از این گذشته، دشتی و تنهایی و غم در تضاد با چهارگاه و وجه بیرونی و مردانه داشآکل جنبهای فضایی هم در فیلم پیدا میکند. تقریباً هرجا که دشتی میشنویم، با فضاهای شخصیتر و خلوتتر روبهروییم. برعکس، تقریباً هرگاه چهارگاه میشنویم، فضا اجتماعیتر و عمومیتر است. چهارگاه بیرون است، دشتی درون. مثالهایش در فیلم فراواناند: دو درگیری ابتدا و انتهای فیلم با حضور انبوهِ تماشاگران یا حضور داشآکل در قهوهخانه با چهارگاه همراه شدهاند، ولی تنهایی داشآکل و زمزمهاش با طوطیاش در خانه یا صحنه نماز خواندن او و دید زدن داش توسط آکل در خانه –بدون حضور دیگران- با دشتی همراه است.
اما از بحث موسیقی برسیم به صدا و سکوت. در جایی از داستان داشآکل، هدایت درباره داش چنین مینویسد:
داش آکل را همه اهل شیراز دوست داشتند. چه او در همان حال که محله سردزک را قرق میکرد، کاری به کار زنها و بچهها نداشت، بلکه بر عکس با مردم به مهربانی رفتار میکرد و اگر اجل برگشتهای با زنی شوخی میکرد یا به کسی زور میگفت، دیگر جان سلامت از دست داش آکل بدر نمیبرد. اغلب دیده میشد که داش آکل از مردم دستگیری میکرد، بخشش مینمود و اگر دنگش میگرفت بار مردم را به خانهشان میرسانید.
و سپستر میگوید:
داش آکل پشت گوش فراخ و گشاد باز بود، به پول و مال دنیا ارزشی نمیگذاشت، زندگیاش را به مردانگی و آزادی و بخشش و بزرگ منشی میگذرانید. هیچ دلبستگی دیگری در زندگیاش نداشت و همه دارایی خودش را به مردم ندار و تنگدست بذل و بخشش میکرد، یا عرق دو آتشه مینوشید و سر چهارراهها نعره میکشید و یا در مجالس بزم با یکدسته از دوستان که انگل او شده بودند صرف میکرد.
توصیف هدایت از داشآکل با تعریف مهرداد بهار از پهلوانی خیلی شبیه است، و هردوی اینها هم با ویژگیهایی که در ادبیات و تاریخ فرهنگی ایران به «درویش» نسبت داده میشوند شباهت بسیاری دارند. در توصیف پهلوان، مهرداد بهار از مفهومی رایج در ادبیات پهلوانی به نام «تاج فقر» اشاره میکند، که بیشباهت به مفهوم عرفانی «فقر معنوی» نیست. وجه مهمی از این نوع فقر معنوی، برآمده از بینیازی، سکوت، رهایی، و ناوابستگی به دنیا و مافیها از جمله آدمهاست؛ و این سکوت نه از الکنی، که از بینیازیست. هانری کوربن به این اشاره میکند که گذر از پهلوانی به عرفان در تاریخ فرهنگی ایران امری بسیار رایج است و بر شباهت فراوان آداب پهلوانی با آداب عملی عرفان دست میگذارد که با خواندن اسناد تاریخیای که با نام «فتوتنامه»ها میشناسیمشان آشکارهتر میشوند. در هر دو مورد، سکوت یکی از اصلیترین راههای رسیدن به بینیازی، رهایی، بیتعلقی (به قول حاقظ)، و رستگاریست.
درونمایه «سکوت» یکی از مرکزیترین درونمایههای داشآکل است که همهجوره و به شکلها و در مقیاسهای گوناگون تکرار میشود. کافیست بار دیگر به اصل ماجرا بازگردیم: داشآکل پهلوانیست که سرّ عشقش به مرجان را «نمیگوید». این سکوت بزرگ اصلیترین و سرنوشتسازترین مسئله داستان و فیلم است. به این سکوت بازمیگردیم.
۱ نظر