بیت می‌بینیم: گروهی زندانی زنجیر بسته از مقابل چشم داش در بازار می‌گذرند و داش با غم و حسرت به آنها می‌نگرد (در این‌باره دیگران پیش از من گفته‌اند، و من نقل کرده‌ام). بنابراین دشتی نماینده موسیقایی ناگفته‌هاست، سکوت‌ها، و تنهایی‌ها.

کامیار صلواتی

متولد ۱۳۶۹، تویسرکان
پژوهشگر حوزه‌ی موسیقی کلاسیک ایرانی و تاریخ معاصر موسیقی در ایران
کارشناس ارشد مطالعات معماری ایران از دانشگاه تهران

۱ نظر

بیشتر بحث شده است