گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

سکوت ایرانی، مردانگی و داش‌آکل (۱)

نوشتار پیشِ‌رو برگرفته از مقاله‌ای‌ست که در شماره ویژه نشریه پژوهشی لو ریگاردز درباره «موسیقی‌ساختن و سینما در خاورمیانه و شمال آفریقا» به دبیری شوهینی چادوری (۲۰۲۳) منتشر شده است. هم‌اکنون، نسخه خوش‌خوان‌تر و فارسی مقاله برای انتشار در گفتگوی هارمونیک پیشِ‌روی شماست.
***
در ۱۳۱۱، صادق هدایت مجموعه‌داستان کوتاهی منتشر کرد به نام «سه‌قطره خون». یکی از آن داستان‌های کوتاه آن‌قدر موفق بود که پایش به ساحت عامه هم باز شد، داستان داش‌آکل. این داستان کوتاه مدرن، که در عین‌حال عمیقاً با عناصری از تاریخ، فرهنگ، و ادبیات ایرانی آمیخته شده بود، آن‌قدر در فرهنگ عامه پسندیده شد که درباره‌اش جمله‌های سوزان مزین به عکس دوران عنفوان جوانی بهروز وثوقی تولید می‌شود و بعضی اصطلاحات و جمله‌هایش لقلقه زبان‌ها شده. درباره‌اش ترانه‌ و سریال ساخته‌اند، و حتی یک عکس جدید جعلی هم درست کرده‌اند و به نام داش‌آکل آن را جا زده‌اند.

از همه این اقتباس‌ها مهم‌تر اما شاید اقتباس معروف مسعود کیمیایی باشد، در فیلمی به همین نام، یعنی داش‌آکل. داستان داش‌آکل هدایت را هم می‌دانیم: پهلوانی نه چندان خوش‌برورو در شیراز، با زخم‌‌های قمه بر صورت اما احتمالاً با قلبی لطیف، متوجه می‌شود که حاجی‌ای دم مرگ، او را مسئول اموالش، و البته شوهر دادن دختر جوانش قرار داده است؛ ماجرایی که انگار یادآور «سلاخی می‌گریست، به قناری کوچکی دلباخته بود» شاملوست. داش‌آکل با غرولند و بی‌میلی به نزد حاجی می‌رود، اما دختر جوان، یا به تعریف و معیار امروز، نوجوانش را می‌بیند و یک‌دل نه هزار دل عاشقش می‌شود.

تنش اصلی اینجاست: داش‌آکل، که تنها و بدون همدم و دلبستگی‌ای در خانه با طوطی‌اش می‌زید، پهلوان است و باید آزاده باشد، اما گیر افتاده. هم به خاطر این‌که حاجی او را وصی و مسئول اموالش و البته شوهر دادن دختر کرده، هم به خاطر این‌که دلباخته مرجان، دختر او شده. در همین حین، کاکارستم، دشمن خونی و بد او، او را دست می‌اندازد، به‌خاطر عاشقی‌اش مسخره‌اش می‌کند، و البته، در نبرد نهایی و بعد از ازدواج مرجان، او را مست و ویران گیر می‌اندازد و بالاخره می‌کشدش. وقتی طوطی را بعد از مرگ داش‌آکل نزد مرجان می‌برند، مرجان از زبان طوطی می‌شنود که با صدای نخراشیده‌ای می‌گوید: «مرجان، به کی بگم، عشق تو منو کشت…» و مرجان آرام اشک می‌ریزد.

در اقتباس کیمیایی اما تفاوت‌هایی با اصل داستان هدایت وجود دارد که اگرچه به نظر کم‌اهمیت و فرعی می‌آیند، بسیار مهم‌اند. اولاً، به‌نظر می‌رسد سیر اتفاقات در فیلم بسیار سریع‌تر از داستان است. ثانیاً، شخصیت ضدقهرمان فیلم یعنی کاکارستم، سیه‌چرده است، چیزی که در هیچ‌کجای داستان به آن اشاره نمی‌شود.

کامیار صلواتی

متولد ۱۳۶۹، تویسرکان
پژوهشگر حوزه‌ی موسیقی کلاسیک ایرانی و تاریخ معاصر موسیقی در ایران
کارشناس ارشد مطالعات معماری ایران از دانشگاه تهران

۱ نظر

بیشتر بحث شده است