این نوشتار ترجمۀ مقالهای است که به سفارش مجلۀ The Quietus نوشته شده و در اینجا نسخۀ فارسیاش بازنشر میشود. ترجمه شده است:
در یکی از جشنوارههای سینمایی دههٔ پنجاه ایران، پس از نمایش «شطرنج باد»، منتقدی با تندی از محمدرضا اصلانی پرسید: «چه کسی به شما اجازه داده کارگردانی کنید؟» اندکی بعد منتقدی دیگر نوشت: «مردم چه گناهی کردهاند که او میخواهد فیلمساز شود؟»
این پرسشها خطاب به فیلمسازی مطرح شد که اثرش امروز —در همان بستر شکوفای سینمای ایرانِ دههٔ پنجاه هم— در شمار بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران جای میگیرد. تماشای «شطرنج باد»، با در نظر گرفتن فضای آن دوره و محدودیتهای فنی زمانه، حیرتآور است: فیلمبرداری و ترکیببندیهای نقاشانه، دکوپاژ و میزانسن دقیق، و حرکتهای دوربین که همه در خودِ روایت ادغام میشوند؛ اشارههای ضمنی به هنر ایرانی و اروپایی؛ و زوماوتِ غافلگیرکنندهای که پس از سکانس پایانی میآید و بهعمد فیلم را به یک اثر زمانپریش مبدل میکند. با وجود این همه، فیلم هنگام نمایش، هم از سوی منتقدان و هم تماشاگران نکوهش شد و سالها در تاریخنویسی سینمای ایران نادیده ماند تا دههها بعد دوباره کشف شود.
داستانِ فیلم سرشار از ابهام و تناقضهای عامدانه است؛ گویی تلاشی اکسپرسیونیستی است برای انتقال حسِ هراس و توطئهای که شخصیت اصلی تجربه میکند، نه ساختن روایتی بینقص و معقول. در دههٔ اول قرن چهاردهم شمسی، در خانوادهای اشرافی بازمانده از دورۀ قاجار، پس از مرگِ مادرِ خانواده، دختر سنوسالدار و معلول خانواده با یاری ندیمهاش میکوشد ارثیه را در برابر آزمندی و خیانت دیگران —از جمله ناپدری و برادرزادههایش— حفظ کند. پیرنگ حول دسایس، ترفندها و کشاکشهای چندسویه برای حذف وارثان بالقوه میگردد. داستانی استعاری و نمادین که مستعد خوانشهای گوناگون است. برخی حتی گفتهاند که به رخدادهای بعدی کشور اشارت دارد.
داستان با همین تناقضها و ابهامها و با گفتوگوهایی که عامدانه گسسته و گاه نامفهوماند، خود به منبع هراس بدل میشود. این برای اصلانی —که بیش از فیلم داستانی با مستند شناخته میشود— معنادار هم هست. او از چهرههای اصلی جنبش شاعرانهای در ایرانِ دههٔ پنجاه بود که بر فرم بیش از معنا، حس بیش از ایدئولوژی و تصویر بیش از کلمه تکیه داشت.
نزدیک به نیم قرن پس از اکران محدود و چند نمایش اختصاصی در دههٔ هشتاد، نگاتیوهای فیلم بهطور اتفاقی به دستِ پسرِ اصلانی در یک سمساری پیدا شد. با مرمتِ آنها، «پروژهٔ سینمای جهانِ مارتین اسکورسیزی» امکان نمایش بینالمللیِ نسخهای باکیفیت را فراهم کرد. خیلی زود فیلم در داخل و خارج از ایران دیده شد و اندکی پس از این بازکشف، در سال ۲۰۲۱ کتابی مفصل دربارهٔ آن در ایران منتشر شد.
میان ایدههای پرشمار و سنجیدهٔ فیلم —که بارها دستمایهٔ نقدها بودهاند— درونمایۀ تکرارشوندهٔ «سایه» چشمگیر است. چند صحنه و پالتِ تیره و درعینحال غنیِ رنگها بر این تم تأکید دارند؛ از جمله سکانس مشهور جعلِ سند در آغاز. شخصیت اصلی حتی در خواب جهانی را میبیند که «در آن سایهای نبود». آدمها در فیلم حضوری سایهوار دارند و توطئه میچینند؛ نه او و نه ما هرگز از تیرگیِ اینکه چه کسی چه میکند بیرون نمیرویم. همانند سایه، ردشان پیداست اما خودشان نه. این سایهها فقط در تصویر و گفتوگو و روایت نیستند؛ موسیقی و صدا هم ردِ هولِ نادیده را منتقل میکنند.
۱ نظر