سکوت و نسبتش با مردانگی و پهلوانی نه فقط در پلات و درونمایه (تم)، که در لایههای رویی و دیالوگهای فیلم هم بازتاب یافته است. مثلاً، در همان صحنه آغازین قهوهخانه، کاکارستم با طعنه به داشآکل میگوید «حرفزدن کارِ زناست» یا به بیان بهبا طعنه به داشآکل میگوید «حر%۸یگری، وقتی داشآکل غمناک و مست در میخانه اسحاق در حیاط نشسته، اقدس، همان شخصیت رقاص میخانه، کنارش مینشیند و میگوید: «نه حرف میزنی نه دردتو میگی. فکر میکنی اگه دردتو بگی آسمون به زمین میاد!». جمله معروف این فیلم، یعنی همان «وقتی مرد غم داره، یه کوه درد داره» هم تلویحاً به همین درونریزی غم و مگوییِ مردانه تأکید دارد. وقتی اسحاق در همان شب از داشآکل بابت ماجرایی تشکر میکند، کلامی بسیار کوتاه فقط از داش شنیده میشود که میگوید «ایولا». این تأکید بر ابراز نکردن احساس و نیاز و سکوت و پیوندش با پهلوانی و مردانگی، در فیلم بسیار دیده میشود.
همانطور که گفتم، این پیوند میان سکوت و آداب درویشی در ادبیات عرفانی ایران به فراوانی قابل ردگیریست. مثلاً حافظ در میگوید که «گفتوگو آیین درویشی نبود، ورنه با تو ماجراها داشتیم»، یعنی در «آیین درویشی»، سخن نگفتن جز آداب است نه سخن گفتن. در تذکرهالاولیا هم این جملات حیرتآور از زبان بایزید بسطامی نقل شده است:
روشنتر از خاموشی چراغی ندیدم، و سخنی بِه از بیسخنی نشنیدم. ساکن سرای سکوت شدم و خرقه صابری درپوشیدم. مرغی گشتم، چشم او از یگانگی، پُر او از همیشگی، در هوای بیچگونگی میپریدم، کاسهای بیاشامیدم که هرگز تا ابد، از تشنگی او سیراب نشدم.
گلستان سعدی هم، هرچند که اثری عرفانی نیست، فصلی کامل را به «اندر فواید خاموشی» اختصاص داده که شاید نشان بدهد عمق نفوذ این آداب در زندگی روزمره ایرانیها تاکجا بوده است. چنانکه میبینیم، ریشههای سکوت پهلوانانه هم به این نگاه عرفانی بازمیگردد.
سکوت داشآکل هم از این سابقه تاریخی و آداب عملی (اتیکتها) میآید، هم از وظیفه خاصی که از طرف حاجی صمد به او محول شده. سکوت قهرمان مرد، یا پهلوان مدرن، در فیلم دیگری از کیمیایی هم به شیوهای دیده میشود. در ترانه معروفی که آهنگسازش باز منفردزاده است و ترانهسرایش شهیار قنبری، این پیوند سکوت و مردانگی به آشکارترین و موکدترین شکل دیده میشود:
با صدای بیصدا
مث یه کوه بلند
مث یه خواب کوتاه
یه مرد بود،
یه مرد…
با وجود همه اینها، چیزی که خیلی در فیلم –و نه داستان- داشآکل مهم است این است که سکوت داشآکل فقط بیانگر دلباختگی و احساسات درونی ناگفته نیست. سکوت داشآکل، و به تبع آن، سکوت ایرانی، در موقعیتهای مختلف، معانی گوناگونی دارد. مثلاً در قهوهخانه، نگاه خیره و ساکت طولانی داشآکل به یکی از نوچههای کاکارستم باعث میشود او با شرمندگی از نیمکتش بلند شود و جایش را به داشآکل بدهد. در مرافعهای که در میخانه رخ میدهد، سکوت و نگاه طولانی داشآکل به مردی که میخواهد قمهاش را از غلاف دربیاورد، باعث میشود او از این کار منصرف شود. این دو سکوت، پیامآور قدرت و اقتدار مردانهاند.
۱ نظر