گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

تأثیر کلاس‌های هم‌نوازی بر رشد مهارت نوازندگی هنرجویان تار و سه‌تار (۶)

پیوند یافته‌ها با نظریه‌های یادگیری اجتماعی و مشارکتی
نتایج پژوهش به‌وضوح مؤید نظریه‌های کلاسیک یادگیری اجتماعی و مشارکتی است. مطابق نظریه آلبرت بندورا، یادگیری تنها از طریق تجربه‌ی شخصی حاصل نمی‌شود، بلکه مشاهده رفتار دیگران، بازخورد اجتماعی و تعامل با گروه، نقش اساسی در شکل‌گیری مهارت‌های جدید ایفا می‌کند. در فضای هم‌نوازی، هنرجو به‌طور مستقیم در معرض مشاهده، شنیدن، تطبیق رفتار خود با دیگران، و دریافت بازخورد فوری قرار می‌گیرد. این محیط، دقیقاً آنچه بندورا تحت عنوان «مدل‌سازی اجتماعی» مطرح می‌کند را فراهم می‌آورد.

از سوی دیگر، یافته‌های پژوهش با مفهوم «منطقه مجاور رشد» در نظریه لِو ویگوتسکی نیز هم‌خوانی دارد. ویگوتسکی معتقد بود یادگیری در سطحی بالاتر از توانایی انفرادی فرد، تنها از طریق همکاری با دیگران و کمک راهنمایی‌شده ممکن می‌شود. در کلاس‌های هم‌نوازی، هنرجویانی که از سطح مهارتی پایین‌تری برخوردار بودند، با همراهی هم‌گروهی‌ها و هدایت استاد، توانستند به سطحی از اجرا دست یابند که به‌تنهایی امکان‌پذیر نبود. مشارکت در گروه باعث فعال شدن «پتانسیل‌های نهفته» آنان شد؛ پدیده‌ای که در آموزش انفرادی به‌ندرت دیده می‌شود.

همچنین مفاهیم مطرح‌شده در ادبیات یادگیری مشارکتی، مانند یادگیری از طریق تعامل، مشارکت در معنا‌سازی جمعی، و توزیع شناخت در یک ساختار گروهی، در گزارش‌های هنرجویان از تجربه هم‌نوازی به‌خوبی مشهود بود. به‌ویژه در سطح عملکرد شنیداری، هماهنگی ریتمیک و اکسپرسیون موسیقایی، الگوی رشد قابل‌توجهی دیده شد که از طریق تکرار تعامل در گروه حاصل شده بود.

مقایسه با پژوهش‌های داخلی و خارجی مشابه
یافته‌های این مطالعه با نتایج پژوهش‌های بین‌المللی مانند Davidson & Good (2002) و King (2006) هم‌راستا هستند. این پژوهش‌ها نیز نشان داده‌اند که هم‌نوازی نقش کلیدی در توسعه توانایی‌های موسیقایی، مهارت‌های اجتماعی و انگیزش هنرجویان ایفا می‌کند. Davidson به‌ویژه به اهمیت بازخورد در لحظه و اثر گروه بر ارتقاء کیفیت اجرا اشاره کرده است، مسئله‌ای که در داده‌های کیفی این پژوهش نیز مشاهده شد.

مطالعه‌ی Small (1998) با تمرکز بر مفهوم “Musicking” نیز زمینه نظری مناسبی برای تبیین نتایج این پژوهش فراهم می‌کند. Small استدلال می‌کند که موسیقی بیش از آنکه «محصولی» برای شنیدن باشد، نوعی «کنش اجتماعی» است. یافته‌های این تحقیق نشان می‌دهد که هنرجویان، در فرآیند هم‌نوازی، خود را به‌عنوان بخشی از یک کنش مشترک و معنادار موسیقایی تجربه می‌کنند؛ تجربه‌ای ګ از یک کنش مشترک و معنادار موسیٍ۸املی و فرهنگی ارتقاء می‌دهد.

در مقابل، ادبیات داخلی در این زمینه بسیار محدود است. اگرچه در برخی پایان‌نامه‌ها و مقالات اشاره‌هایی به مزایای آموزش گروهی شده، اما تحقیقات عمیق کیفی درباره هم‌نوازی در آموزش موسیقی ایرانی بسیار اندک است. همین مسئله پژوهش حاضر را به یکی از نخستین مطالعات میدانی متمرکز بر تأثیر هم‌نوازی بر سازهای ایرانی بدل می‌سازد.

نیاز به طراحی رسمی کلاس‌های هم‌نوازی در آموزش موسیقی ایرانی
یکی از مهم‌ترین پیام‌های کاربردی این پژوهش، ضرورت بازنگری در ساختار آموزشی آموزشگاه‌های موسیقی ایرانی و گنجاندن منظم کلاس‌های هم‌نوازی در برنامه درسی است. هم‌نوازی، برخلاف تصور رایج، صرفاً یک فعالیت تزئینی یا فرعی نیست، بلکه بستری مستقل برای یادگیری چندبعدی است.

در مدل آموزشی سنتی موسیقی ایرانی، که مبتنی بر رابطه استاد–شاگردی و تمرین فردی است، بسیاری از مهارت‌های کاربردی اجرا، به‌ویژه در بافت جمعی، نادیده گرفته می‌شود. هم‌نوازی می‌تواند به‌عنوان مکمل جدی آموزش انفرادی، فضاهایی برای تمرین عملی مهارت‌هایی مانند شنود فعال، پاسخ‌گویی موسیقایی، مدیریت تنفس جمعی، دینامیک اجرا و هماهنگی زمانی فراهم کند.

نتایج این پژوهش همچنین نشان داد که هم‌نوازی، حتی در گروه‌های کوچک سه تا پنج نفره، موجب افزایش انگیزه، رضایت و استمرار در آموزش می‌شود. به‌عبارت دیگر، هم‌نوازی نه‌فقط عامل فنی، بلکه عاملی روانی و انگیزشی نیز هست. از این‌رو، آموزشگاه‌ها باید زیرساخت‌هایی برای برگزاری منظم و هدفمند کلاس‌های گروهی فراهم کنند؛ شامل زمان‌بندی‌های منسجم، گروه‌بندی سطحی، آموزش استادان برای هدایت گروه و طراحی رپرتوار مناسب.

مهران نحوی

۱ نظر

بیشتر بحث شده است